میعادگاه : کـــرج . محمدشهر . ابتدای عباس آباد.بیت المهــــــــدی (عج

منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 3414
:: کل نظرات : 51

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 7
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 106
:: باردید دیروز : 258
:: بازدید هفته : 2304
:: بازدید ماه : 7636
:: بازدید سال : 45411
:: بازدید کلی : 648895
نویسنده : گمنام
سه شنبه 20 اسفند 1392

شنیده می‌شود از آسمان صدایی که...
کشیده شعر مرا باز هم به جایی که ...

نبود هیچ کسی جز خدا،خدایی که...
نوشت نام تو را، نام آشنایی که -

پس از نوشتن آن آسمان تبسم کرد
و از شنیدنش افلاک دست و پا گم کرد

نوشت فاطمه، شاعر زبانش الکن شد
نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد

نوشت فاطمه تکلیف نور روشن شد
دلیل خلق زمین و زمان معین شد

نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است
غزل قصیده‌ی نابی که در ازل گفته است

نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد
ز درک خاک مقام فراتری دارد

خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد
درون خانه بهشت معطری دارد

پدر همیشه کنارت حضور گرمی داشت
برای وصف تو از عرش واژه بر می‌داشت

چرا که روی زمین واژه‌ی وزینی نیست
و شأن وصف تو اوصاف اینچنینی نیست

و جای صحبت این شاعر زمینی نیست
و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست

خدا فراتر از این واژه‌ها کشیده تو را
گمان کنم که تو را، اصلاً آفریده تو را

که گرد چادر تو آسمان طواف کند
و زیر سایه‌ی آن کعبه اعتکاف کند

ملک ببیند و آنگاه اعتراف کند
که این شکوه جهان را پر از عفاف کند

کتاب زندگی‌ات را مرور باید کرد
مرور کوثر و تطهیر و نور باید کرد

در آن زمان که دل از روزگار دلخور بود
و وصف مردمش الهاکم‌التکاثر بود

درون خانه‌ی تو نان فقر آجر بود
شبیه شعب ابی‌طالب از خدا پر بود

بهشت عالم بالا برایت آماده است
حصیر خانه‌ی مولا به پایت افتاده است

به حکم عشق بنا شد در آسمان علی
علی از آن تو باشد... تو هم از آن علی

چه عاشقانه همه عمر مهربان علی!
به نان خشک علی ساختی، به جان علی

از آسمان نگاهت ستاره می‌خواهم
اگر اجازه دهی با اشاره می‌خواهم-

به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم
کنار شعر دو رکعت، نشسته بنویسم

شکسته آمده‌ام تا شکسته بنویسم
و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم

به شعر از نفس افتاده جان تازه بده
و مادری کن و این بار هم اجازه بده

به افتخار بگوییم از تبار توایم
هنوز هم که هنوز است بی‌قرار توایم

اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم
کنار حضرت معصومه[س] در کنار توایم

فضای سینه پر از عشق بی‌کرانه‌ی توست
"کرم نما و فرود آ که خانه خانه‌ی توست"



شاعر:سید حمیدرضا برقعی

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2276
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
سه شنبه 6 اسفند 1392

کم می خوریم غصه ی دنیای بی تو را

 با اینکه می کشیم نفس های بی تو را

 امروز هم بدون تو بر ما گذشت کاش

 فکری کنیم غربت فردای بی تو را

 شرمنده ایم از اینکه نهادیم روز و شب

 بر بستر زمین سر تنهای بی تو را

 زخمی که از فراق بر این سینه خورده است

 در خود اثر نداد مداوای بی تو را

 ما هرچه می کشیم از این بی تو بودن است

 با گریه پر کنیم مگر جای بی تو را

 جز در میان روضه و هیئت بگو کجا

 خرجش کنیم دیدۀ دریای بی تو را

 خواندیم از زبان تو ای وای مادرم

 آتش زدیم روضه زهرای بی تو را

 

محمدبیابانی

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1691
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
سه شنبه 6 اسفند 1392

امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه

 

برات وصل امضاء می‌شد ای کاش

گره از کار دل وا می‌شد ای کاش

برای دیدنت ای حضرت اشک

دو چشمانم چو دریا می‌شد ای کاش

سحرگاهی به یمن مقدم تو

سرای ما مصفا می‌شد ای کاش

وجود زخمی و آلوده ی من

به پیش پای تو پا می‌شد ای کاش

دل غمدیده و پر درد ما هم

به دست تو مداوا می‌شد ای کاش

میان زمره ی چشم انتظاران

ز زحمت نام ما جا می‌شد ای کاش

دل آواره‌ام در زیر پایت

شبیه خاک صحرا می‌شد ای کاش

مسیر وصل ما هم چو شهیدان

به سوی آسمان ها می‌شد ای کاش

دم آخر تن صد پاره ی ما

غبار راه زهرا(س) می‌شد ای کاش

دل نامحرم ما محرم آن

غریبی‌های مولا می‌شد ای کاش

پس از چنیدن و چند صد سال گریه

دگر دستان او وا می شد ای کاش

به برق ذولفقاری خاک خورده

غرور شیعه معنا می‌شد ای کاش

مزار مخفی یاس مدینه

به دستان تو پیدا می شد ای کاش

غرور چادر خاکی کجایی؟

عزیز فاطمه پس کی میایی؟

 

قاسم نعمتی

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1631
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 25 بهمن 1392

امام زمان(عج)-مناجات

 

در دل خود كشیده ام نقش جمال یار را

پیشه خود نموده ام حالت انتظار را

ریخته دام و دانه شه از خط و خال خویشتن

صید نموده مرغ دل برده از او قرار را

سوزم و سازم از غمش روز و شبان به خون دل

تا كه مگر ببینم آن طرّه مشكبار را

دولت وصل او اگر یك شبی آیدم به كف

شرح فراق كی توان داد یك از هزار را

چشم امید دوختن، در ره وصل تا به كی

برده شرار هجر او از كفم اختیار را

ای مه برج معدلت پرده ز چهره برفكن

شوی ز چشم عاشقان زآب كرم غبار را

سوختگان خویش را كن نظر عنایتی

مرهمی از كرم بنه این دل داغدار را

 

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2091
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 25 بهمن 1392

 

که دهد مرا نشانی ز تو ای نگار جانی/ که نشان هر نشانی است نشان بی نشانی

نه ز صورت تو رسمی، نه ز معنی تو اسمی/ که برون ز هر خیالی و فزون ز هر گمانی

به تو ای یگانه دلبر، که شود دلیل و رهبر ؟/ نه تو را به حسن مانند و نه در کمال ثانی

مگر آنکه شعلهء روی تو سوز دل نشاند/ به تجلی تو بینند جمال «لن ترانی»

به کدام سعی و کوشش به تو می‏توان رسیدن/ مگر آنکه چهره بگشایی و به سوی خود کشانی

نه مرا مجال درگاه تو تا به سر بیایم/ نه تو آمدی که تا سر فکنم به مژدگانی

من و حسرت تو خوردن، من و از غم تو مردن/ چو دل از غمت نیاسود چه ز سود زندگانی

من و آتش فراقت من و سوز اشتیاقت/ که توان ز جان گذشتن نتوان ز یار ِجانی

چه خوش است صبر بلبل به امید صحبت گل/ من و بعد از این تحمل، تو و هر چه می توانی

دل مفتقر ز خونابه‏ی غصه‌ی تو سرخوش/ ز تو درد عین درمان، و غم تو شادمانی

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2335
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
یک شنبه 6 بهمن 1392

پیامبر اکرم(ص)-مدح و ولادت

 

امشـب بـه مـلایک خبری تازه رسیده

لبخنـد نجـات از نـفس صبـح دمیـده

شیطان عوض جامه دل خویش دریده

اوصـاف خـدا از دهـن بت که شنیده

یک صبحدم و این همه اعیاد که دیده

اعیاد خدا گشته از ایـن صبح پدیدار

ای بحـر تجـلا! گهـرت باد مبارک

ای طور نبوت! شجـرت باد مبارک

ای مکه! نسیم سحـرت باد مبارک

ای آمنه! قرص قمـرت باد مبارک

میلاد گرامـی پسـرت باد مبارک

دامان تو تا حشر بود مطلع الانوار

ای گمشدگان! گمشدگان! راهبر آمد

در عرصـۀ بیدادگـری، دادگـر آمد

تکبیر بگویید که هجران به سر آمد

تهلیـل برآریـد کــه پیغامبـر آمد

پیغامبـر از بهـر نجـات بشـر آمد

آمد به جهان قافله را قافله سالار

توحیـد بـوَد لالۀ بستـان محمد

جبرییل بوَد مرغ گلستان محمد

تهلیل بگویید بـه فرمـان محمد

خلقت همه گشتند ثناخوان محمد

ذکر همگان آیـۀ مـا کان محمّد

از قول خدای احد قـادر دادار

این نـور جمـال ازل، ایـن خالق نور است

این هـم سخن موسی، در وادی طور است

این روی صُحُف، صورت زیبای زَبور است

این روح عدالت به محیط زر و زور است

این منجی آن دخترک زنده به گور است

این است که گل سبز کند از شررِ نار

این است کـه او بـود و همه خلق نبودند

این است که با نام خوشش نامه گشودند

این است که خیل ملکش سجده نمودند

وصفش همه گفتند و شنیدنـد و سرودند

گفتنـد و شنیدنـد و سرودنـد و ستودند

با این همه کردند به عجز سخن، اقرار

این است که توحیـد از او نـام گرفته

این است که خورشید از او وام گرفته

این است که از روح بشـر، دام گرفته

این است که دل از دمش آرام گرفته

این است که از دست خدا جام گرفته

سر تا قدم از علم الهی شده سرشار

ای جـان همـه عالــم و آدم بـه فدایت

ای هستیِ هستی کمی از لطف و عطایت

گلبوسـۀ فـردوس، بــه خاک کف پایت

روییـده مسیـح از نـفس روحْ فـزایت

کـار ملـک و ذکـر خداونــد، ثنـایت

این ذکر الهی است که دائم شده تکرار

ای چرخ کهن خاک ره طفل صغیرت

روشنگـر بــزم ازلـی روی منیـرت

تـا حشـر، بزرگـان جهانند حقیـرت

حتی به جنـان اهـل بهشتند فقیرت

پیغامبـران یکسـره بودنـد بشیرت

پیوسته نمودند به آقایی‌ات اقرار

اوصاف تو چون وصف خدا فوق حساب است

قرآن تـو را سلطـه بـر ایـن چـار کتاب است

حب تو ثواب است، ثـواب است، ثـواب است

بغض تو عقاب است، عقاب است، عقاب است

تـو آب حیاتـی و جهان بی تو سراب است

تو مهری و روز همه بی‌توست شب تار

ما امّت وحـی و تو پیام آور وحیی

تا هست خدایی خـدا، رهبر مایی

تو جان همه عالمی و در بر مایی

تو سایۀ لطف ازلی بـر سر مایی

تا شام ابد مشعل روشنگـر مایی

بی‌نور تو، توحید محال است، نه دشوار

بی دست تو حق بر روی کس در نگشاید

بــی دوستی ات حمـد خداونــد نشاید

بی حسن تـو یـوسف ز کسی دل نربایـد

بی نــام تـو زنگ غمـی از دل نزدایـد

مـدح تـو نـه از «میثم»، از خلق نیاید

گیـرم ز عقیـق همه ریزد دُرِ شهوار

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1590
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
یک شنبه 6 بهمن 1392

امام صادق(ع)-ولادت

 

مه ربیع نخستین مه سرور خداست

مه تبرّی و ماه نشاط اهل ولاست

مه مبارک میلاد خواجه ی لولاک

مه ولادت پنجم سلاله ی زهراست

شکفته در ارم باقر العلوم گلی

که عالم از نفسش رشک جنّة الاعلاست

به امّ فَروه بگویید اختری زادی

که در تجلاّی و آفتاب، ناپیداست

دمید هفده ماه ربیع، خورشیدی

که چون ولادت احمد وجود را، آراست

هزار یوسف صدّیق را به صدق امام

هزار دیده ی یعقوب را فروغ و ضیاست

هزار موسی عمران به طور او مدهوش

هزار عیسی مریم به فیض او احیاست

علوم مشرق و مغرب به پیش دانش او

چو قطره ایست که پنهان به وسعت دریاست

به پای کرسی درسش هزارها عالم

که همچنان علمند و مقامشان والاست

علوم کلۀ زلب جان فزایشان جاری

یکی به لحن حدیث و یکی به ذکر دعاست

یکی چو جابر جُعفی یکی ابوحمزه

یکی زُراره که کوه کمال سرتا پاست

هنوز مؤمن طاقش به هفت طاق یکی است

هنوز جابر حیّان زعلم چهره گشاست

هنوز مانده اروپا به علم او محتاج

هنوز شیفته اش آسیا و افریقاست

به وصف او گهر نظم و نثر قابل نیست

که نارساست به مدحش کلام هر چه رساست

رخش چراغ جمال و جمال آیت حق

دمش حیات کلام و کلام آب بقاست

حدیث صدق و صفا و کمال دانش اوست

هر آنچه در نفس روح بخش باد صباست

برای یافتن یک حدیث او همه خلق

اگر که سیر، تمام جهان کنند رواست

پیام سینه فروزش چراغ محفلِ دل

کلام روح فزایش به درد روح دواست

مه سپهر کمال، آفتاب غیب و شهود

امام جنّ و بشر شهریار ارض و سماست

به کلّ علم قسم بی چراغ دانش او

مسیر خلق چو راه ابو حنیفه خطاست

شروع مکتب او همچو بعثت نبوی

قیام علمی او خون سیّد الشّهداست

وجود، تشنه ی علم است و علم تا علم است

هماره تشنه ی نطق امام صادق ماست

خلاصه ای زمُتون کتاب تدریسش

تواضع و ادب و علم و حکمت و تقواست

از این که مذهب من جعفری است می بالم

فضیلت و شرف و اقتدار ما اینجاست

کلاس شیعه همیشه معلّمی دارد

که نور علم زکرسیِّ درس او برخاست

به هر کجا که زتوحید می رود سخنی

تو گویی آنکه هشام و مفضّلش گویاست

هر آنکه گشت جدا از امام صادق ما

خدا گواست زقرآن و اهل بیت جداست

به یک مباحثه ی او هزار باب کمال

به یک مکاتبه ی او دو صد چراغ هدی ست

هزار مرتبه گفتیم و باز می گوییم

که خطّ شیعه زخطّ ابوحنیفه جداست

زبان «میثم» و اوصاف حضرت صادق

عنایتی است که فوق همه عنایت هاست

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1624
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 دی 1392

امام زمان(عج)-مناجات

 

این چنین بر دلم افتاد ... به امّید خدا ...

... غم نخور ... می رسد امداد به امّید خدا

چه قدَر عقده در این سینه ی ما جمع شده

عقده ها می شود آزاد به امّید خدا

دل ما که به خدا تنگ شده، منتظریم

تا که از ما بکند یاد به امّید خدا

با دعای «فرج» و «ندبه» ی او مأنوسیم

کِی اثر می کند «اوراد» به امّید خدا ؟

باید از گندم بد بوی گنه دور شوم

تا شوم یار قلمداد به امّید خدا

گِره از کار گِره خورده ی ما باز شود

فرصتی می شود ایجاد به امّید خدا ...

... که به دست پسر فاطمه بوسه بزنیم

یک به یک با همه اولاد به امّید خدا

خبر آمدنش را همه جا پخش کنید

می رسد لحظه ی میعاد به امّید خدا

منتقم می رسد و روز ظهورش حتماً

می شود فاطمه دلشاد به امّید خدا

حرم خاکی خورشید و قمرهای بقیع

عاقبت می شود آباد به امّید خدا

مثل مشهد وسط صحن بقیع نصب کنیم ...

... دو سه تا پنجره فولاد به امّید خدا

لذتی دارد عجب تا که به ما می گوید:

آفرین! دست مریزاد! .... به امّید خدا ...

.... وعده ی بعدی ما «شارع بین الحرمین»

دم بگیریم همه با «لک لبّیک حسین»

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1594
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 دی 1392

امام زمان(عج)-مناجات

 

این چه حالیست که این دیده پریشان باشد؟

همه جا در پی دیدار هراسان باشد

از کنار دل من دیر سفر کن که دلم

چون غبار قدمت بی تو پریشان باشد

از تصدق به گدایت نظر لطف نما

شاهد فقر دلم خشکی چشمان باشد

من که این گونه نبودم تو خودت می دانی

بی کس و یار شدم درد فراوان باشد

چه کنم بهر ظهورت نشدم باعث خیر؟

تا به کی سائل تو در پی عصیان باشد؟

مپسند این همه عمرم به گنه صرف شود

عمر من بهر تو ای یوسف قرآن باشد

کو مناجات شب و شور و نشاط سحری؟

کو دگر دیده که در هجر تو گریان باشد؟

باز آن حال و هوا را به دلم برگردان

که دلم ساکن وادی شهیدان باشد

ما ز دیدار رخ رهبر خود مست توایم

پیر ما همنفس پیر جماران باشد

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1578
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 دی 1392

امام رضا(ع)-مناجات

 

روی دیوار قبر من با گِل،بنویسید السلام و علی

 حَجَةٌ الاغنیاءِ و الفقرا، انت فی قلبنا امام رضا

بنویسید عاشقش بوده، در خیالش ضریح می دیده

 صحن ها را مرور می کرده، هر شب از شوقِ وصل تا فردا

صورتم را به سمت قبله ولی، متمایل به چپ...فقط لطفا

 بگذارید روی سینه ی من، تربتِ اصل مشهدُ الاعلی

من که مشهد نرفته ام یعنی، رفته ام دل به دوست نسپردم

 بعد مرگم برای تشییعم، ببریدم زیارتِ آقا

رفته روح از تنم ولی حالا، من هم اذنِ دخول میخوانم

 متعجب نباش عطر حرم مرده را زنده میکند حتی

پای این شعر زار زار گریست،مادرم در هوای مرقد تو

 پدرم بغض کرده کافی نیست؟ بطلب جان مادرت ما را

قدرِ یک بوسه روی گنبد او، دوست دارم کبوترش باشم

 کاش روحم به خانه اش بپرد، قدر یک لحظه در حریم رضا...

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1588
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 دی 1392

امام رضا(ع)-مناجات

 

جبریل شدم بال و پرم را بدهم

خرجیِ مسیر سفرم را بدهم

با پایِ پیاده ام به راه افتادم

تا حق دلِ در به درم را بدهم

امروز اگر طی شد و عاشق نشدم

فردا چه جواب پدرم را بدهم

ای عشق بیا به پای من نیز بپیچ

فرصت نده اصلاً نظرم را بدهم

گیسوی پریشان مرا بافته اند

سهمیۀ جاروی حرم را بدهم

نقاره بزن گریه بگیری از من

بگذار زکات جگرم را بدهم

صیدم کن و بی ملاحظه ذبحم کن

آهو شدم این بار سرم را بدهم

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1661
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 دی 1392

امام رضا(ع)-مناجات

 

تو جلوۀ ربّی، حرمت هم طورت

تا طور رسیدیم همه با نورت

معراجِ خدا باغچه ای در باغت

جبریل مقرب شده یک غور¬ت

ما لب نزدیم باده¬ی هر کس را

آن باده حلال است که با انگورت

من عبد توأم بیشتر از مقدورم

تو ربّ منی بیشتر از مقدورت

آهو که زیاد است، مرا کلب کنید

ای جان به فدای تو و جنس جورت!

ما یاد گرفتیم که خرجت نکنیم

از برکتِ سلمانیِ نیشابورت

می میرم و زنده می شوم صد دفعه

نقاره که می زنند یعنی «صور»ت

پیش تو بزرگان همه کوچک هستند

آن گونه که می شود سلیمان مورت

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1701
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 دی 1392

وداع با ماه صفر

 

تقدیم به امام عصر (عج)

از من بپذیر نوکری هایم را

کوتاهی چشم و سینه و پایم را

آقا شب آخر صفر خالی کن

در صحن امام رضا خودت جایم را

***

تقدیم به علی بن موسی الرضا (ع)

ما را ز مسیر کربلا آوردند

با گریه ز شهر غصه ها آوردند

دیشب دلمان مدینه بود و امشب

ما را سر سفرۀ شما آوردند

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1695
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : گمنام
جمعه 13 دی 1392

امام رضا(ع)-مناجات

 

نیمه شبها تا سحر ذکر رضا باید گرفت

اینچنین حـاجات خود را از خدا باید گرفت

در جوار مرقدش هرگز به کم قـانع مشو

چونکه از مشهد برات کربلا باید گرفت

دست خالی آمدم امشب به درگاه شما

هرچه میخواهد دل از راه دعا باید گرفت

چشم در راه دعای خیرتان هستم، فقط

یک ضمانت از تو در روز جزا باید گرفت

می شود حالا دل مـن عازم باب الجواد

اجر و مزد نوکری را پس کجا باید گرفت؟

من که هستم ریزه خوار سفره ی احسانتان

تکّه نانی امشب از دست شما باید گرفت

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2063
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 دی 1392

امام رضا(ع)-شهادت

 

خراسان می دهد بوی مدینه

خراسان کوه غم دارد به سینه

خراسان را سراسر غم گرفته

در و دیوار آن ماتم گرفته

خراسان! کو امام مهربانت؟

چه کردی با گرامی میهمانت؟

خراسان راز دل ها با رضا داشت

چه شب هایی که ذکر یا رضا داشت

خراسان کربلای دیگر ماست

مزار زاده ی پیغمبر ماست

خراسان! می دهد خاکت گواهی

ز مظلومی، شهیدی، بی گناهی

به دل داغ امامت را نهادند

امامت را به غربت زهر دادند

دریغا! میهمان در خانه کشتند

چه تنها و چه مظلومانه کشتند

امامِ اِنس و جان را زهر دادند

به تهدید و به ظلم و قهر دادند

ز نارِ زهرِ دشمن، نور می سوخت

سراپا همچو نخل طور می سوخت

ز جا برخاست با رنگ پریده

غریبانه، عبا بر سر کشیده

گهی بی تاب و گه در تاب می شد

همه چون شمع روشن آب می شد

میان حجره ی در بسته می سوخت

نمی زد دم ولی پیوسته می سوخت

ز هفده خواهر والا تبارش

دریغا کس نبودی در کنارش

به خود پیچید و تنها دست و پا زد

جوادش را، جوادش را صدا زد

دلش دریای خون، چشمش به در بود

امیدش دیدن روی پسر بود

پدر می گشت قلبش پاره پاره

پسر می کرد بر حالش نظاره

پدر چون شمع سوزان آب می شد

پسر هم مثل او بی تاب می شد

پدر آهسته چشم خویش می بست

پسر می دید و جان می داد از دست

پسر از پرده ی دل ناله سر داد

پدر هم جان در آغوش پسر داد

 

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1627
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 دی 1392

امام رضا(ع)-شهادت

 

آقایمان آمد عبا روی سرش بود

رنگ کبودی بر تمام پیکرش بود

در کوچه یاد ماجرای کوچه افتاد

یافاطمه یافاطمه ذکر لبش بود

دستی به پهلو دست دیگر روی دیوار

پهلو گرفتن یادگار مادرش بود

او در میان حجره‌ای دربسته اما

صدها فرشته در کنار بسترش بود

او دست و پا می‌زد ولی با کام عطشان

گویا که دیگر لحظه‌های آخرش بود

اما تمام فکر و ذهنش کربلا بود

یاد غریبی‌های جد بی سرش بود

مردم گریز کربلایم اینچنین است

آمد جواد و لحظۀ آخر برش بود

اما به دشت کربلا جور دگر شد

اربابمان بالای نعش اکبرش بود

باید جوانان بنی هاشم بیایند

تا این بدن را بر در خیمه رسانند

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1746
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
دو شنبه 9 دی 1392

امام حسن مجتبی(ع)-شهادت

 

چشمی که یک دریا حسینی اشک دارد

تازه تواند بر حسن یک قطره بارد

حتماً غریبیِ حسینش را چشیده

آنکه غریبیِ حسن را خون ببارد

اصلاً تمام کربلا داغ مدینه است

صلح حسن کرب و بلا را می نگارد

شیرین تر از جام شهادت، قتل صبر است

این را حسن بر اهل تقوا می سپارد

هر نوکری زهرا سفارش کرده باشد

باید غریبیِ حسن را پاسدارد

داراییِ خود را سه بار از جود بخشید

سائل کجا مانده به سلطان رو بیارد

او آگه از درخواستِ ما فی الضمیر است

حاجت نگفته حاجت دل را بر آرد

قاسم قسیم جام (احلی من عسل) شد

یعنی کرامت مثل بابا نیز دارد

عبداللهش پروردۀ دامان عشق است

یعنی خدا باب الحسینش می شمارد

هر کس که خواهد بر غریبی یار باشد

باید به روی هستیِ خود پا گذارد

قبر غریبش عن قریب آباد گردد

زهرا ز کار شیعیان دلشاد گردد

***

از وبلاگ حاج محمود ژولیده

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1490
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
دو شنبه 9 دی 1392

امام حسن مجتبی(ع)-مدح

 

در مدح تو باید که ببندیم دهان را

وقتی که بریدند ادیبانه زبان را

ای آینه ی حسن خدا، یوسف مصری

با آمدنت تخته کند زود دکان را

بازار سر زلف تو از بسکه شلوغ است

انگشت به لب کرده زلیخا صفتان را

وصف مژه ها و خم ابروت مرا کشت

زحمت نده صیاد دگر تیر و کمان را

با تکه کلافی به وصال تو رسیدم

زهرا به حسابم زده این سود کلان را

تا سفره ی احسان کرم خانه تان هست

سائل نخورد ثانیه ای غصه ی نان را

زرتشت مسلمان شده ی چشم خمارت

انداختی از چشم همه دیر مغان را

ما بهتر از این روضه، بهشتی نشناسیم

بهتر که بچسبیم همین نقد جهان را

با طشت نگو، کوچه ی غم خون جگرت کرد

ترسم که به زینب برساند جریان را

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1579
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
دو شنبه 9 دی 1392

حضرت رسول(ص)-شهادت

 

آسمان مدینه غمبار است

شهر، آشوب و کار دشوار است

بعد از این مکر و حیله بسیار است

چشم های علی گهر بار است

رنگ زهرا شبیه دیوار است

یک منادی به کوچه راه افتاد

خبر از رحلت نبی می داد

آه از بی کرانۀ بیداد

مرتضی مانده بود بی امداد

وای از رهبری که بی یار است

یک طرف پیکر نبی بر جا

آن طرف تر سقیفه ای برپا

مرگ بر آن نشست و آن شورا

که شده حاصلش غریبیِ ما

امت مصطفی عزادار است

غسل و کفن نبی حکایت داشت

علی از غربتش روایت داشت

خصم داعیۀ ولایت داشت

فاطمه از عدو شکایت داشت

نعش خیر البشر در آزار است

بر زمین پیکر پیامبر است

آب غسل و کفن هنوز تر است

صحبت هیزم و هجوم و در است

یاس را فصلِ برگ و بار و بَر است

سینۀ گُل چه جای مسمار است

اَبَتاه این چه وقت رفتن بود

ای پدر فصلِ یاریِ من بود

غنچه ام را گهِ رسیدن بود

دورِ یاسِ تو پر ز دشمن بود

گوئیا دور دور کفار است

رفتی ای طالعِ سپیدۀ من

قبله اَت قامت کشیدۀ من

رفتی ای خاک تو به دیدۀ من

تا نبینی قد خمیدۀ من

داغ من داغ آل اطهار است

 

محمودژولیده

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1518
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
دو شنبه 9 دی 1392

حضرت رسول(ص)-شهادت

 

هر عاشقی ست در طلبت أیها الرّسول

اَلجَنَةُ لَهُ وَجَبَت أیها الرّسول

عالم هنوز تشنه ی درک حضور توست

أرض و سماست در طلبت أیها الرّسول

روشن شده است تا به ابد عالم وجود

از سجده ی نماز شبت أیها الرّسول

تو می روی و در دل هر کوچه جاری اَست

عطر متانت و ادبت أیها الرّسول

آماده ی سفر شدی و با وصیتت

جان ها اسیر تاب و تبت أیها الرّسول

گفتی رضای فاطمه شرط رضای توست

خشم خداست در غضبت أیها الرّسول

اما تو چشم بستی و یک شهر درد و داغ

شد سهم یاسِ جان به لبت أیها الرّسول

اجر رسالت تو ادا شد ولی چه زود

بی تو نصیب فاطمه شد چهره ای کبود

یوسف رحیمی

 

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلوات الله علیه:

"مَـنْ أَتَـانِی‏ زَائِـراً، وَجَبَـتْ‏ لَـهُ‏ شَفَـاعَتِـی‏،

وَ مَنْ‏ وَجَبَتْ لَهُ شَفَاعَتِی، وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ"

 

كامل الزیارات، ص 13، الباب 2، ح 9

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1562
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
دو شنبه 9 دی 1392

امام حسن مجتبی(ع)-شهادت

صفر تمام شد و طی نشـد عزای حسن

هزار حیف که شد زهر کین جزای حسن

بـه غربتش چـه بگویـم، رسـول اکـرم گفت

که ماهیان همه گرینـد از بـرای حسن

اگرچه آب شد و سوخت بی‌صدا چون شمع

محیط، پر شده از اشک بی‌صدای حسن

بـه حشـر بـا گـل لبخنـد می‌شـود محشور

خوشا کسی که کند گریه در عزای حسن

گمـان نبـود نمـک‌ناشناس‌هــا بـه ستـم

کنند خنجـر خود را فرو به پای حسن

هنـوز بـر بـدنش زخـم‌ تیرهــا پیــداست

هنوز شهر مدینـه است کربلای حسن

کسی که فاطمـه را کشت قاتل حسن است

به روز حشر شهادت دهد خدای حسن

ز بـس بـه پیکـر پاکش نشست تیـر ستـم

به روی شانه بدن گشت نی‌نوای حسن

غـریبِ شهـر مدینه، غـریب رفت بـه خاک

غریب‌تر حرم و صحن با صفـای حسن

از آن زمان که خـدا خلق کـرد «میثم» را

دل شکستـۀ او بــود آشنـای حسـن

  غلامرضا سازگار

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1400
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
دو شنبه 9 دی 1392

امام زمان(عج)-مناجات آخر ماه صفر

 

از بس که از فراق تو دل نوحه گر شده

روزم به شام غربت و غم تیره تر شده

آزرده گشت خاطرت از کرده های من

آقا ببخش نوکرتان دَردِسَر شده

تنها خودت برای ظهورت دعا کنی

وقتی دعای من ز گنه بی اثر شده

از شام هجر یار بسی توشه می برد

آنکس که اهل ذکر و دعای سحر شده

بودم مریض و روضه ی تو شد دوای من

حالم به لطفتان چقدر خوب تر شده

رفت از نظر محرّم و آقا نیامدی

حالا بیا که آخرِ ماه صفر شده

بعد از دو ماه گریه به غم های کربلا

حالا زمان ندبه به داغی دِگر شده

یَثرب برای فاطمه نقشه کشیده است

یَثرب چقدر بعدِ نبی خیره سر شده

باید که بعد از این به غم مادرت گریست

فصل شروع ماتم خیرُالبشر شده

از شعله های پشتِ در خانه ی علی است

گر آتشی به کرب و بلا شعله ور شده

آن روز اگر به صورت مادر نمی زدند

لطمه دگر به چهره ی دختر نمی زدند

 

جواد پرچمی

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1524
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
دو شنبه 9 دی 1392

 

باطن روضه گرفتن به تو هشیاری بود

گریه و سینه زنی علت بیداری بود

هر کجا نام تو باشد درِ رحمت باز است

"نه دی" حاصل ده روز عزاداری بود

 محمدکاظمی نیا

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1367
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 14 آذر 1392

امام زمان(عج)-مناجات روز عاشورا

 

سر می شود زمانه ولی بی تو غرق آه

جان مرا رسانده به لب بغض گاه گاه

سر رفته انتظار کسی که به یاد تو

می دوخت چشم حسرت خود را به سوی ماه

تو حاضری و ما همه در بند غیبتیم

یعنی نجاتمان بده از این شب سیاه

آقا علاج رو سِیَهی چیست غیر اشک؟

حالا به سوی روضه ات آورده ام پناه

ای ملجأ همیشه ی ابن سَبیل ها

جا مانده ام شبیه یتیمی میان راه

یک دم بیا به خیمه ی ما، جان مادرت!

آتش بزن دل همه را با شرار آه

باید شوی تسلی آن قلب مضطرب

آقا بیا که روضه رسیده به قتلگاه

یک جسم نیمه و جان و دوصد نیزه و سنان

یک لشکر حرامی و سردار بی سپاه

ناگه رسید زینب کبری فراز تل

فریاد زد ز سوزجگر وا محمداه

«این کشته ی فتاده به هامون حسین توست

این صید دست و پا زده در خون حسین توست»

 

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2104
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 14 آذر 1392

امام حسین(ع)-مناجات

 

حیف است که از عشق تو یک توشه نگیریم

حیف است که ما دامن شش گوشه نگیریم

خوب است که ما مثل تو ارباب بمیریم

حیف است از این قافله ره توشه نگیریم

زشت است از این قافله با فاصله رفتن

از خیمۀ سلطان کَرَم گوشه نگیریم

اینجاست که دل کاسۀ صبرش بسر آید

حیف است ز گیسوی تو یک خوشه نگیریم

خواهیم اگر بر تو شویم آینه، بایست

از بار گنه بر دل خود پوشه نگیریم

دست من و دامان تو یا قاضی الحاجات

ای کاش که در خیمه کنم با تو ملاقات

امسال مُرید علی اکبر شَوَم ای کاش

من نذر گلوی علی اصغر شوم ای کاش

از جان و جهان یکسره خواهم بگریزم

جزو سپه ساقی لشگر شوم ای کاش

با قاسم و عبداللهِ تو گَعده بگیرم

من در بدر آل پیمبر شوم ای کاش

مانند غلامِ سیَهَت بر سرِ دستت

من هم به دعای تو منور شوم ای کاش

نان و نمک سفرة تو باد حلالم

من ریزه خور خوان تو دلبر شوم ای کاش

هر لحظه به یا لَیتَنی این شعر بخوانم

با اهل حرم عهد کنم با تو بمانم

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2028
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 14 آذر 1392

امام سجاد(ع)-مصائب شام

 

اسرار نهان را سر بازار كشیدند

آتش به دل عترت اطهار كشیدند

دروازۀ ساعات كه در شأن حرم نیست

ناموس خدا را سوی انظار كشیدند

بازار یهود آبروی اهل حرم رفت

از پیرهن پارۀ ما كار كشیدند

با سوت و كف و هلهله و رقص و جسارت

دردِ دل ما را همه جا جار كشیدند

تا خواست، تماشایی مان كرد ستمگر

با   بی ادبی در بر حضّار كشیدند

ای كاش كه چون كوفه غم سیلی مان بود

ما را به سوی مجلس كفار كشیدند

ای كاش فقط سنگ به سرها زده بودند

بر گریۀ ما قهقهه بسیار كشیدند

هر بار كه بی عاری شان خنده بما زد

زخمی به دل حیدر كرار كشیدند

ای سهل بگو از صدقه سوخت دل ما

خون از جگر احمد مختار كشیدند

از مردمشان هیزتر اینجا خودشانند

خون بود كه از چشم علمدار كشیدند

با این كه خدا، حافظ ناموس خودش بود

با حرف كنیزی به جگر خار كشیدند

از مجلس بیگانه به ویرانه كه بردند

فریاد سر عصمت دادار كشیدند

ما را پس از آن بزم شراب اشك نمانده

بس چوب به لب های گهر بار كشیدند

با رأس بریده سخن این بود دمادم

یك آیه بخوان ،كار به اغیار كشیدند

این شام بلا لكّۀ ننگی است به تاریخ

اسرار نهان را سر بازار كشیدند

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2189
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 14 آذر 1392

شهادت حضرت رقیه(س)

 

باور نداشتم که بیایی برابرم

امشب تویی برابر من نیست باورم

هر چند بال پر زدنم را شکسته اند

اما برای باتو پریدن کبوترم

دستی نمانده حلقه کنم دور گردنت

مویی نمانده تا بکشی شانه بر سرم

از شعله های بام فقط پلک تو نسوخت

آتش گرفت دامن و سوخت معجرم

حتی برای ناله زدن هم امان نداد

دستی که خورد بر رخم و کرد پرپرم

امشب رسیده ای به تماشای مادرت

امشب رسیده ای به نفس های آخرم

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2087
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 14 آذر 1392

ورود اهل بیت(ع) به شام

 

نه روز عید صیام و نه عید قربان است

چه روی داده که شام این همه چراغان است

زنان شام همه می زنند و می رقصند

به هر که می نگرم سخت شاد و خندان است

چه روی داده که در دست شامیان سنگ است

مگر سه ساله ی زهرا به شام مهمان است

میان هلهله ها هیجده سر است به نی

به هر سری نگرم مثل ماهِ تابان است

سری به نوک سنان می خورد لبش بر هم

عیان زحنجر خشکش صدای قرآن است

نقاب بانویی از گرد و خاک و خون سر است

حجاب دخترکی گیسوی پریشان است

سوار ناقه جوانی است در غل و زنجیر

که چشم سلسله بر ساق پاش گریان است

دلا در آتش غم همچو آفتاب بسوز

که سایبان اسیران سر شهیدان است

تن ضعیف و غل و داغ و گردن مجروح

خدای رحم کند آفتاب، سوزان است

هنوز بر لبش آثار تشنگی پیداست

هنوز آب به او، او به آب عطشان است

سر حسین به بالای نیزه قرآن خواند

یکی نگفت که این سر سرِ مسلمان است

حرامیان ستم پیشه کعب نی نزنید

به کودکی که تنش مثل بید لرزان است

ز دست دختر زهرا طناب باز کنید

که او بر این اسرا یاور و نگهبان است

زسیل اشک جهان را خراب کن "میثم"

که جای گنج الهی به شام ویران است

 

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2077
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 14 آذر 1392

ورود اهلبیت(ع) به شام

 

شراره بر دل ناموس کبریا زده اند

برای دیدن ما، شهر را صدا زده اند

خدا به خیرکند، قافله به راه افتاد

سر تو را سر نیزه در انتها زده اند

حواسها همه پرت سر تو خواهد شد

که دامنی پُرِ از پاره سنگ، تا زده اند

به نیزه تکیه زدی و تمام قافله باز

گریز گریه به گودال کربلا زده اند

دوباره داد بزن... ای حرامیان به کجا؟

که شمرها به حیا باز پشت پا زده اند

محله های یهودی چقدر باریکند

دوباره فاطمه را بین کوچه ها زده اند

هنوز حرمله گویا دلش خنک نشده

سپرده پای سرِ تو ؛ رباب را زده اند

بس است مرثیه، اینجا گریز میخواهد

که مرد خیره ای از ما کنیز میخواهد

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2240
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 14 آذر 1392

شوق زیارت کربلا

 

«هرکه دارد هوس کرببلا بسم الله

هرکه دارد سر همراهی ما بسم الله»

گرکه در سینۀ خود شوق زیارت داری

رود این قافله تا کرببلا بسم الله

هرکه را میل سوی قبلۀ عشاق بود

می دهد عشق به آوای رسا بسم الله

ای که مشتاق گلستان حسینی شده ای

همره بوی گل و باد صبا بسم الله

کاروانی شده آماده ز عشاق حسین

گر کنون پای طلب هست تو را بسم الله

وعده دادیم که باهم سفر عشق رویم

عازم کوی حسینیم بیا بسم الله

علقمه منتظر ماست چرا بنشستی

سوی آن چشمۀ پُر شرم و حیا بسم الله

گرکه داری گهری مشتریش هست حسین

می خرد سوز دل و اشک تو را بسم الله

زیر آن قبه دعای تو اجابت دارد

تا که نگذشته تو را وقت دعا بسم الله

ای وفائی تو اگر خیر دو دنیا طلبی

چهره بگذار به خاک شهدا بسم الله

 

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2090
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
دو شنبه 11 آذر 1392

دانلود

به نام نامی سر، بسمه‌ تعالی سر
بلندمرتبه پیکر، بلندبالا سر

فقط به تربت اعلات، سجده خواهم کرد
که بنده‌ی تو نخواهد گذاشت، هرجا سر

قسم به معنی لا یمکن الفرار از عشق
که پر شده است جهان، از حسین سرتاسر

نگاه کن به زمین! ما رأیت إلا تن
به آسمان بنگر! ما رأیت إلا سر

سری که گفت: «من از اشتیاق لبریزم
به سرسرای خداوند می‌روم با سر

هر آنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم
مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر.»

همان سری که "یحب الجمال" محوش بود
جمیل بود، جمیلا بدن، جمیلا سر

سری که با خودش آورد بهترین‌ها را
که یک به یک، همه بودن سروران را سر

زهیر گفت: حسینا! بخواه از ما جان
حبیب گفت: حبیبا! بگیر از ما سر

سپس به معرکه عابس، " أجنّنی"گویان
درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر

بنازم " أم وهب" را، به پاره تن گفت
برو به معرکه با سر ولی میا با سر

خوشا به حال غلامش، به آرزوش رسید
گذاشت آخر سر، روی پای مولا سر

چنان که یک تن دیگر به آرزوش رسید
به روی چادر زهرا گذاشت سقا، سر

در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد
همان سری است که برده برای لیلا سر

همان که احمد و محمود بود سر تا پا
همان سری که خداوند بود، پا تا سر

پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد
پر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر

میان خاک، کلام خدا مقطعه شد
میان خاک؛ الف، لام، میم، طا، ها، سر

حروف اطهر قرآن و نعل تازه‌ي اسب
چه خوب شد که نبوده است بر بدن‌ها سر

تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود
به هرکه هرچه دلش خواست داد، حتی سر

جدا شده است و سر از نیزه‌ها درآورده است
جدا شده است و نیفتاده است از پا سر

صدای آیه کهف الرقیم می‌آید
بخوان! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر

بسوزد آن همه مسجد، بمیرد آن اسلام
که آفتاب درآورد از کلیسا سر

عقیله، غصه و درد و گلایه را به که گفت؟
به چوب، چوبه محمل، نه با زبان، با سر

دلم هوای حرم کرده است می‌دانی
دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر 

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2199
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : گمنام
دو شنبه 4 آذر 1392

 سه‌شنبه 5/9/92 هفتمین شب شاعر در سازمان رسانه‌ای اوج برگزار می‌‌گردد.

 
قرار است این «شب شاعر» به یکی از پیشکسوت‌های شعر آیینی استاد حبیب‌ چایچیان (حسان) اختصاص یابد. به همین جهت به سراغ ایشان رفتیم تا با وی در مورد خودش و شعرش مصاحبه کنیم.
 
البته موفق نشدیم تا مصاحبه مفصلی با ایشان داشته باشیم اما وی با ذوق و شوق زیادی خاطره شعری که با صدای زلال و تاثیرگذار استاد «کریم خانی» خوانده شده است را برایمان روایت کرد.
 
 
 
* ماجرای سرودن شعر ای شاه پناهم بده از زبان حسان
 
_ جناب حسان! از شما شنیدم که شعر معروفی که با صدای استاد کریم‌خانی، خوانده شد و معروف‌تر شد:
 
«آمدم ای شاه پناهم بده/ خط امانی ز گناهم بده»
 
با خاطره‌ای همراه ست. خوشحال می‌شوم برای شروع مصاحبه آن خاطره شیرین را بشنویم.
 
اشعاری که در طول زندگی گفته‌ام بیشتر تحت تاثیر پدر و مادری علاقمند به چهارده معصوم (ع) هستم و خوشبختانه ملاقات با علامه -کم نظیر صاحب کتاب «الغدیر»- امینی بودم. حالا به این خاطره‌ای که گفتید بپردازم؛
 
مادرم در آخرین لحظاتی که خدمت شان رسیدم، همیشه آن حال و هوای ارادت به چهارده معصوم را داشت و در همان حال که سکته کرده بود، دکتر را خبر کردیم. دکتر مشغول گرفتن نوار شد و وقتی خواست برود متاسفانه مادرم سکته دیگری کرد. من به دکتر آن را اعلام کردم. دکتر خطاب به من گفت: «فردی که این گونه سکته کند کمتر زنده خواهد ماند!» به هر حال دکتر راهی شد و من خدمت مادر برگشتم و به ایشان عرض کردم، شما آرزویتان چیست؟ ایشان گفت آرزوی من این است که یک بار دیگر حضرت رضا (ع) را زیارت کنم. و این نکته را هم بگویم که راه رفتن ایشان خیلی سخت بود و حال خوبی نداشت و من دو بازوی مادر را می‌گرفتم تا بتواند یواش یواش حرکت کند. با هواپیما به سمت مشهد رفتیم. نمی‌دانم در ایام تولد حضرت رضا (ع) بود یا شهادت، حرم خیلی شلوغ بود. وارد شدن به حرم هم یقینا مشکل و حتی برای مادرم غیرممکن بود، گفتم مادرجان! از همین جا سلام بدهی زیارت است. گفت: «ما قدیمی‌ها تا ضریح را نبوسیم، به دلمان نمی‌چسبد» گفتم: دل چسبی‌اش به این است که حضرت جواب بدهد. هرچه کردم دیدم مادر قبول نمی‌کند. خلاصه بازوی مادر را گرفته بودم و همین طور به سمت ضریح حرکت می‌کردیم؛ در همین حال دیدم که حال شعر برایم فراهم شد، من تمام توجه‌ام را به شعر و الهامی که عنایت شده بود دادم، دیدم زبان حال مادرم است نه زبان حال من! و شعر تا «تخلص» رسید. وقتی شعر به «تخلص» رسید دیدم مادرم با آن ازدحام که آدم سالم نمی‌تواست برود. خودش را به ضریح رسانده بود و داشت ضریح را می‌بوسید و من هم ضریح را بوسیدم و این شعر در حقیقت زبان حال مادرم در آخرین لحظات عمرش است. یکی از خادمین اهل بیت (ع) که آذری‌زبان هست این شعر را خوب و عالی خوانده است، هم صدا جالب است...
 
* زبان حال یک شیعه و دوستدار امام رضا(ع)
 
_ هم شعر جالب است...
 
_ شعر جالب است به جهت این که زبان حال یک شیعه و دوستدار امام رضا (ع) است؛
 
«آمدم ای شاه پناهم بده
 
خط امانی ز گناهم بده
 
ای حرمت ملجا درماندگان
 
دور مران از در و راهم بده
 
ای گل بی‌خار گلستان عشق
 
قرب مکانی چو گیاهم بده
 
لایق وصل تو که من نیستم
 
اذن به یک لحظه نگاهم بده
 
ای که حریمت به مثل کهرباست
 
شوق و سبک خیزی کاهم بده
 
تا که ز عشق تو گدازم چو شمع
 
گرمی جان‌سوز به آهم بده
 
لشکر شیطان به کمین منند
 
بی‌کسم ای شاه پناهم بده
 
از صف مژگان نگهی کن به من
 
با نظری یار و سپاهم بده
 
در شب اول که به قبرم نهند
 
نور بدان شام سیاهم بده
 
ای که عطا بخش همه عالمی
 
جمله حاجات مرا هم بده
 
آن چه صلاح است برای حسان
 
از تو اگر هم که نخواهم بده
 
هر موقع این شعر توسط مداح خوانده می‌شود من فیض می‌برم.
 
* نمی‌شود عاشورایی بیاید و دسته‌ای این شعر را نخواند
 
_ راجع به این غزل مشهور هم اگر نکته‌ای هست بفرمایید؛
 
«امشب شهادت نامه عشاق امضا می‌شود
 
فردا ز خون عاشقان این دشت، دریا می‌شود
 
امشب کنار یکدیگر نبشته آل مصطفی
 
فردا پریشان جمعشان چون قلب زهرا می‌شود
 
امشب بود بر پا اگر این خیمه ثاراللهی
 
فردا به دست دشمنان بر کنده از جا می‌شود
 
امشب صدای خواندن قرآن به گوش آید ولی
 
فردا صدای الامان زین دشت برپا می‌شود
 
امشب کنار مادرش لب تشنه اصغر خفته است
 
فردا خدایا بسترش، آغوش صحرا می‌شود
 
امشب که جمع کودکان در خواب ناز آسوده‌اند
 
فردا به زیر خارها گمگشته پیدا می‌شود
 
امشب رقیه حلقه زرین اگر دارد به گوش
 
فردا دریغ این گوشوار از گوش او، وا می‌شود
 
امشب به خیل تشنگان عباس باشد پاسبان
 
فردا کنار علقمه بی‌دست سقا می‌شود ...»
 
_ این را در شب عاشورا گفتم، این که در شب عاشورا چه کسی بود و در غروب عاشورا چه کسی نبود. وزن این شعر هم طوری است که برای سینه زدن مناسب است. لذا نمی‌شود عاشورایی بیاید و دسته‌ای این شعر را نخواند.
 
_ استاد! من چند اسم متبرک نام می‌برم راجع به این اسامی عزیز، چند کلمه بفرمایید؛
 
امام حسین (ع).
 
این اسامی‌ای که شما نام می‌برید باید ساعت‌ها راجع به ایشان صحبت کرد؛ آن هم از یک فرد دانشمند و عالمی مثل «علامه امینی» برمی‌آید. نمی‌شود در چند لحظه شما چند تا اسم ببرید و ... هرکدام هزار و سیصد سال است که راجع به فداکاری و زندگی ایشان سخن گفته شده و کتاب نوشته شده است.
 
(اینجای صحبت ها خود استاد می‌گوید: «اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم» و من هم که می‌بینم این شاعر گرانقدر صلوات می‌فرستد خجالت کشیدم مصاحبه را ادامه دهم. من هم با او صلوات می‌فرستم
 
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.)
 
فارس
 
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2014
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : گمنام
دو شنبه 4 آذر 1392

 

شبیه چشم شما چشم های تر دارد

کسی که خاک حسینیه را به سر دارد

تو  گریه کردی و شد سرخ چهره، فهمیدم

که وقت روضه تو اشک هم جگر دارد

خدا به روی من و تو حساب وا کرده

که گریه ای بکنیم و حساب بردارد

هوای امشب مان فرق می کند انگار

نشسته مادری و دست بر کمر دارد

حسین روز و شبم را گرفته می دانم

برای عاشقی ام عقل دردسر دارد

فقط به تربت ارباب سجده می چسبد

همیشه سجده ما مزه دگر دارد

مرا حواله نمودند خاک پا ببرم

هزار شکر که این خیمه رفتگر دارد

میان روضه نشستیم و عاشقی می گفت

بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد

کسی که داغ برادر چشیده می داند

که روی قوت زانوی او اثر دارد

چقدر روضه ناگفته در گلو دام

بیا به مجلس ما روضه عمو دارم

 

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1986
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
دو شنبه 27 آبان 1392

 

حسین بود و تو بودی، تو خواهری کردی
حسین فاطمه را گرم، یاوری کردی

غریب تا که نمانَد حسین بی‌عباس
به جای خواهری آن جا، برادری کردی

گذشتی از همه چیزت به پای عشق حسین
چه خواهری تو برادر، که مادری کردی

تو خواهریّ و برادر، تو مادریّ و پدر
تو راه بودی و رهرو، تو رهبری کردی

پس از حسین، چه بر تو گذشت وارث درد!
به خون نشستی و در خون، شناوری کردی

پس از حسین، تو بودی که شرح عصمت را
که روز واقعه، را یاد آوری کردی

به روی نیزه، سر آفتاب را دیدی
ولی شکست نخوردیّ و سروری کردی

چه زخم‌ها که نزَد خطبه‌ات به خفّاشان
زبان گشودی و روشن، سخنوری کردی

زبان نبود، خودِ ذوالفقارِ مولا بود
سخن درست بگویم، تو حیدری کردی

حسینِ دیگری آن جا پس از حسین شکُفت
تو با حسین پس از او، برابری کردی

تویی مفسّر آن رستخیز ناگاهان
یگانه قاصد امّت پیمبری کردی

بَدَل به آینه شد، خاک کربلا با تو
تو کیمیاگری و کیمیاگری کردی

حسین بود و تو بودی، تو خواهری کردی
حسینِ فاطمه را گرم، یاوری کردی

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2221
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : گمنام
سه شنبه 21 آبان 1392

امر به معروف نشانه عشق به دین است، کسی که منکری را ببیند و می گوید به من چه، یعنی اگر دین بود، بود، نبود، نبود!

در سوره نمل آمده، حضرت سلیمان و لشگرش از کنار صفی از مورچه ها حرکت می کرد، یکی از مورچه ها فریاد زد آی مورچه ها، بروید به لانه هایتان، اینان سلیمان و لشکریانش هستند شما را زیر پا له می کنند در حالی که متوجه نیستند. این نشان می دهد انسانی که خلافی ببیند و فریاد نزد از مورچه هم ضعیف تر است.

متاسفانه امروز نیکوکار در جامعه تشویق نمی شود.

طبق آیه قرآن در امر به معروف سن مطرح نیست. حضرت ابراهیم به عمویش گفت این مجسمه ها چیست که می سازید!؟ پس سن مطرح نیست.

یک بچه ابتدایی نامه ای نوشت به امام گفت ای امام می خواستم در نامه ام به شما پندی بدهم، ولی دیدم شما از پدر بزرگم هم بزرگترید، خجالت کشیدم و ننوشتم. دفتر امام نامه را خواندند و خندیدند و می دهند به امام. امام نامه را خواندند و فرمودند شاید این بچه دبستانی در نیشابور عیب مرا فهمیده و شما که اطراف من هستید نفهمیده باشید. امام در پاسخ نوشتند: پسرم همه ما احتیاج به نصیحت داریم ای کاش در نامه ات پندت را می نوشتی.

ضرب المثل غلط ایرانی «نمک خوردی، نمکدان نشکن» نتیجه اش می شود جمهوری رودربایستی اسلامی! بهترین الگوی ما در این زمینه همسر فرعون است.

در یک جایی به من گفتن حاج آقا پارسال تو برنامه ما یک حرفی زدی به خیلی ها برخورد، امسال اگر می خواهید از این حرف ها بگویید لطفا نیایید! من هم گفتم بسمه تعالی؛ به درک!

بالاترین منکر اتلاف عمر است. به جای تماشای ورزش، پاشید ورزش کنید.

شعر «دید موسی یک شبانی را به راه … ما برون را ننگریم و قال را، ما درون را بنگریم و حال را » را همه شنیده اید. مثنوی کمالات بسیاری دارد ولی این شعر صد در صد ضد قرآن است. قرآن در سوره مریم آیه ۹۰و ۹۱ می فرماید «تكاد السموات يتفطرن منه و تنشق الارض و تخر الجبال هدا/نزدیک است  كه  آسمانها از هول آن متلاشى گردد و زمين بشكافد و كوهها در هم شكسته، فرو افتد» و در جایی دیگر می فرماید «ان دعوا للرحمن ولدا»   حضرت موسی طبق وظیفه اش عمل کرد و تذکر داد. «ما برون را ننگریم و قال را، ما درون را بنگریم و حال را» یعنی اینکه اصلا چرا برویم مکه، برای چه اصلا نماز را عربی بخوانیم، هر که هر جور دوست دارد نماز را بخواند.

گرده گچ منکر است، دوده هم منکر است ولی هر منکر را باید یکجور رفع کرد. گرد گچ را با ضربات دست و دوده را با فوت.

نمی شود در مقابل گناه بی خیال بود که بر طبق حدیث اگر بودید دعایتان مستجاب نمی شود و اشرار و طاغوت بر شما مسلط خواهند شد.

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2262
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
سه شنبه 21 آبان 1392

حضرت زینب(س)-شام غریبان-بصیرت سیاسی

 

بگذار تا این باده آتشگون بماند

همرنگ با افسانه و افسون بماند

بگذار تا در جبر ذهن كج‌مداران

این كارها بر گردن گردون بماند

رفتند یاران پرخروش و برنگشتند

این داغ تا كی بر دل كارون بماند؟

شهرت ندارد عاشقی بی نام معشوق

لیلی تجلی كرد تا مجنون بماند

آری توان یك عمر از زلفش سخن گفت

اما كجا بی لطف او مضمون بماند؟

یا رب ظهور یار را نزدیك‌تر كن

در پرده تا كی حسن روزافزون بماند؟

وقتی كه خون پیروز بر شمشیر باشد

كی نام عاشق بی نثار خون بماند؟

همراه موسی بودن این‌جا افتخار است

اما برای آن‌كه با هارون بماند

گفتی كه در زقّوم خود صهیون بمیرد

گرم از طراوت شاخه‌ی زیتون بماند

ما در تب غزّه خروشی تازه دیدیم

از انقلاب سرخ تو آوازه دیدیم

غزّه، زمینش، آسمانش، كوچه‌راهش

مردان، زنان و كودكان بی‌پناهش

هیهات مناالذله می‌گویند آری

راه شرف را در تو می‌جویند آری

آن‌جا كه دیدی با سپاهش آمده حر

می‌ریخت از لب‌های تو اندرز چون در

شكر خدا گفتی و مردم را شكایت

خواندی در آن‌جا از پیمبر این روایت:

دیدید اگر مصداق ظلم بی‌حد آمد

دیدید اگر كه جائری بر مسند آمد

فرقی نمی‌داند حلالی از حرامی

اسلام را دیگر نمانده غیر نامی

آن‌جا اگر گرم سكوت خویش بودید

تنها به فكر كسب قوت خویش بودید

حق است حق را كه شما را كور سازد

همراه آن بیداد گر محشور سازد

ای خون تو احیاگر همگامی ما

سرچشمه‌ی بیداری اسلامی ما

ای عطر تو جاری به لبخند بسیجی

نامت همیشه نقش سربند بسیجی

با من بگو داغ تو با دل‌ها چه‌ها كرد؟

هجران تو با زینب كبری چه‌ها كرد؟

شوق تو عاشق را به صحرا می‌كشاند

زینب جدایی از تو را كی می‌تواند؟

با آن‌كه آتش خیمه در خیمه به پا بود

زینب سراسیمه میان خیمه‌ها بود

تا در پس آتش عزیزی جا نماند

در خیمه زین‌العابدین تنها نماند

هر خیمه بر تن داشت چون پیراهن آتش

هر كودكی را بود دامن دامن آتش

اموال زهرا را به غارت برد دشمن

آن بهترین‌ها را اسارت برد دشمن

زیور اگر در دست مادر بود بردند

خلخال اگر در پای دختر بود بردند

دشمن به زعم خود سرود فتح می‌خواند

بر پیكر پاك شهیدان اسب می‌راند

هر هق‌هقی هر ناله‌ای فریاد گشته

مژده رباب آب فرات آزاد گشته

اما كجا یاد گل پرپر نباشی؟

یاد لب خشك علی‌اصغر نباشی

اما كجا از دل غم دیرین رود باز

آب خوشی از این گلو پایین رود باز

خواهر به دنبال برادر بود آن‌جا

در جست‌وجوی جسم بی‌سر بود آن‌جا

ناگاه شیری دید در زنجیر پنهان

جسمی به زیر نیزه و شمشیر پنهان

از نیزه و شمشیرها وقتی گذر كرد

صد بار از جان خودش صرف نظر كرد

سبط نبی را غرقه در خون دید آن‌جا

زخم از ستاره بر تن افزون دید آن‌جا

می‌گفت شرح ماجراها را گزیده

لب‌های زینب روی رگ‌های بریده

وقت وداع آمد، وداع جان چه سخت است

بر خواهر تو صبر در هجران چه سخت است

باید تو را با كشته‌ها تنها گذارد

جسم تو را بر خاك صحرا وا گذارد

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2131
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
سه شنبه 21 آبان 1392

شام غریبان

 

بنویسید که جز خون خبری نیست که نیست

به تن این همه سردار سری نیست که نیست

بنویسید که خورشید به گودال افتاد

و پس از شام غریبان سحری نیست که نیست

آتش از بال و پر سوخته جان می گیرد

زیر خاکستر ما بال و پری نیست که نیست

یک نفر سمت مدینه خبرش را ببرد

پس از این ام بنین را پسری نیست که نیست

یا به آن مادر سرگشته بگویید: نگرد

چون ز گهواره ی اصغر اثری نیست که نیست

تازیانه به تسلای یتیمی آمد

تازه فهمید که دیگر پدری نیست که نیست

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2040
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
سه شنبه 21 آبان 1392

عصر عاشورا

 

اینان که طبل خاتمه جنگ می زنند

دیگر چرا به خیمۀ ما سنگ می زنند؟

باران تیر و حمله غارت شروع شد

نقشی دگر ز ننگ در این جنگ می زنند

با تیشۀ جهالت و ظلم و عنادشان

بر ریشۀ عدالت و فرهنگ می زنند

تا نام حق دگر پس از این نشنود کسی

آتش به بال مرغ شب آهنگ می زنند

غفلت نگر که نعرۀ مستی و بی غمی

پیش امام خسته و دلتنگ می زنند

غارتگران درون خیامند و کودکان

از ترسشان به دامن من چنگ می زنند

بر چهره های خسته و مات و پریده رنگ

با سیلیِ خشونت شان رنگ می زنند

قلب (حسان) به یاد اسیران کربلاست

در هر کجا که قافله ها زنگ می زنند

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2156
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
سه شنبه 21 آبان 1392

شب عاشورا

 

حجـاج کربلا کـه ز کعبـه سـلامشان

صحرای سرخ خون شده بیت‌الحرامشان

پــرواز می‌کننــد بــه دور امـامشان

لبریـز گشته کاسـۀ صبــر تمـامشان

در انتظار صبح گرفتند سـر بـه کف

از شوق مرگ بر لبشان خندۀ شعف

جون و زهیر و عابس و ضرغامه و حبیب

آمـاده تـا شونـد سراپـا به خون خضیب

بر خود زدند تـا دل دریـای خون نهیب

از دست داده در پی ایثـار جان، شکیب

خالی ز خویش و پر ز عطش بود جامشان

در عیـن سجـده حـال و هـوای قیامشان

ناگـه امام، غنچـۀ معجزنمـا گشود

با بهتـرین خطابـه خداوند را ستود

آنگاه رو به جـانب انصـار خود نمود

کای بر وفا و غیرت و ایثارتان درود!

ای عمـر جاودانـۀ دنیـا حقیرتــان

چشمی ندیده در همه عالم نظیرتان

اینجا حسین و مکتب خون و شهادت است

میـدان جان‌نثـاری و عشق و ارادت است

در بحر خون شنای شهادت عبادت است

بـر رهـروان عشق، شهـادت ولادت است

اینجا عروج ما همه در خون تپیدن است

جـان دادن و جمـال خداونـد دیدن است

اینجـا بغـل گشـوده شهادت برایتـان

اینجـا بــود کنــار خداونـد جایتــان

خون خداست در یم خون، خونبهایتان

لبخنـد می‌زنـد بـه خـدا زخم‌هایتان

یا سینه را به تیغ شهادت سپر کنید

یا اینکه مخفیانه از اینجـا حذر کنید

اینجا سخن ز نوک سنان و سر من است

اینجا برهنه روی زمین پیکر من است

اینجـا هـزار‌پـاره تـن اکبــر من است

اینجا قرارگـاه علـی اصغــر من است

این راه مکه، این ره شامات، این عراق

مـا تشنـۀ وصـال خداییـم، الفـراق!

آن عاشقان جان به کفِ سخت، سخت‌کوش

آمد ز فرق تا به قدم خونشان به جوش

برخواست از حقیقت‌تان بر فلک خروش

گفتند: ای به راه غمت نیشِ نیزه، نوش!

شمشیر مرگ بـا تـو حیـات مکرر است

عمری که بی‌تو باشد، از مرگ بدتر است

مـا لـذت زمانـه نخـواهیم بی‌حسین

در عرش، آشیانه نخـواهیم بی‌حسین

در چشم نور، خانه نخواهیم بی‌حسین

ما عمر جاودانـه نخـواهیم بی‌حسین

عباس گفت: یوسف زهرا! چرا رویم؟

ای کعبۀ امید! از این در کجا رویم؟

ریحـانه‌هــای دامــن گلخانــۀ عقیــل

گفتند: ای بـه دامن تـو قدسیـان دخیل

عزت اگـر نه خـار تـو گـردد، شود ذلیل

ما زندگی کنیم و تو در موج خون، قتیل؟

ما را به سینه زخم تو خوش‌تر ز مرهم است

حتـی بهشت بی‌گــل رویـت جهنـم است

یک‌سو حبیب جست ز جا گفت سیدی!

بـا پاره‌هـای آتـش دل آتشــم زدی

مـا خـار راه تـو، تـو عزیـز محمّـدی

ماییم جان‌نثـار تـو، تو جان احمدی

هفتـاد بـار اگـر که بمیـرم برای تو

برخیزم و دوباره کنم جان فدای تو

فریاد زد زهیر که ای عرش را مدار

سوزم اگر که بعـد شهادت هزار بار

خاکسترم به باد رود سوی کوهسار

گردم دوباره زنده به اعجاز کردگار

سرافکنم دوباره به پای تو یا حسین!

جانـم هـزار بـار فـدای تو یا حسین!

ای حامیان آل علی! جـان فدایتان

آغوش گرم حضرت معبود، جایتان

در گوش جـان مردم عالم ندایتان

اینک زنـد حسین، دوباره صدایتان

خیزیـد بـاز در ره او جـان فـدا کنید

خود را دوباره هدیه به خون خدا کنید

خیل ستمگران که دم از جنگ می‌زنند

بـر پیکـر امـام شمــا سنـگ می‌زنند

از خون سر به ماه رخش رنگ می‌زنند

گرگان کوفه بـر بدنش چنگ می‌زنند

ای خفتگان وادی خون کو قیام‌تان؟

بـر نیـزه رفـت رأس منیـر امام‌تان

ای خـون سیدالشهـدا خون‌بهایتان

ای بـر فــراز قلـۀ تــاریخ، پایتـان

خورشیدِ قرن‌ها سرِ از تن جدایتان

بایـد حسیـن آیـد و گوید ثنایتان

تا حشر، قـامت شهدا بـر شما خم است

سرسبز با ثنای شما نخل «میثم» است

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2261
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
سه شنبه 21 آبان 1392

شب عاشورا

 

شبِ آخر بگذار این پَر من باز شود

بیشتر رویِ تو چشم تر من باز شود

حرفِ هجران مزن این قدر مراعاتم كن

دست بردار، دلِ مضطر من باز شود

جان زینب برو از كرب و بلا زود برو

مگذاری گره ی معجر من باز شود

آه! راضی نشو بنشینم و گیسو بكشم

آه! راضی نشو موی سر من باز شود

پای دشمن به روی پیكر تو باز شود

روی دشمن به روی معجر من باز شود

جانِ من حرز بینداز به گردن مگذار

جای این بوسه ی پیغمبر من باز شود

جان زینب برو مگذار غروب فردا

سمت گودال رهِ مادر من باز شود

حیف ازین زیر گلو نیست خرابش بكنند؟!

پس اجازه بده تا حنجر من باز شود

لااقل قول بده زود خودت جان بدهی

بلكه راهِ نفس آخر من باز شود

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2189
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
سه شنبه 21 آبان 1392

حضرت عباس(ع)-شهادت

 

به نام آب، به نام فرات نام شما

 من آفریده شدم كه كنم سلام شما

 نوشته‌اند به روی جبین ما دو نفر

 شما غلام حسین و منم غلام شما

 خوشا به حال پر و بال این كبوترها

 گهی به بام حسین و گهی به بام شما

 تو آن همیشه امامی و ما همان مأموم

 به قامتی كه گرفتیم با قیام شما

 تو ماه بودی و نزدیك آب ها كه شدی

 تمام علقمه پا شد به احترام شما

 هزار باده، هزاران پیاله می روئید

 همینكه تیر رسید و شكست جام شما

 همینكه ناله‌ی ادرك اخایتان پیچید

 شكست قامت طوبائی امام شما

 مسیر علقمه را بوی انكسار گرفت

 چه حس بی رمقی بود در كلام شما

 به حال و روز بلندای تو چه آوردند

 تمام علقمه پر گشته از تمامِ شما 

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2047
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
سه شنبه 21 آبان 1392

شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

 

یک مشک ، یک غیرت که از آن روبرو آمد

طفلی صدا زد بچه ها گویا عمو آمد

 

باید به استقبال آب و آبرویش رفت

وقتی عمو از جنگ آب و آبرو آمد

 

ای بچه ها اول عمو تشنه است، پس باید

اول بنوشد آب، وقتی که سبو آمد

 

شش ماهه را دور سرش باید بگردانیم

وقتی که بر رخسار اصغر رنگ و رو آمد

 

دیگر عمو را بعد ازاین سقا نمی خوانیم

دیدید خواندیم و چه اشکی از عمو آمد

 

نذر عمو این گوشوارها ، النگوها

باید به دستش داد ، وقتی دست او آمد

***

حالا زمین کربلا چشمان تر دارد

حالا پس از این خیمه های دربه در دارد

 

دستان او را از سر زینب بُریدند

حالا بگو که خیمه آیا بال و پر دارد؟

 

عباس را از علقمه آقا نیاورده

آوردنش تا خیمه گویا دردسر دارد

 

حتی زجسم  إرباً إربای علی اکبر

جسمی زهم پاشیده و آشفته تر دارد

 

در پیش چشمان حسین ای قوم نگذارید

هر نیزه ای یک تکه از عباس بردارد

 

دارد لباسش را به غارت می برد این قوم

حالا دگر ام البنین حالی دگر دارد...

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2169
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
سه شنبه 21 آبان 1392

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

 

هی تو را گم میکنم

در شلوغی ها تو را من بارها گم میکنم

بر زمین می افتی و...

آسمانم را به زیر دست و پا گم میکنم

بزم برپا کرده اند

پیکرت را بین تیر و نیزه ها گم میکنم

با دهانِ غرق خون

تو تبسم میکنی من دست و پا گم میکنم

برگ های لاله را

در میان خارهای کربلا گم میکنم

چیدمت روی عبا

باز اعضای تو را بین عبا گم میکنم

ای عصای پیری ام

بین چوب و کعب نی آخر تو را گم میکنم

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2064
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
سه شنبه 21 آبان 1392

شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام

 

...ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان

مثل تیری که رها می شود از دست کمان

خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود

بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود

مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود

مست می آمد و رخساره برافروخته بود

روح او از همه دل کنده ، به او دل بسته

بر تنش دست یدالله حمایل بسته

بی خود از خود ، به خدا با دل و جان می آمد

زیر شمشیر غمش رقص کنان می آمد

یاعلی گفت که بر پا بکند محشر را

آمده باز هم از جا بکند خیبر را

آمد ، آمد به تماشا بکشد دیدن را

معنی جمله در پوست نگنجیدن را

بی امان دور خدا مرد جوان می چرخید

زیرپایش همه کون و مکان می چرخید

بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد

رفت از میسره از میمنه بیرون آمد

آن طرف محو تماشای علی حضرت ماه

گفت:لاحول ولاقوه الابالله

مست از کام پدر، زاده لیلا ، مجنون

به تماشای جنونش همه دنیا مجنون

آه در مثنوی ام آینه حیرت زده است

بیت در بیت خدا واژه به وجد آمده است

رفتی از خویش ، که از خویش به وحدت برسی

پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسی

نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد

به تماشای نبرد تو خداوند آمد

با همان حکم که قرآن خدا جان من است

آیه در آیه رجزهای تو قرآن من است

ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست

دیدمت خرم و خندان قدح باده به دست

آه آیینه در آیینه عجب تصویری

داری از دست خودت جام بلا می گیری

زخم ها با تو چه کردند ؟جوان تر شده ای

به خدا بیش تر از پیش پیمبر شده ای

پدرت آمده در سینه تلاطم دارد

از لبت خواهش یک جرعه تبسم دارد

غرق خون هستی و برخواسته آه از بابا

آه ، لب واکن و انگور بخواه از بابا*

گوش کن خواهرم از سمت حرم می آید

با فغان پسرم وا پسرم می آید

باز هم عطر گل یاس به گیسو داری

ولی اینبارچرا دست به پهلو داری؟!

کربلا کوچه ندارد همه جایش دشت است

یاس در یاس مگر مادر من برگشته است؟!

مثل آیینهء در خاک مکدر شده ای

چشم من تار شده ؟یا تو مکرر شده ای؟!

من تو را در همه کرب و بلا می بینم

هر کجا می نگرم جسم تو را می بینم

ارباْ اربا شده چون برگ خزان می ریزی

کاش می شد که تو با معجزه ای برخیزی

مانده ام خیره به جسمت که چه راهی دارم

باید انگار تو را بین عبا بگذارم

باید انگار تو را بین عبایم ببرم

تا که شش گوشه شود با تو ضریحم پسرم...

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2046
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
سه شنبه 21 آبان 1392

شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام

 

یک پر، دو پر ، نه ! سهم تو تیرسه پر شده

سهم تو از بقیه کمی بیشتر شده

 

تیری که از سه جای گلویش دریده است

بیرون کشیدنش چقدر دردسر شده

 

لشگر نگفت : حرمله پیش پدر نزن!!

شش ماه بیش نیست که آقا پدر شده

 

آنقدر بی هوا سر تو ذبح تیر شد

که تازه بُهت باور من باخبر شده

 

دیگر گلوت نیزه نشینی نمی کند

از بسکه رشته رشته و زیر و زبَر شده

 

حالا چگونه خیمه روم با چه کودکی ؟!

با کودکی که ذبح عظیم پدر شده !

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1976
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
سه شنبه 21 آبان 1392

شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام

 

نيزه اي از گلوي يك غنچه

از سه جا انشعاب مي گيرد

از يكي خون و از يكي شير و

از يكي سهم آب مي گيرد

 

مادر آفتابگردانها

به اهالي آسمان مي گفت :

بنگريد آه ؛ روي دست پدر

غنچه اي آفتاب مي گيرد

 

تشنه لب نيست ، او خودش درياست

كودك آب و باد و باران است

او نه اينكه به خيمه غش كرده

تشنگي را به خواب مي گيرد

 

تا كه تير ((  سه پر )) به طفل رسيد

دست و پايي زد و به رقص آمد

مثل رقصِ ميانه ي ميدان

به خودش پيچ و تاب مي گيرد

 

تير را از گلوي بي آبش

تا خداوند آب در آورد

ابر غريد و گفت : (( واي

اينك آسمان را عذاب مي گيرد ))

 

دارد آهسته باز مي گردد

از جواب دوباره مردم

پاي هستي دوباره مي لرزد

كوفه را اضطراب مي گيرد

 

تا خدا منعكس كند او را

دارد آئينه وار مي گريد

عكس شش ماه آسماني را

توي اين چشمه قاب مي گيرد

 

پشت خيمه كه مي رود ناگاه

شرم دريا به جوش مي آيد

ماهي سرخ و بي سر خود را

از نگاه رباب مي گيرد

 

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2130
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
سه شنبه 21 آبان 1392

شهادت حضرت علی اصغر(ع)

 

در بین آب طفلی از قحط آب می سوخت

از هُرم تشنگی اش حتّی سراب می سوخت

خوابید، لیک آن روز با چشم باز خوابید

می بست اگر که پلکش پرهای خواب می سوخت

وجه تشابهی بود در حال طفل و خورشید

هم شیرخواره می سوخت هم آفتاب می سوخت

یک سوی اسب سیراب، یک سوی طفل تشنه

در آن میانه دیدم قلب رباب می سوخت

آیات شوم شیطان، دیدند بین میدان

بر رحل دست بابا قرآن ناب می سوخت

خون گلوی او داد آبی به نخل خوبی

او آب داد ورنه از بُن ثواب می سوخت

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1577
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
شنبه 18 آبان 1392

حضرت قاسم بن الحسن(ع)

 

هر که از عاشقی خبر دارد

در دلش میل ترک سر دارد

آنکه از نسل حیدر و زهراست

شوق پرواز بیشتر دارد

کربلا جای پر کشیدن هاست

قاسم از راز آن خبر دارد

رنگ و بوی حسین دارد او

همنشینی گل اثر دارد

سیزده ساله است و با این حال

جگری مثل شیر نر دارد

ذکر احلی من العسل به لبش

پیش او مرگ هم شکر دارد

بی زره آمده، عدو می گفت:

چقدر این پسر جگر دارد

آمده مثل شیر می غُرَّد

نسل حیدر عجب ثمر دارد

یاد صفین زنده شد امروز

بس که او جلوۀ پدر دارد

زاده یوسف است و یوسف روی

جلوه هایی چنان قمر دارد

نور چشم حسن نظر نخوری

چشم این گرگ ها خطر دارد

تو برای حسین یک حسنی

با تو انگار بال و پر دارد

هم برایت عمو و هم پدر است

نشده چشم از تو بردارد

مجتبای حسین صبری کن

که عمو چشم های تر دارد

قول داده مراقبت باشد

چه کند کربلا خطر دارد؟

تو برای حسین(ع) یک حسنی(ع)

گر چه مثل حسین(ع) بی کفنی

 

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1594
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
شنبه 18 آبان 1392

شهادت حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام

 

این اسبها از این بدنم  پا نمی کشند

جانم درآمد از کفنم پا نمی کشند

 

تا که گلاب ناب مرا در نیاورند

از غنچه های یاسمنم پا نمی کشند

 

این نیزه ها که در جگرم پا گذاشتند

چون داد می زنم حسنم پا نمی کشند

 

می خواستم دوباره صدایت کنم ولی

یک لحظه هم از این دهنم پا نمی کشند

 

موی مرا به دست گرفتند و می کشند

اما زدست و پا و تنم پا نمی کشند

 

****

 

چگونه تو خوش قد وبالا شدی

به یک لحظه اینقدر زیبا شدی

 

مکش اینقدر پا به روی زمین

مکش پا که هم قد طوبا شدی

 

تو نیمت حسن بود و نیمت حسین

چرا اینقدر شکل زهرا شدی

 

چنان از سر اسب انداختند

که از نصفه های کمر تا شدی

 

چنان پيچ خوردي در این تیغ ها

گل پيچك آسمانها شدي

 

ملائک گلاب تو را می برند

گلاب غم انگیز دنیا شدی

 

دل ماه خیمه برایت گرفت

صدایم نکن که صدایت گرفت

 

چرا دستهایت کشیده شدند

گمانم که دیشب دعایت گرفت

 

چه دشنام هایی به تو داده اند

که اینگونه حال و هوایت گرفت

 

کمی صبر کن تا بیاید پدر

که گویا دل مجتبایت گرفت

 

سرت را به سینه گذارم که تو

ببینی دل کربلایت گرفت

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2253
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 17 آبان 1392
آنکس که تو و اسم تو را باده نوشته
چشمان مرا کاسۀ آماده نوشته
 
تقدیر من اینست گرفتار تو باشم
زهرا(س) خودش این را سر سجاده نوشته
 
زیباتر ازاین نیست که در راه تو باشم
صد شکر مرا راهی این جاده نوشته
 
ما دل شدگان جملگی ارباب پرستیم
اشکال نگیرید به این آب نوشته
 
ارباب کریم است، در این معرکه هرکس
اندازه یک دل هم که داده نوشته
 
یک عمر از این روضه به آن روضه دویدیم
برتارک عشاق گدا زاده نوشته
 
***
 
گفتن از زینب(س) و عشقش به تو کار زهراست
زینبی که همه دارو ندار زهراست
 
پرورش یافته باغ و بهار زهراست
باعث فخر همه ایل و تبار زهراست
 
عمه نه مادر سادات پس از زهرا اوست
هیچ کس ثانی زهرا نشود، تنها اوست
 
خواهرت هست و بر این فیض مباهات کند
همه را مست خودش وقت مناجات کند
 
شیر زن نه به خدا خالق غیرت زینب(س)
حافظ خانه توحید و امامت زینب(س)
 
 
 
 
مداحی حاج منصور ارضی
 
 
 
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , مــــــداحــــــى , ,
:: بازدید از این مطلب : 2378
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
شکر ،خدارا که درپناه حسینم(ع)،گیتی ازاین خوبتر،پناه ندارد........................... ....هرکسی با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت/ زان میان پروانه را در اضطراب انداختی / گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما / سایه دولت بر این کنج خراب انداختی.../ اللّهم عجّل لولیّک الفرج........ ...با عرض سلام و تحیّت خدمت شما بازدید کننده گرامی به اطلاع می رساند که """برنامه ی هفتگی هیئت کربلا (محمدشهر- عباس آباد - کرج ) به شرح ذیل می باشد: پنجشنبه شب ها ساعت21 با مداحی " حاج رحمــــــــان نـوازنـــــــی "/ لازم به توضیح است مراسماتی که بصورت مناسبتی برگزار می گردد از طریق سامانه پیام کوتاه به اطلاع عموم بزرگواران می رسد. سامانه پیام کوتـــــــــاه این هیئت نیز با شماره 30008191000002 پل ارتباطی بین ما و شما می باشد.لطفا نقدها و پیشنهاد های خود را و همچنین پیامک های مهـــــــــدوی و دلنوشته هایتان را جهت انعکاس در این تارنما برای ما ارسال نمایید.ضمنا جهت عضویت در این سامانه عبارت * یازهرا * را به شماره فوق پیامک نمایید. التماس دعا.
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پیوندهای روزانه