میعادگاه : کـــرج . محمدشهر . ابتدای عباس آباد.بیت المهــــــــدی (عج

منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 3414
:: کل نظرات : 51

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 7
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 767
:: باردید دیروز : 308
:: بازدید هفته : 4451
:: بازدید ماه : 12559
:: بازدید سال : 38144
:: بازدید کلی : 641628
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 26 مرداد 1396

حتم دارم آن لحظه های آخر که قاتل چنگ در موهایت انداخته بود، داشتی روضه های همه این سال ها را با خود مرور می کردی. حتم دارم در آن لحظه های آخر زیر لب خوانده ای که: ای اهل حرم میر و علمدار نیامد... و اگر اشکی گوشه چشمت حلقه زد به یاد دودمه های محرم بود و گرنه آن چاقوی صیقل خورده، حقیرتر از آن بود که بخواهد به آسمان بلند چشمان تو، گرد هراس بپاشد.

حتم دارم آن ثانیه های آخر چشمانت را بستی و فقط گفتی حسین... و یادت آمد که چقدر با این ذکر در همه این سال سینه زدی و دم گرفتی: شاه گفتا قتلگاه امروز میدان من است....عید قربان من است... نمی دانم چند بار گفتی حسین، اما می دانم که اگر یکی مثل من صد سال هم زندگی کند و بگوید حسین، یک «یا حسین» لحظه  آخر تو نمی شود. حتم دارم وقتی لب های خشکت را به هم می ساییدی زیر لب می خواندی: تشنه لب کربلا وای حسینم حسین... قبول باشد بچه هیأتی! قبول باشد سردار!  این غرور فقط به چشمان تو می آید. وقتی سرت را در دست گرفتی و تقدیم ارباب کردی، به یاد ما بیچاره ها هم باش که انگار سرنوشتمان همین  است که تا آخر عمر، سیاه لشکر این سپاه باشیم.

رضا صیادی

این غرور فقط به چشم‌‌های تو می‌آید

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1164
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 26 مرداد 1396

مراسم یادبود شهید احمد مشلب شب گذشته با حضور حجت‌الاسلام پناهیان، بدرالدین، مادر شهید مشلب و در حضور پر شور مردم استان قم در شبستان امام علی(علیه السلام) مسجد مقدس جمکران برگزار شد.

در این یادواره، ابتدا مادر شهید طی سخنانی ضمن اشاره به ویژگی‌های فرزند شهیدش، بر لزوم حمایت از مقاومت در تمامی کشورهای اسلامی و نیز تبعیت از رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت الله امام خامنه ای(مدظله العالی) تأکید کرد.

کرامت شهدای ما از امام حسین(ع) است
مادر شهید احمد مشلب گفت: در محضر دوستان شهدا من احساس عجز می‌کنم که حرف بزنم و از شهدا خواستارم تا به سخنان ناچیز من اثربخشی کنند؛ این که شهدای ما کرامت دارند، همه از امام حسین(علیه‌السلام) سرچشمه گرفته است؛ در دامن ایشان فرزندان عاشورایی تربیت شده‌اند و در راستای قوام‌بخشی به دین فعالیت می‌کنند. اساساً آنچه سبب میشود که جوانان شهادت‌طلبی کنند، الگوگیری از امام حسین(علیه‌السلام) است.

وی با اشاره به این آیه قرآن که خداوند می‌فرماید «وَ لا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا»، گفت: به نظر من مصداق این آیه شریف امام حسین(علیه‌السلام) و شهدایی که به ایشان اقتدا کردند، هستند.  بهترین و بزرگ‌ترین هدف امام حسین (علیه‌السلام) این بود که پرچم اسلام را برافرازد؛ هم اکنون شهدای بزرگوار نیز به پیروی از ایشان در جهت این هدف والا میکوشند.

مادر شهید احمد مشلب ادامه داد: تقدیر از شهدا، تکریم از جانفشانیهای در راه خداوند است؛ بنابراین ما باید نهایت تلاشمان را کنیم تا با همه وجود شهدا را تکریم و راهشان را ادامه دهیم. همه شهدا به ویژه «احمد محمد مشلب» رضای خداوند را بر همه چیز ترجیح دادند و زندگی خود را در راه خداوند فدا کردند.

پناهیان: کسی که قدرت شهدا را درک کند، با قدرت‌های پوشالی عکس سلفی نمی‌گیرد
در ادامه، حجت الاسلام علیرضا پناهیان با اشاره به غلبه قدرت نرم که مظهر آن شهدا هستند بر قدرت سخت و تکنولوژی و تجهیزات مادی در جهان اظهار داشت: جمهوری اسلامی از قدرت نرمی پرده برداشت که در جهان ناشناخته بود و توانست قدرت‌های سخت جهانی را به زانو درآورد.

استاد حوزه و دانشگاه ادامه داد: آن قدر که فکر و اندیشه یک ملت قدرت‌آفرین است، تجهیزات و تکنولوژی و سایر قدرت‌های سخت اینگونه نیست. کسی که قدرت شهدا را درک کرده باشد، با قدرت‌های پوشالی غربی عکس سلفی نمی‌گیرد.

پناهیان با اشاره به هدف دشمنان از ایجاد جنگ و اشغال در جهان و به ویژه جهان اسلام گفت: دشمنان به دنبال قدرت افتصادی و نفت و سایر منافع در منطقه و جهان نیستند، بلکه به دنبال ابقای خود در جهانند چون می‌دانند و می‌بینند که جمهوری اسلامی همانطور که حضرت امام(ره) فرمود، سنگرهای جهان را یک به یک فتح می‌کند.

رزمنده پیشکسوت دفاع مقدس در پایان به اهمیت مجالس اهل‌بیت(علیهمالسلام) و یادواره‌های شهدا اشاره کرد و یادآور شد: داعش آخرین تیری بود که دشمنان در ترکش داشتند، اما این بدل هم جواب نداد. یکی از رازهای مهم و محوری عدم موفقیت دشمنان این بود که آنها سیدالشهدایی به عنوان الگو ندارند. اینجاست که ارزش مجالس روضه اباعبدالله الحسین(علیه‌السلام) شناخته می‌شود. مجالس روضه راهبردی‌ترین حربه برای فتح جهان است.

ذکر مصیبت و عزاداری سالار شهیدان اباعبدالله الحسین(علیه السلام) توسط سیدرضا نریمانی و مسعود پیرایش و حاج احمد پناهیان بخش پایانی مراسم بود.

شهیداحمد محمد مشلب در تاریخ 19 جمادی‌الاول 1437 و در سن 21 سالگی در تل حمام روستایی در جنوب حلب به فیض شهادت رسید. از بخشی از وصیت‌ این شهید بزرگوار آمده است: «خدا توراکمک کند ای امام زمان؛ ماانتظار او را نمی‌کشیم، او انتظار ما را می‌کشد  و وقتی خودمان را درست کنیم و اصلاح کنیم بعد ساعاتی ظهور می‌کند.»


منبع:تسنیم

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1052
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
شنبه 21 مرداد 1396

حالا کسی نمانده که این عکس را ندیده باشد، کسی نمانده که ماجرای سربریده شهید مدافع حرم محسن حججی را نشنیده باشد؛جوانی که تیرماه 1370 در اصفهان به‌دنیا آمد و مردادماه 1396 در سوریه به شهادت رسید. حالا همه جا پر است از قصه رشادت جوانی دهه هفتادی که ایمان و عشق روئین‌تن‌اش کرده ؛جوانی که آرزویش شهادت بوده. آرزویی که حالا یک طور خاص، یک شکل غریب، رنگ حقیقت گرفته؛ محسن سرش را داده و بال درآورده و پرواز کرده سمت آسمان.

ما با « زهرا عباسی» همسر این شهید مدافع حرم، به بهانه شهادت همسرجوانش به‌گفتگو نشسته‌ایم. شیرزنی که تمام قد پشت همسرش ایستاده و می‌گوید:« شهادت محسن افتخارخانواده ‌ماست.

خانم عباسی چطور با شهید حججی آشنا شدید؟

اگر ماجرای آشنایی ما را کسی از محسن می‌پرسید می‌گفت ما بواسطه شهدا باهم آشناشدیم، حالا من هم همان رامی‌گویم: ما بواسطه شهدا آشنا شدیم. من در یک نمایشگاه که مربوط به دفاع مقدس و بزرگداشت شهدای این دوران بود کار می‌کردم، همسرم هم در یک دوره‌ای آنجا با ما همکار شد، همدیگر را دیدیم و به قول ‌محسن، این شهدای دفاع مقدس بودند که واسطه آشنایی ما شدند.

چه خصوصیتی در ایشان دیدید که فکر کردید می‌تواند شریک زندگی‌تان باشد؟

من همیشه از خدا می‌خواستم که کسی را در مسیر زندگی ‌من بگذارد که حضرت زهرا(س) تائیدش کرده باشد، این آرزوی قلبی‌ام بود و وقتی محسن را دیدم، با تمام وجودم حس کردم که دلش یک جور خاصی با اهل بیت است، حس کردم اگر یک نفر باشد که حضرت زهرا(س) در این دوره و زمانه بخواهد تائیدش کند،‌ همین محسن است، همین طور هم شد حالا می‌بینم که حضرت زهرا (س) هم ایشان را تایید کرد.

چند وقت با همدیگر زیر یک سقف زندگی کردید؟

ما 11 آبان 91 عقد کردیم؛ 9 مرداد 93 ازدواج کردیم و زیر یک سقف رفتیم. تنها فرزندمان علی، هم 24 فروردین 95 به‌ دنیا آمد.

در این چند روز تصاویر زیادی از همسر شما منتشر شده که نشان می‌دهد درکار جهادی خیلی فعال بوده.

بله همین طور است. محسن از همان نوجوانی در کارهای فرهنگی فعال بود، همیشه در اردوهای جهادی شرکت می‌کرد. یکی از اعضای فعال موسسه شهیدحاج احمد کاظمی بود و کلا فعالیت‌های جهادی‌اش را از همینجا شروع کرد و حالا که نگاه می‌کنم می‌بینم حتی مسیر زندگی‌اش را هم ازهمین موسسه پیدا کرد و ادامه داد. محسن همیشه در پایگاه بسیج فعال بود، این اواخر در فضای مجازی از نظر فرهنگی بسیار فعال بود، می‌گفت مقام معظم رهبری وقتی که فرموده‌اند : «جواب کار فرهنگی باطل ، کار فرهنگی حق است.» تکلیف ما را در انجام کار فرهنگی روشن کرده‌اند و ما نباید این عرصه فرهنگی را خالی بگذاریم و واقعا دغدغه اش کار فرهنگی بود. محسن خیلی خیلی زیاد کتاب می‌خواند، هروقت هم جایی به مشکل می‌خورد و گیر می‌کرد، می‌گفت حتما کتاب کم خواندم که اینجوری شده.

 

چطور شد که مدافع حرم شد؟

قضیه‌اش طولانی است...محسن همیشه فعالیت‌های‌ جهادی و فرهنگی داشت اما موقعی که به‌ خواستگاری من آمد هنوز عضو سپاه نبود، یعنی بحث مبارزه و... هنوز در زندگی‌اش مطرح نشده بود، با این حال علاقه زیادی به شهادت داشت. یادم است سر سفره عقد که نشسته ‌بودیم، به من گفت :« الان فقط من و تو ، توی این آینه مشخص هستیم، از تو می‌خواهم که کمک کنی من به سعادت و شهادت برسم.» من هم همانجا قول دادم که در این مسیر کمکش‌ کنم. در این چند سال هم همیشه همه تلاشم این بود که این خواسته‌ای را که سر سفره عقد از من داشت، انجام بدهم. حتی خودم از او خواستم که اگر امکان دارد، عضو سپاه بشود. گفتم خیلی دوست دارم همسرم سپاهی باشد. محسن چون خودش هم علاقه داشت، از این پیشنهاد استقبال کرد فقط گفت: «زهرا اگر من این مسئولیت را قبول کنم، هرجایی که اسمی از اسلام بیاید، می‌روم و از اسلام دفاع می‌کنم،چه مرزهای کشورخودمان باشد، چه یک کشور دیگر... تو با این قضیه مشکلی نداری؟» گفتم نه...مشکلی ندارم.

واقعاَ نداشتید؟

نه، واقعا نداشتم. چون این راهی بود که محسن انتخاب کرده ‌بود، راهی بود که او را به آرزویش می‌رساند. بعد هم محسن با توجه به سوابق فعالیت‌های جهادی‌اش و خصوصیاتی که داشت توانست به عضویت سپاه دربیاید و ازهمان موقع که محسن عضو سپاه شد، بحث مدافعان حرم پیش آمد و تنها آرزوی همسرم این بود که اعزام به سوریه قسمت او هم بشود.

چرا این آرزو را داشت؟

می‌گفت اگر ما 1400سال پیش نبودیم که یار و یاور اهل بیت باشیم، حالا این فرصتی است که به ما داده شده و نباید این فرصت را از دست بدهیم. حتی دفعه اولی که می‌خواست اعزام شود، من باردار بودم، محسن آمد با خوشحالی گفت که بالاخره با کلی خواهش، اسم من درآمده و با اعزامم موافقت شده،‌می‌خواهم بروم سوریه اما تو به کسی نگو که بارداری که مخالفت نکنند. من هم همین‌کار را کردم و محسن چند روز قبل ازمحرم 94 اعزام شد و بعد از اربعین 94 به خانه برگشت.

می‌دانستید، در کدام منطقه مشغول عملیات است؟

در ماموریت اولش بیشتر در حلب و لاذقیه عملیات داشتند.

بعد از اینکه از سوریه برگشت، چه حال و هوایی داشت؟

هم خوشحال بود هم یک حسرت عجیب داشت. دلیل خوشحالی‌اش این بود که می‌گفت فرصتی برایش فراهم شده که به وظیفه‌اش که دفاع از اسلام بوده عمل کند ، همین‌طور چون سردار سلیمانی را ملاقات کرده بود خیلی خوشحال بود،‌ چون از قبل آرزو داشت که یک روزی ایشان را از نزدیک ببیند. نسبت به سردارسلیمانی یک ارادت خاصی داشت و همیشه‌می‌گفت الگویش در زندگی سردار سلیمانی است. این دفعه دوم هم که رفت می‌گفت زهرا دعا کن من دوباره سردار را ببینم، می‌خواهم از او بخواهم کاری بکند که من همانجا در سوریه بمانم و تا تمام نشدن جنگ برنگردم ایران.

حسرتش برای چه بود؟

می‌گفت من در هر عملیاتی که داشتم، هر آن شهادت را می‌دیدم که به طرفم می‌آید اما نصیبم نمی‌شود. می‌گفت تیر به سمتم شلیک می‌شد اما از کنار سرم رد می‌شد، ترکش می‌آمد اما ترکش‌ها سرد بودند عمل نمی‌کردند، خمپاره بغلم زمین می‌خورد اما منفجر نمی‌شد... حتی یک بار وقتی داخل تانک بودم ، تانک را زدند، همه گفتند که حتما شهید شدم اما من حتی یک خراش هم برنداشتم. بعد می‌گفت زهرا، لابد من یک جای کارم می لنگد ، یک جای کارم اشکال دارد که شهید نمی‌شوم. گله می‌کرد که چرا من شهادت را می‌بینم اما شهادت به سمتم نمی‌آید... آن موقع من هنوز باردار بودم ،می‌گفتم غصه نخور، صبر کن، حتما باید شرایطش مهیا باشد. محسن هم می‌گفت: من یک سقف بالای سر تو و این بچه درست کنم،‌انشالله دیگر همه چیز حل می شود و می‌دانم که کارم حل است و همین طور هم شد روزی که سقف خانه ما را زدند و کار سقف تمام شد،‌ من خبر اسارت محسن را شنیدم.

این دفعه دوم کی اعزام شد به سوریه؟

27 تیرماه اعزام شد.

این بار خداحافظی برایش سخت‌تر نبود؟ بالاخره علی به دنیا آمده بود و بعنوان یک پدر و یک همسر وابستگی محسن به خانواده‌اش قطعا بیشتر شده بود.

شاید باورتان نشود اما محسن واقعا راحت از من و فرزندمان دل کند. چون عشق اصلی‌اش خدایی بود. همه می‌دانستند که چقدر من ومحسن به همدیگر علاقه داشتیم، همه غبطه می‌خوردند به عشق بین من و شوهرم. اما او همیشه می‌گفت زهرا درعشق من به خودت و پسرمان علی شک نکن ولی وقتی که پای حضرت زینب(س) بیاید وسط، زهرا جان من شماها را می‌گذارم و می‌روم.

خود شما چطور؟ این دفعه دوم ، حتی ته دل‌تان هم مخالف رفتنش نبودید؟

نه نبودم...چون آرزوی قلبی‌اش را می‌دانستم. به‌خاطر همین هیچوقت کاری نمی‌کردم که ناراحت باشد،‌دوست داشتم از جانب من و علی خیالش راحت باشد و با خیال راحت برود. حتی یک بار همین اواخر که سوریه بود و زنگ زد گفتم محسن جان من اینجا کلاس معرفت نفس می‌روم ، به من گفته‌اند که اگر از هر شهیدی بعد از شهادت بپرسند که شما برای چه آمدی و شهید شدی و او بگوید که آمدم از حرم دفاع کنم، این قبول نیست. گفتم محسن تو را به خدا نیتت را فقط برای خدا بکن. فقط و فقط برای خدا بجنگ. بگو خدایا من آمده‌ام از حرمین دفاع کنم برای رضایت تو... محسن این را که شنید گفت: زهرا ، چقدر دلم را آرامتر کردی...حالا با خیال راحت اینجا هستم.

 

از اسارت محسن چطور باخبر شدید؟

سه شنبه بود که عکس محسن را در تلگرام دیدم.

همان عکس معروفی را که محسن را اسیر داعشی‌ها نشان می‌دهد؟

بله همان عکس را دیدم. من تلگرام محسن را روی گوشی خودم نصب کرده بودم، یک دفعه دیدم دریکی از گروه‌هایی که با دوستانش داشت، عکسی را فرستادند و گفتند برای آزادی این اسیر دعا کنید. من عکس را باز کردم و این اسیر محسن من است.

چه حالی داشتید؟

انتظار اسارتش را نداشتم به‌خاطر همین شوکه شدم اما چون محسن از من خواسته بود کمک کنم در مسیر شهادت باشد، آرزو کردم که به همان هدفش برسد . من می‌دانستم که اگر محسن الان هم شهید نشود،‌اول و آخر شهید می‌شود،‌چون مسیرش شهادت بود و با تمام وجودش شهادت را می‌خواست.

 

 

 

 

همسر شما در این عکسی که منتشر شده،‌ آرامش عجیبی دارد،‌ آنقدر که این آرامشش نظر همه را جلب کرده و در این چند روز خیلی ها از اسیری می‌گویند که بدون ذره‌ای ترس مقابل داعشی‌ها ایستاده. خودتان محسن را در این عکس چطور دیدید؟

همان طور که بود دیدم. شما این عکس را نگاه کنید، انگار نه انگار که شوهر من تیر خورده و اسیر دست داعشی هاست، عکس طوری است که انگار محسن، آن نیروی داعشی را اسیر گرفته . به چشم‌های شوهر من نگاه کنید، اصلا ترس در این چشم‌ها نیست، همه‌اش شجاعت است، دلیری است، ‌محسن توی این عکس مثل کوه است، با صلابت است. بگذارید یک خاطره‌دیگر برایتان تعریف کنم،من امسال به مناسبت روز مرد، یک انگشتر دُر نجف برای محسن هدیه خریدم ، روی این انگشتر «یازهرا» حکاکی شده بود. وقتی محسن می‌خواست برای بار دوم اعزام شود، همه انگشترهایش را درآورد، الا این یکی. گفت من این یکی را با خودم می‌برم، من از اینها به‌خاطر حضرت زهرا(س) کینه دارم،‌من تا لحظه آخر باید نشان بدهم که شیعه امیرالمومنین (ع) هستم. بعد من در این تصاویری که بعد از شهادت محسن از پیکر بی‌سرش منتشر شده،دقت کردم دیدم این انگشتر دستش نبود. مطمئتنم که داعشی‌ها انگشتر او را از دستش درآورده‌اند چون اسم حضرت زهرا(س) رویش حک شده بود.

خبر شهادت محسن را کی شنیدید؟

ساعت سه بامداد چهارشنبه... من اصلا خواب به چشمم نمی‌آمد، بعد از اینکه عکس اسارتش را دیده بودم مدام فکر می‌کردم که الان محسن در چه حالی است، یک دفعه دیدم در گروه های تلگرامی زدند که شهید بی‌سر،شهادتت مبارک... دیدم این شهید بی‌سر، محسن من است. همان موقع فهمیدم که محسن به آرزویش رسید. من افتخار کردم که محسن شهید شده ،‌گفتم خدایا شکرت که محسن به آرزویش رسید. همان موقع فکرکردم که چقدر شوهرمن پیش اهل بیت عزیز بود که از هرکدام یک نشانه‌گرفت و شهید شد. دیدم دشمن برای امام علی(ع) خنجر کشید، برای همسر من هم خنجر کشید، سر شوهرمن را مثل امام حسین(ع) ازتن جدا کردند، محسن مثل علی اکبر جوان بود، مثل حضرت زینب(س) اسارت کشید... دیدم ارادت شوهر من به اهل بیت آنقدر زیاد بود که از هرکدام یک نشانه گرفت و شهید شد.

یعنی تصویر پیکر بی‌سر همسرتان را هم بعد از شهادت دیدید؟

بلهز من تصویر بدن بی‌سرش را دیدم، خیلی‌ها به من گفتند که این عکس را نبین، گفتند تو همان عکسی را ببین که محسن استوار ایستاده و اسیر شده، این یکی را نگاه نکن. اما من گفتم نه اینطور نگویید، مگر حضرت زینب(س) در مجلس یزید نفرمودند که «ما رعیت الا جمیلا.» من هم هیچ چیز جز زیبایی در این مسیر، در این عکس نمی‌بینم.

فکر می کنید وقتی علی بزرگ شد و این عکس را دید چه احساسی نسبت به این عکس داشته باشد؟

اگر علی آن جوری که من دوست دارم، تربیت شود و بزرگ شود،‌ قطعا به این عکس افتخار می‌کند و قطعا همین مسیر را انتخاب می‌کند و انشالله مثل پدرش شهادت نصیب او هم می‌شود. علی با همین دوتا عکس یعنی اسارت و شهادت پدرش می‌فهد که او چقدر شجاع بوده، چقدرمرد بوده،‌با غیرت بوده،‌ با ایمان بوده.

حال وهوای شهر شما بعد از شهادت محسن چطور است؟ خبر را دیگر همه شنیده‌اند؟

نجف‌آباد الان عزادار محسن است. تا الان کسی نمانده که به خانه ما نیامده باشد، همه منتظرند که مراسم‌های محسن شروع شود. الان به ما گفته‌اند که تا دوشنبه صبر کنید،‌تا معلوم شود که آیا پیکرش برمی‌گردد یا نه،‌بعد برایش مراسم بگیرید

 

.

 

دوست دارید پیکر همسرتان برگردد؟

جسم که فانی است، زیر خاک از بین می‌رود،‌ من خودم محسن را بخشیدم به حضرت زینب(س) محسنِ من فدایی حضرت زینب(س) شد، می‌دانم که تا مزار محسن مثل حضرت زهرا(س) پنهان باشد،‌حتما می‌تواند ایشان را ملاقات کند. اما به‌خاطر تسلی دل پدرو مادرش دوست دارم که پیکرش برگردد.

در صحبت‌هایی که شده از نحوه اسارت ایشان خبردار شدید؟

بله گفتند که در منطقه التنف در مرز عراق و سوریه، محسن با همرزمانش عملیات داشتند،‌ که داعشی‌ها بعضی‌ها را شهید و زخمی می‌کنند و از آن جمع فقط محسن اسیر می‌شود. دوستانش دیده ‌بودند که محسن تیر خورده و اسیر شده. بعد هم شنیدم که محسن را تیرباران کرده‌اند بعد هم سر از بدنش جدا کرده‌اند. اما من از این شهادت ناراحت نیستم، من خوشحالم، الان هم اگر گریه می‌کنم به‌خاطر اهل بیت گریه می‌کنم، به حال خودم گریه می‌کنم که از محسن جا ماندم. به هرکسی هم که به مجلس محسن می‌آید و گریه می‌کند می‌گویم خواهش می‌کنم اشک‌تان هدف‌دار باشد. برای حضرت زینب(س) اشک بریزید، ‌برای امام حسین(ع) اشک بریزید تا دل شهید من هم راضی بشود

دوست دارید پیکر همسرتان برگردد؟

جسم که فانی است، زیر خاک از بین می‌رود،‌ من خودم محسن را بخشیدم به حضرت زینب(س) محسنِ من فدایی حضرت زینب(س) شد، می‌دانم که تا مزار محسن مثل حضرت زهرا(س) پنهان باشد،‌حتما می‌تواند ایشان را ملاقات کند. اما به‌خاطر تسلی دل پدرو مادرش دوست دارم که پیکرش برگردد.

در صحبت‌هایی که شده از نحوه اسارت ایشان خبردار شدید؟

بله گفتند که در منطقه التنف در مرز عراق و سوریه، محسن با همرزمانش عملیات داشتند،‌ که داعشی‌ها بعضی‌ها را شهید و زخمی می‌کنند و از آن جمع فقط محسن اسیر می‌شود. دوستانش دیده ‌بودند که محسن تیر خورده و اسیر شده. بعد هم شنیدم که محسن را تیرباران کرده‌اند بعد هم سر از بدنش جدا کرده‌اند. اما من از این شهادت ناراحت نیستم، من خوشحالم، الان هم اگر گریه می‌کنم به‌خاطر اهل بیت گریه می‌کنم، به حال خودم گریه می‌کنم که از محسن جا ماندم. به هرکسی هم که به مجلس محسن می‌آید و گریه می‌کند می‌گویم خواهش می‌کنم اشک‌تان هدف‌دار باشد. برای حضرت زینب(س) اشک بریزید، ‌برای امام حسین(ع) اشک بریزید تا دل شهید من هم راضی بشود

دوست دارید پیکر همسرتان برگردد؟

جسم که فانی است، زیر خاک از بین می‌رود،‌ من خودم محسن را بخشیدم به حضرت زینب(س) محسنِ من فدایی حضرت زینب(س) شد، می‌دانم که تا مزار محسن مثل حضرت زهرا(س) پنهان باشد،‌حتما می‌تواند ایشان را ملاقات کند. اما به‌خاطر تسلی دل پدرو مادرش دوست دارم که پیکرش برگردد.

در صحبت‌هایی که شده از نحوه اسارت ایشان خبردار شدید؟

بله گفتند که در منطقه التنف در مرز عراق و سوریه، محسن با همرزمانش عملیات داشتند،‌ که داعشی‌ها بعضی‌ها را شهید و زخمی می‌کنند و از آن جمع فقط محسن اسیر می‌شود. دوستانش دیده ‌بودند که محسن تیر خورده و اسیر شده. بعد هم شنیدم که محسن را تیرباران کرده‌اند بعد هم سر از بدنش جدا کرده‌اند. اما من از این شهادت ناراحت نیستم، من خوشحالم، الان هم اگر گریه می‌کنم به‌خاطر اهل بیت گریه می‌کنم، به حال خودم گریه می‌کنم که از محسن جا ماندم. به هرکسی هم که به مجلس محسن می‌آید و گریه می‌کند می‌گویم خواهش می‌کنم اشک‌تان هدف‌دار باشد. برای حضرت زینب(س) اشک بریزید، ‌برای امام حسین(ع) اشک بریزید تا دل شهید من هم راضی بشود

دوست دارید پیکر همسرتان برگردد؟

جسم که فانی است، زیر خاک از بین می‌رود،‌ من خودم محسن را بخشیدم به حضرت زینب(س) محسنِ من فدایی حضرت زینب(س) شد، می‌دانم که تا مزار محسن مثل حضرت زهرا(س) پنهان باشد،‌حتما می‌تواند ایشان را ملاقات کند. اما به‌خاطر تسلی دل پدرو مادرش دوست دارم که پیکرش برگردد.

در صحبت‌هایی که شده از نحوه اسارت ایشان خبردار شدید؟

بله گفتند که در منطقه التنف در مرز عراق و سوریه، محسن با همرزمانش عملیات داشتند،‌ که داعشی‌ها بعضی‌ها را شهید و زخمی می‌کنند و از آن جمع فقط محسن اسیر می‌شود. دوستانش دیده ‌بودند که محسن تیر خورده و اسیر شده. بعد هم شنیدم که محسن را تیرباران کرده‌اند بعد هم سر از بدنش جدا کرده‌اند. اما من از این شهادت ناراحت نیستم، من خوشحالم، الان هم اگر گریه می‌کنم به‌خاطر اهل بیت گریه می‌کنم، به حال خودم گریه می‌کنم که از محسن جا ماندم. به هرکسی هم که به مجلس محسن می‌آید و گریه می‌کند می‌گویم خواهش می‌کنم اشک‌تان هدف‌دار باشد. برای حضرت زینب(س) اشک بریزید، ‌برای امام حسین(ع) اشک بریزید تا دل شهید من هم راضی بشود.

 

منبع:جام جم آنلاین

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1289
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 15 بهمن 1395

وصیت نامه اش همان جمله معروف حاج «همت» بود که روی پوستری از تصویر حاج همت بر روی کمدش نصب کرد. جمله ای که می گفت: «با خدای خود پیمان بسته‌ام تا آخرین قطره خونم، در راه حفظ و حراست از این انقلاب الهی یک آن، آرام و قرار نگیرم.»

«محمودرضا بیضایی» متولد 18 آذر سال 1360 در تبریز است. همان ابتدای جنگ سوریه در سال 90 به همراه تیم رسانه ای مستندسازی به سوریه رفت و به عنوان رزمنده در منطقه ماند. وی سرانجام پس از سال ها مجاهدت 29 دی ماه سال 1392 در حین درگیری با نیروهای تکفیری در اثر اصابت ترکش های یک تله انفجاری به ناحیه سر و سینه به شهادت رسید. در ادامه خاطره ای از زبان برادر، مادر و همرزمان شهید بیضائی آمده است.

خدا شهادت را به آدم های سخت کوش می دهد

برادر شهید: میدان انقلاب، سر کارگر جنوبی قرار گذاشته بودیم. با پرایدش آمد. سوار شدم و به سمت اسلامشهر راه افتادیم. همیشه می نشستم، توی ماشین بعد روبوسی می کردیم. موقع روبوسی دیدم چشمهایش خون است و سر و ریشش پر از خاک.

از زور خواب به سختی حرف می زد. گفتم: چرا اینطوری هستی؟ گفت: چهار روز است خانه نرفته‌ام.

گفتم: بیابان بودی؟ گفت: آره! گفتم: چرا خانه نمی روی؟ گفت: چند تا از بچه ها آمده‌اند آموزش، خیلی مستضعفند، یکی از آن ها کاپشنش را فروخته و آمده است. به خاطر چنین آدم هایی شب و روز نداشت. یکبار گفت من یک چیزی فهمید‌ام، خدا شهادت را همیشه به آدم هایی داده که در کار سختکوش بوده‌اند.

با اهلش شوخی می کرد

برادر شهید: محمودرضا گاهی با اهلش به‌ قدری شوخ بود که تا سر کار گذاشتن طرف پیش می‌رفت. من به‌ عنوان برادرش هیچ‌وقت طرف شوخی او قرار نگرفتم. این از چیزهایی است که هنوز هم یادآوری‌اش مرا شرمنده می‌کند. محمودرضا ادب بسیار زیادی با بزرگتر از خودش داشت و حق ادب را ادا می‌کرد. با هم زیاد می‌خندیدیم. خیلی پیش می‌آمد که چیزی از اتفاقات کارش یا مسائل روزمره یا حتی سر کار گذاشتن دوستانش تعریف می‌کرد و می‌خندیدیم، اما هیچ‌وقت نشد من طرف شوخی کوچکی از او قرار بگیرم.

خجالت می کشم به صورت حاج قاسم نگاه کنم

برادر شهید: اسفند سال 88 در تالار وزارت کشور برای سالگرد شهادت شهید باکری مراسم گرفته بودند. محمودرضا زنگ زد و گفت: می‌آیی مراسم؟ گفتم: می‌آیم، چطور؟ گفت: بیا، سخنران مراسم حاج قاسم سلیمانی است. گفتم: حتما می‌آیم.
 

تا حاج قاسم بیاید، با محمودرضا حرف می‌زدیم؛ ولی حاج قاسم که روی سن رفت، محمودرضا سکوت کرد و دیگر حرف نمی‌زد. من گوشی موبایلم را درآوردم و شروع کردم به ضبط کردن حرف های حاج قاسم. محمودرضا تا آخر، همینطور در سکوت به صحبت ها گوش می‌داد. وقتی حاج قاسم حرفهایش را جمع بندی می‌کرد، محمودرضا یک مرتبه گفت: حاجی خیلی ضیق وقت دارد. این کت و شلواری که تنش هست را می‌بینی؟ شاید اصرار کرده‌‌اند تا این کت و شلوار را بپوشد و الا حاج قاسم همین قدر هم وقت ندارد.
 

بعد از برنامه، از پله‌های ساختمان وزارت کشور پایین می‌آمدیم که به محمودرضا گفتم: کاش می‌شد حاج قاسم را از نزدیک ببینیم. گفت: من خجالت می‌کشم وقتی به صورت حاج قاسم نگاه می‌کنم؛ چهره‌اش خیلی خسته است.

در ولایت پذیری به گرد پایش هم نرسیدم

برادر شهید: وقتی پیکرش را داخل قبر گذاشتم، از طرف همسر معززش گفتند محمودرضا سفارش کرده چفیه‌ای که از آقا گرفته با او دفن شود. جا خوردم، نمی‌دانستم از آقا چفیه گرفته! رفتند چفیه را از داخل ماشین آوردند. مانده بودم با پیکرش چه بگویم. همیشه در ارادت به آقا خودم را بالاتر از او می‌دانستم. چفیه را که روی پیکرش گذاشتم، فهمیدم به گرد پایش هم نرسیده‌ام.

در این چند وقت، یادم هست یکبار چند سال پیش گفت: «شیعیان در بعضی از کشورها بدون وضو تصویر آقا را مس نمی‌کنند و گفت ما اینجا از شیعیان عقب افتاده‌ایم.»

با شیعیان کشورهای لبنان، عراق، بحرین، سوریه و… آشنایی داشت و گاهی در موردشان چیزهایی می‌گفت. یکبار پرسیدم: شیعیان لبنان بهترند یا شیعیان عراق؟ گفت: شیعه‌های لبنان مطیع‌ترند؛ ولی شیعه‌های عراق دچار دسته‌بندی و تشتت هستند، اما در جنگیدن و شجاعت بی‌نظیرند؛ دلشان هم خیلی با اهل‌بیت (ع) است، طوریکه تا پیششان نام «حسین» و «زینب» و… را می‌بری طاقتشان را از دست می‌دهند.
 

گفتم: شیعه های_ایران کجای کارند؟ با لحن خاصی گفت: شیعه‌های ایران هیچ جای دنیا پیدا نمی‌شوند! خیلی عشق خدمت داشت به بچه شیعه‌ها؛ این را از فیلمی که یکبار نشانم داد، فهمیدم. موقع دفن پیکرش، داخل قبر بودم که کسی آمد، بالای سرم و گفت: محمودرضا یک دوست عراقی به اسم… دارد که پیغام داده به برادرش بگویید صورت محمودرضا را داخل قبر از طرف من ببوسد!

شما در پناه شیعیان حضرت علی(ع) هستید

همرزم شهید: یکی از رزمنده‌های مدافع حرم، چند روز بعد از شهادت محمودرضا برایم تعریف کرد که محمودرضا در مناطق مختلف با مردم سوریه ارتباط می‌گرفت. یکبار در یکی از مناطق درگیری، متوجه چهار زن شدیم که مقابل یک خانه روی زمین نشسته بودند. یکی از رزمنده‌های سوری که همراه ما بود، گفت: «اینها مشکوکند و شاید انتحاری باشند.» محمودرضا گفت: «شاید هم نباشند. بگذارید با آن‌ها صحبت کنیم.» بعد رفت جلو و شروع کرد به زبان عربی با آن‌ها صحبت کردن. خودش را معرفی کرد و به آن‌ها گفت: «نترسید، ما شیعه امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) هستیم و شما در پناه مایید.» وقتی این را گفت آرام شدند. بعد با آن‌ها حرف زد و اعتمادشان را جلب کرد. بعد از آن بود که شروع به همکاری کردند و در آن حوالی محل تجمع تعدادی از تکفیری‌ها را هم در یک خانه نشان ما دادند. همان رزمنده مدافع حرم گفت: «محمودرضا حتی برای شناسایی از مردم منطقه استفاده می‌کرد. یکبار یکی از اهالی منطقه را که اهل سنت هم بود برای شناسایی با خودش سوار ماشین کرد که ببرد. محمودرضا طوری با مردم رفتار می‌کرد که آن‌ها را جذب می‌کرد و بعد با همان ها کار می‌کرد.»

باید زودتر به زلزله زده ها کمک کنیم

مادر شهید: در ایام زلزله رودبار محمودرضا کودکى ٩ ساله بود، پس از وقوع زلزله که سازمان هاى امدادى شروع به جمع آورى کمک هاى مردمى کردند به خانه آمد و گفت: مادر می خواهم به زلزله زدگان کمک کنم. گفتم: پسرم آفرین کار خوبى میکنى، بگذار شب پدرت بیاید خانه از او پول می گیریم، میبرى در محل جمع آورى تحویل میدهى.

محمودرضا گفت: نه مادر الان وضعیت آنها خیلى اضطرارى است و باید هر چه سریعتر به آنها کمک برسد تا شب دیر می شود، من می خواهم از وسایل خانه چیزى بدهم.

وقتى شب پدرش به خانه آمد جریان را گفتم که هزینه اى را کمک کند، اما محمودرضا پول را نگرفت و گفت من خودم ظهر کمک کردم.

بعد از چند سال متوجه شدیم پتوى نو، اما قدیمى که در خانه داشتیم را برداشته و برده به محل جمع آورى تحویل داده است.

منبع:دفاع پرس

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1707
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : گمنام
یک شنبه 10 بهمن 1395

 نماهنگ سکانس آخر تقدیم به شهدای آتش نشان با صدای میلاد حیدری

 

نماهنگ 

 

نماهنگ با کیفیت معمولی حجم 27 مگابایت

 

نماهنگ با کیفیت پایین حجم 16 مگابایت

 

آهنگ

دانلود آهنگ با کیفیت 320

دانلود آهنگ با کیفیت 128

 

 

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: برچسب‌ها: میلاد حیدری ارزشی , ایران , شهدا , سکانس اخر , اتشنشان , اتشنشانها ,
:: بازدید از این مطلب : 1474
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : گمنام
یک شنبه 3 بهمن 1395

مراسم اولین سالگرد شهید مدافع حرم امیر علی محمدیان با سخنرانی حجت الاسلام سید حسین مومنی و مداحی کربلایی سید رضا نریمانی در مسجد امام حسن مجتبی (ع) شهرک شهید بروجردی برگزار شد .

در ادامه گزیده ای از سخنان حجت الاسلام مومنی را بخوانید:

نعمت بالایی که خداوند به انسان عطا داشته عبارت است از نعمت عقل و در میان تمام سرمایه ها این نعمت از اهمیت بالایی برخوردار است. امام صادق(ع) می فرماید: آن ملکه ای که در وجود انسان، انسان را به سمت خداوند سوق می دهد عبارت است از عقل، و هرچیزی که انسان را به هواهای نفسانی سوق می دهد عبارت است از جهل. انسان باید عقل خودش را بسیار تقویت کند.

تقویت قوه و شریان عقل انسان را به سوی خداوند و خوبی ها سوق می دهد. خیلی ها می دانند که جهل انسان را به نابودی می کشد اما باز هم به دنبال تقویت جهل خود هستند، اینها کسانی هستند که از عقل محروم هستند. این جهل انسان را به سمت دنیا و تعلقات می کشاند و مسیری که به انسان نشان می دهد مسیر گمراهی است.

این شهدای مدافع حرم عاقل ترین انسان ها هستند. کسانی هستند که در مسیر عبودیت و بندگی قرار گرفتند. اینها کسانی هستند که حقیقت بندگی را درک کردند. اینها جز خدا چیزی در دلشان نبودند. در زندگی‌شان بسیار موثر بودند اما دست از دنیا کشیدند و به سمت خداوند رفتند.

امام حسن مجتبی(ع) می فرماید: اگر کسی ما را با قلبش دوست داشته باشد، و ما را با دست و لسانش یاری بکند او با ما است، بعد می فرماید: ما در منزلی که هستیم اینها هم با ما هستند و این دقیقا مصداقش شهدای مدافع حرم است. اینها کسانی هستند که کمترین دلبستگی را به دنیا برایشان ندارند.

حقیقت عبودیت در سه چیز است

امام صادق(ع) فرمودند : حقیقت عبودیت در سه چیز است. یک: فرد در دنیا از آنچه که خدا به او داده است اصلا ملکیتی برای خودش نداند و هرچیزی که خداوند داده است برای خداوند بداند. انسان هایی که مصلحت اندیشند انسان هایی که برای مصلحت خود کار می کنند اینها از عبودیت خدا چیزی یاد نگرفته اند. یک موقعی است انسان باید مالش را بدهد، یک موقع باید جانش را بدهد یک موقع آبرویش را بدهد. حضرت می فرماید: همه چیز برای خداوند است. هرجا لازم باشد باید خرجش کنیم.

 

نکته دوم: تمام تدبیر کارش را به خداوند واگذار می کند. هرچیز که خدا بخواهد. هرچیز که رضای خدا باشد. الان دشمن تمام هدفش رسیدن به مملکت اسلامی است. الان بچه هایی که می روند آنجا می روند تا اینها به مملکت ما نرسند. تقدیر امر را به خداوند واگذار می کنند. همه چیز را به خدا واگذار می کنند. اینها می دانند که هرکاری برای خداوند باشد از بین نمی رود. چون تدبیر را به خدا سپرده اند. اینها زن و بچه شان را به خدا سپرده اند و خودشان را هم به خدا سپرده اند.

سومین نکته: جوان عزیزان آمدید در یادواره شهدا، این شهدا در بندگی خدا به اوج رسیده اند، از کجا به اینجا رسیده اند، تمام اشتغال اینها در دنیا برای خداوند بود. اینها نسبت به گناه بیگانه بوده اند. حتی مادر یکی از اینها می گفتند: فرزندش حتی کار مکروه هم نمی کرد. اینها نسبت به نماز، نسبت به اجتناب از محرمات مقید هستند . برای همین خداوند به اینها این مقام را داده است. من کسانی را می بینم در سر قبر مدافع حرم که اصلا به آنها نمی خورد که اهل این حرف ها باشند وقتی با آنها صحبت کردم می گفتند که حاج آقا ما می آییم پیش اینها آرامش پیدا می کنیم. اینها پیش خداوند خیلی آبرو دارند. اینها از جوانی و لذت هایشان برای خداوند گذشتند.

امام صادق(ع) می فرماید: اگر این سه مطلب در کسی متجلی شد، دیگر گرفتاری ها و سختی ها برایش سخت نمی شود. اگر کسی تمام هم و غمش برای خداوند باشد کارش به جایی نمی رسد که فخر بفروشد به مردم. بیان نورانی مقام معظم رهبری را ببینید درباره تسلیت حضرت آیت الله هاشمی این پیام در اوج تواضع و فروتنی است. نظر شخصی ام است و یقینا این پیام با توسل به امام زمان(عج) نوشته شده است. بعضی‌ها پیام تسلیت فرستادند اصلا انگار قسم خوردند که نیش بزنند به انقلاب حالا پیام آقا را ببینید، کلمه به کلمه دقیق، یک ذره شما غرور نمی بینید، اوج تواضع در پیام ایشان مشهود است.

کسی که در تکبر و غرور قرار بگیرد از بندگی خداوند فاصله گرفته است. حضرت می فرماید: اگر خدا این سه نکته را که گفتیم به کسی بدهد دنیا برایش راحت می شود. آقا فرمودند: این اتفاق برای همه مسئولین نظام می‌‌افتد، هرکسی باشی آخر باید بروی آنجا. صداقت در عمل و گفتار را نباید فراموش کنیم.

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1787
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
شنبه 1 آبان 1395

چندروزی از ورود کاروان شهدای غواص به اصفهان نگذشته بود که خبر رسید اولین شهید مدافع حرم لشکر امام حسین (ع) اصفهان شهید «مسلم خیزاب» وارد شهر شهیدان شد. شهیدی که فرمانده گردان «یازهرا» ی این لشگر بود. همان گردانی که شهید «محمدرضا تورجی زاده» در سال های دفاع مقدس فرماندهی آن را برعهده داشت و یکی از محبوب ترین گردان های لشگر امام حسین اصفهان بود.

یک هفته پس از شهادت شهید خیزاب، خبر پرواز دلاورمرد دیگری این بار از لشگر هشت نجف اشرف به شهرمان رسید. شهری که امام خمینی (ره) در وصف شهیدپروری آن فرمودند: «کجای دنیا می توانید شهری همانند اصفهان پیدا کنید؟ » و این جمله را وقتی گفتند که مردم نصف جهان در یک روز پیکرپاک بیش از 300 شهید خود را به روی شانه های خود تا مزار شهدا بدرقه کردند. تابوت های روانی که بر روی شانه های اشک یکی یکی رفتند و در بهشت این شهر آرام گرفتند. سال ها گذشت و تاریخ دوباره تکرار شد. این بار پهلوانانی نه از نسل قدیم که از همین نسل جدید به میدان آمدند. دلاورانی که در خون خفتند تا نخل زینبی خم نشود . «حمیدرضا دایی تقی» دومین شهید مدافع شهر نام گرفت. پهلوانی از لشکر نجف اشرف که به نام شهید احمد کاظمی» پیوند خورده است. پنجم آبان ماه سال گذشته بود که فضای اصفهان دوباره معطر به شمیم عطر دل‌انگیز شهید شد آن هم تنها چندروز پس از تشییع شهدای غواص . شهدایی که وقتی آمدند ، گفتیم «دست بسته امدند تا دست ما را بگیرند. دیدند داریم غرق می شویم ، خودشان را رساندند.» و گویا این شهدای مدافع حرم که یکی پس از دیگری میهمان بال‌های فرشتگان می‌شدند، مزد خود را از شهدای غواص گرفته بودند.

و دیروز گلستان شهدای اصفهان ، در سالروز شهادت این دو شهید بزرگوار، میزبان مردم قدرشناسی شد که آمده بودند تا باز هم تجدید بیعتی دوباره با شهدا داشته باشند. تا بگویند «شهدا شرمنده ایم. دست ما را هم بگیرید...»

حجت‌الاسلام حمیدرضا مهدوی ارفع سخنران این مراسم بود. وی با اشاره به آیه کریمه «مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن یَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبدیلًا»[1] گفت: امیدوارم همه مصداق این آیه شریفه قرار بگیریم و خداوند ما را از استوارترین یاران انقلاب اسلامی قرار دهد.

این استاد حوزه و دانشگاه افزود :  اگرچه دنیا سرای فریب است و خیلی‌ها درگذر زمان فریب این دنیا را می‌خورند اما آنچه باعث تکریم و بزرگداشت همه دل‌های پاک و جان‌های آزاده می‌شود استوار بودن بر ارزش‌ها است که شهدا مصداق ایستادگی پای ارزش‌ها بوده‌اند.تاریخ انبیا الهی به‌ویژه تاریخ اسلام نشان داده است فقط کسانی در حافظه بشر محترم باقی می‌مانند که با تغییر زمانه تغییر نکرده باشند بلکه بر عهد خود باخدا پایبند بوده‌اند و رنگ عوض نکنند.

حجت‌الاسلام مهدوی ارفع بابیان اینکه شهدا با استفاده از موقعیت انقلاب اسلامی خود را به اوج رساندند، گفت: فاصله گرفتن از ارزش‌ها و چسبیدن به مال دنیا و حقوق‌های نجومی مانع دستیابی به این ارزش‌ها می‌شود، مردم هم هرگز از کسانی که بر سر سفره انقلاب اسلامی ناسپاسی بکنند با  نام نیکو یاد نخواهند کرد.

حجت الاسلام مهدوی ارفع از خاطرات جبهه و رزمندگان نوجوان و جوان سال های دفاع مقدس گفت. از سبک زندگی شیربچه هایی که با سن کم ، «فهمیده» شدند و بعد یادمان آورد که ما تعهداتی نسبت به دین، نظام و خون شهدا داریم و تاکید کرد: وای بر حال آن انقلابی دیروز که به‌جای اینکه بال رهبری باشد وبال رهبری شده است.

سخنران این مراسم از شایعات رواج یافته سال های اخیر درباره شهدای مدافع حرم سخن گفت . وی کسانی که مدعی هستند مدافعان حرم به دلیل دریافت میلیون‌ها تومان حقوق به دفاع از حریم اهل‌بیت (ع) می‌روند را یک‌مشت انسان یاوه‌گوی پَست بی‌دین معرفی کرد و گفت: آن‌ها به دنبال این هستند که دل خانواده شهدا را آتش بزنند، فکر می‌کنند مدافعان حرم عشق و محبت را درک نمی‌کنند که از فرزند خردسال یا نوزاد خود برای دفاع از حریم آل الله دل می‌کنند.

حجت‌الاسلام مهدوی ارفع بابیان اینکه بیایید از شهید خیزاب‌ها، دایی تقی‌ها و شهدای مدافع حرم درس دهن‌کجی به دنیای پرزرق‌وبرق را یاد بگیرید، تصریح کرد: برای دست‌یابی به مقامی که بقیه به آن غبطه بخورند نیاز نیست که حتماً به سوریه بروید اما لازم هست انقلابی در تراز انقلابی مدنظر امام علی بشویم و بمانیم.

 

در ادامه این مراسم ، «کربلایی سیدرضا نریمانی» به نوحه سرایی در وصف شهدای مدافع حرم پرداخت و شور و حال خاصی به جلسه داد. در پایان مراسم هم از کتاب‌های «پاکی و پایداری» که به شرح خاطراتی از زندگی شهید مسلم خیزاب و  «موجی که آرام گرفت» که به شرح خاطراتی از زندگی شهید حمیدرضا دایی تقی می‌پرداخت با حضور خانواده های معزز آنان، رونمایی شد

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1686
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
شنبه 1 آبان 1395

یادواره شهدای یگان ویژه فاتحین بسیج عصر جمعه (سی‌ام مهر) با حضور سرلشکر «عزیز جعفری» فرمانده کل‌سپاه، «محمد‌باقر قالیباف» شهردار تهران و سردار کاظمینی، فرمانده سپاه محمد رسول الله در سالن همایش‌های برج میلاد برگزار شد.

سرلشکر محمدعلی جعفری فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در این مراسم ضمن تسلیت ایام سوگواری اباعبدالله‌الحسین، گفت: یاد شهیدان انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و کسانی که پس از آن در جبهه‌های مختلف استقامت و پایداری در دفاع از انقلاب اسلامی در داخل و خارج کشور جان خود را تقدیم اسلام و انقلاب اسلامی کرده‌اند را گرامی می‌دارم.

وی ادامه داد: انصافا جمله‌ای که مقام معظم رهبری درباره شهدای مدافع حرم فرمودند به درستی صدق می‌کند. این شهدا متفاوت هستند و در حیات خودشان اولیای الهی هستند. 

فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ادامه داد: به شما خانواده‌های مدافع حرم از جنس فاتحین تهران تبریک عرض می‌کنم، به خاطر توفیق الهی که شامل حال خانواده شما شده و جزو اولیای الهی هستید. 

سرلشکر جعفری با برشمردن صفات مدافعین حرم گفت: جمع شدن صفاتی همچون بصیرت عمیق دینی و انقلابی و شجاعت فردی باعث می‌شود وی مدافع حرم شود که جان خود را در دفاع از حریم ولایت و انقلاب اسلامی فدا می‌کند.

وی با بیان اینکه به همکاران خودر در فاتحین که به خاطر توفیقی که شامل حال آنها شده تبریک عرض می‌کنم، گفت: فاتحین افرادی هستند که با کمترین توقع و سرمایه‌گذاری جانی و دفاع از حریم ولایت آمادگی خود را همه‌جانبه اعلام کردند و سال‌هاست که آمادگی خود را حفظ کرده‌اند و به حدی رسیدند که در دفاع از حریم ولایت آماده جانبازی و جهاد هستند.

 

فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تصریح کرد: به همسران و فرزندان شهدای مدافع حرم نیز تبریک عرض می‌کنم به خاطر همسران و والدینی که دارند. 

سرلشکر جعفری خطاب به مدافعین حرم، گفت: باید گسترش این جبهه را از تکالیف خود بدانیم و برای تحقق اهداف انقلاب که همان دفاع مسلحانه است که شما در آن مسیر قرار گرفته‌اید را ادامه بدهید. 

وی افزود: دفاع مسلحانه از انقلاب اسلامی در خارج از مرزهای ایران توفیق بسیار بزرگی است که نصیب هر فردی نمی‌شود و این توفیقی الهی است. 

فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ادامه داد: در تهران بنای خوبی با ایجاد گردان فاتحین برای گسترش این جبهه ایجاد شد که در کل کشور نیز در حال گسترش آن هستیم.

سرلشکر جعفری تصریح کرد:‌ در گزارشی که به مقام معظم رهبری از این ماموریت خطیری که فاتحین ارائه کردند، بنده دادم نکته‌ای که به آن اشاره کردم این بود که یگان فاتحین افتخارش این است که هر تلاش و امکاناتش داوطلبانه است و این چیز گم شده‌ای است که در دفاع مقدس هم نداشتیم. 

وی تصریح کرد: اینکه یک جوانی از وقتش و سرمایه‌اش و از زندگی‌اش بدون اینکه توقعی داشته باشد و آماده این است که چنین ماموریتی را بپذیرد، توفیق بزرگی است که در دفاع مقدس نداشتیم.

فرمانده کل سپاه پاسداران با بیان اینکه حوادث گسترده در منطقه نشان می‌دهد اگر دفاع مقدس نبود امروز ما شاهد وضعیت دیگری در منطقه غرب آسیا بودیم، افزود: امروز شاید اسرائیل چند برابر مساحت کوچک خودش گسترش یافته بود که انقلاب اسلامی و مقاومت اسلامی نگذاشت این کار انجام شود. 

سرلشکر جعفری تصریح کرد: اگر مروری بر سیاست‌های دشمنان انقلاب اسلامی در راس آنها آمریکا و رژیم‌صهیونیستی داشته باشیم مشخص می‌شود تمامی برنامه‌های آنها با شکست مواجه شده و به ضرر خودشان تبدیل شده است. 

وی اظهار کرد: وضعیت ایران اسلامی امروز به گونه‌ای است که حتی کشورهای دیگر برای تعیین سرنوشت کشورهای منطقه از جمله سوریه اقرار می‌کنند که باید با ایران مذاکره کنند. 

فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در پایان تصریح کرد: این توانمندی ایران همگی مدیون خون شهدا و آمادگی‌هایی است که شما ایجاد کرده‌اید.

قالیباف: به خاطر حمایت شهرداری از مدافعان حرم زخم زبان‌ها شنیده‌ام

 محمدباقر قالیباف شهردار تهران عصر امروز در یادواره شهدای مدافع حرم فاتحین که در سالن همایش‌های برج میلاد برگزار شد، با بیان اینکه فرهنگ انقلاب اسلامی ریشه در فرهنگ عاشورا دارد، گفت: شهدای مدافع حرم فرهنگ عاشورا را مجددا احیا کردند و باعث عزت و اقتدار برای میهن شدند. امروز تنها راه پیشروی ما برای موفقیت چه در بعد مادی و چه در بعد معنوی راه فرهنگ شهادت است و این  حرکت در مسیر فرهنگ عاشورا و شهادت است. 

وی ادامه داد: پیشرفت ما امروز نیز در گرو همین روحیه فرهنگ و شهادت است. فرهنگ عاشورا و حسینی این را به ما یاد داد که بتوانیم با شناخت به موقع در تکلیف و عمل آن را اجرایی کنیم.

شهردار تهران با اشاره به شهدای مدافع حرم اظهار کرد: بدون شک شهدای مدافع حرم به درستی فرهنگ حسینی را برای عمل به تکلیف اجرا کردند. 

قالیباف شهدای مدافع حرم را شهدای مظلوم و غریب عنوان کرد و گفت: ما فراموش نکرده‌ایم که کمتر از یک دهه قبل عده‌ای در خیابان‌های تهران شعار "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران" سر می‌دادند؛ آنها نه انقلاب را می‌شناختند و نه حتی به فرهنگ انسانی اعتقاد داشتند و حتی شعار جانم فدای ایران آنها هم کذب بود. 

وی افزود: در همان روزها فرزندان این مملکت برای دفاع از حرم و حفظ فرهنگ حسینی و همچنین تامین امنیت کشورمان در حال مجاهدت بودند و سال‌ها این شهدا مظلومانه در شهرهای مختلف کشور تشییع شدند و دلیل این موضوع نیز آن بود که فضای حاکم فضایی نبود که بتوان آن را علنی کرد.

شهردار تهران تصریح کرد: در آن زمان برخی رسانه‌ها که بعضا نیز امروز در حال فعالیت هستند این‌گونه القاء کردند که چرا پول ما باید در جای دیگری هزینه شود، چرا فرزندان ما باید در جبهه دیگری مجاهدت کنند. بنده به صراحت می‌گویم که آ‌نها انقلاب اسلامی و فرهنگ اسلامی را نشناخته بودند و به فرهنگ اسلامی نیز اعتقاد نداشتند. 

قالیباف خاطرنشان کرد: امروز جوانان دهه 70 در میدانی ورود کردند که این جنگ از 8 سال دفاع مقدس نیز سخت‌تر است، اما آنها با شجاعت و دلیری خود در مقابل دشمنان ایستاده‌اند. آنها امروز نقش حضرت زینب را ایفا می‌کنند که در هر شرایط سختی در کنار ولی خود قرار گرفته و ذره‌ای نیز تردید نخواهند کرد.

وی افزود:امروز مدافعان حرم در واقع با سربازان استکبار می‌جنگند و از فرهنگ انقلاب اسلامی و فرهنگ عاشورا دفاع می‌کنند.

شهردار تهران خدمت به مردم و پیشرفت کشور را از اولویت‌های امروز دانست و  گفت: باید با مشکلات اقتصادی مبارزه کرد. 

قالیباف با تاکید بر اینکه تکفیری‌ها سرباز و ایادی مستقیم استکبارجهانی در سوریه و عراق هستند، گفت: اگر امروز بنده این توفیق را ندارم که در جمع مدافعان حرم و در کنار دوست عزیزم حاج قاسم سلیمانی در میدان مبارزه بجنگم، اما در شهرداری تهران خود و همکارانم را موظف و مکلف به پشتیبانی همه‌جانبه از مجاهدت مدافعان حرم کرده‌ایم، در حالی که در این زمینه نیز زخم زبان‌های زیادی شنیده‌ام

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1834
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 17 شهريور 1395

در خاطره ای درباره شهید علیرضا موحد دانش آمده است:

در همان شب  بعد از عملیات، در اثر پاتکی که دشمن کرده بود، برخی سنگرهای رزمندگان  اسلام به تصرف آن‌ها درآمده بود، علیرضا این را نمی‌دانست. علیرضا صبح  که برای بیدار کردن بچه‌ها به داخل سنگرها می‌رود، ناگهان خود را داخل  سنگری می‌بیند که عراقی‌ها شب قبل آن را تصرف کرده بودند. در این لحظه  عراقی‌ها که متوجه علیرضا می‌شوند، نارنجکی را به سوی ایشان پرتاب می‌کنند  که نارنجک به گیجگاه شهید می‌خورد اما منفجر نمی‌شود. علیرضا به خودش  می‌آید و می‌خواهد نارنجک را به سوی دشمن بیاندازد که نارنجک در دستش منفجر می‌شود و دست راستش قطع می‌شود. بچه‌ها که متوجه سر و صدا می‌شوند، به کمک می‌آیند. اما در وهله‌ اول متوجه دست زخمی علیرضا نمی‌شوند. علیرضا هم  برای حفظ روحیه بچه‌ها در کمال آرامش دستش را داخل اورکت می‌کند تا بچه‌ها  متوجه نشوند. اما بعد از مدتی بچه‌ها متوجه می‌شوند از داخل اورکت  علیرضا خون می‌چکد که در این جا قضیه را می‌فهمند. قبل از انتقال به  بیمارستان، عراقی‌ها توسط رزمندگان اسلام اسیر شده و در جایی جمع می‌شوند. همرزمان علیرضا تعریف می‌کنند که دیدم در بین اسرا یکی دارد به شدت به خود  می‌پیچد و نگران است. علیرضا از بچه‌ها می‌خواهد که از وی دلیل نگرانیش را  بپرسند. وقتی علت را می‌پرسند آن عراقی اعتراف می‌کند که نارنجک را او به  سمت علیرضا پرت کرده و می‌گوید: «آن گاه که برخورد خوب شما را با خود دیدم، از این کار پشیمان شدم.» وقتی علیرضا قضیه را می‌شنود به سراغ اسیر می‌رود. قمقمه‌ آبش را به او می‌دهد، می‌گوید: «بخور تا آرامش خود را بیابی»

پی نوشت:

کتاب اسطوره‌ها، صص 10-100

 

 
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1681
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 17 شهريور 1395

به نقل از پایگاه عراقی براثا، پدر یکی از شهدای عراقی پس از  دیدار با آیت الله العظمی سیستانی ضمن تشرف به زیارت حرم امام حسین(ع) و  دیدار با شیخ عبدالمهدی کربلایی تولیت آستان مقدس حسینی درباره دیدار خود  با آیت الله سیستانی چنین گفت: هنگامی که به ملاقات سید سیستانی رفتم، سید  مرا مقابل خود نشاند و گفت: شما مایه افخار این امت هستید و اگر فرزندان  شما نبودند، منطقه در آتش می سوخت و این فرزندان شما بودند که در مقابل  توطئه های داعش ایستادند.

این پدر شهید در ادامه سخنان خود به شیخ کربلایی گفت: سید  سیستانی از ما خواست به فرزندان خود افتخار کنیم و سلام ایشان را به تمام  خانواده های شهدا برسانیم و افزود: خداوند خانه های شما را از میان سایر  خانه ها برگزید تا شهدا از این خانه ها باشد.

وی افزود: سخنان سید سیستانی بسیار تاثیرگذار و بود و من در  حالی که گریه می کردم به سخنان و همدردی ایشان گوش می دادم و با خودم فکر  می کردم در قیامت از زبان ائمه(ع) چه چیزی خواهم شنید؟

پدر شهید در ادامه سخنان خود خاطره ای از فرزند خود نقل کرد و گفت: روزی به او گقتم اگر به جبهه نروی و پیش خودم بمانی برایت خودرو می  خرم، اما پاسخ او این بود که: باور نمی کنم تو پدر من هستی! از من می خواهی بهشت را با یک آهن پاره عوض کنم؟

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 2029
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 29 ارديبهشت 1395

دانلود آهنگ مدافعان حرم

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ســـــیاســـــی , مــــــداحــــــى , دفــاع و امنیت , ,
:: برچسب‌ها: مدافعان حرم , آهنگ مدافعان حرم , آهنگ مدافعان حرم میلاد حیدری , میلاد حیدری , آهنگ مدافعان حرم , دانلود اهنگ میلاد حیدری , آهنگ حماسی , اهنگ مدافعان حرم با صدای میلاد حیدری ,
:: بازدید از این مطلب : 2392
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
یک شنبه 4 بهمن 1394

 

مراسم گرامیداشت مدافع حرم اهل بیت (س) پاسدار شهید محمد کامران از طرف آیت الله جاودان با سخنرانی حجت الاسلام پناهیان و مداحی حاج امیر عباسی در حسینیه مرحوم شیخ مرتضی زاهد (ره) برگزار شد.

_ بحث امروز را با یک مثال ساده شروع می کنم . بازیگر خوب کسی است که بتواند هر نقش خوب را ایفا کند و در یک تیپ مخصوصی در ذهن مخاطب جا نگیرد و مردم او را هم فن حریف بدانند. بازیگر باید آماده باشد نقش های مختلفی که کارگردان از او می خواهد ارائه دهد. بازیگر خوب بازیگری است که بتواند با گفته های کارگردان خودش را تطابق دهد. یعنی خودش نباشد آنی باشد که کارگردان از او می خواهد و الا اسمش به عنوان بازیگر خط می خورد. من البته فکر می کنم هر اتفاقی در عالم می افتد می تواند به انسان در فهم یک سلسله معانی بالای دینی کمک کند. اینکه در روایت فرموده اند در هر صحنه ای برای مومن عبرت و درسی است همین است.

_بازیگر کسی است که اگر کارگردان نقشی از او خواست بتواند ایفا کند. نقش را خوب باید بازی کند نباید خودش باشد. نگوید من امروز خسته ام و نمی توانم این نقش را انجام دهم . در ارتباط با پروردگار عالم ما باید چنان حالتی را داشته باشیم. حالا اولین باری که این بحث مطرح شد زمانی بود که ابلیس تمرد کرد بر سجده بر آدم. گفت من نمی توانم این کار را بکنم. من جایش 6 هزار سال عبادت کردم. بعد یک لحظه تکبر کرد. تکبرش را چطور توجیه می کرد. می گفت اگر بحث عبادت شماست من اینطور که تو می گیی نمی توانم عبادت کنم. ولی آنطور که خودم بلدم دو هزار سال جای این سجده ای که تو می گویی عبادت می کنم. خدا در پاسخش گفت: برو گمشو. تمام شد. هبط عمل یعنی همین . یعنی 6 هزار سال عبادت به خاطر یک لحظه تکبر هیچ شد .

_امیرالمومنین (ع) در خطبه قاصعه می فرماید که احکام خدا در آسمان و زمین یکی است.خدا یک ملکی را اینطور ساقط کرد ، آیا به یک بشر که آن هم این پشتوانه عبادت را ندارد رحم خواهد کرد. آنجا خداوند بحث بازیگر را وسط کشید. فرمود : من می خواهم بندگی کنی هرجور که من می خواهم نه هرجور که تو می خواهی و دلت می خواهد. من دلم می خواهد یک جور دیگر بندگی کنی.

 

 

_در وصیت نامه این شهید بزرگ در کنار بسیاری از کلمات عرشی دیدم مضمون این بحث را هم صریحا آورده است. که خدایا دوست دارم به شکلی پیش شما بیایم که شما دوست دارید.

_یکی از شهدای تفحص از رفقای قدیم ما بود. کسی هم زیاد نمیشناختش . بعد از شهادتشان من فهمیدم یک بچه فلج دارد. رفته بود امام رضا(ع) و گفته بود من می روم شفای بچه ام را می گیرم. بعد در خواب دیده بود امام رضا(ع) به او گفته بود که بگذار باشد و او هم گفته بود چشم . بله آدم به اینجا می رسد.اهمیت این بحث به این است که معمولا نوع آدم ها نقطه مقابل این تصور هستند. فکر می کنند ما باید برای یک سلسله رفتارهایی آماده بشویم و بعد آن رفتار را انجام بدهیم ولی نه. ما باید ببینیم بعدا به ما چه ماموریتی می دهند.. معمولا خدا به یک رفتار خوب آدم را عادت می دهد بعد می گوید نمی خواهد بیا این کار را انجام بدهی و اینجاست که آدم کم می آورد. مثل ابلیس که کم آورد. خدا می فرماید: تو باید به دستورات من گوش بدهی و انجام بدهی و بعد می گوید که این کار را انجام نده. اینجاها خیلی ها گیر می کنند.اصلا از بد بود بودن به خوب شدن انگار فرع ماجراست.

_آقاجان گناه نکن ، بچه خوبی باش ! این مقدمه است. اینکه کاری ندارد اصلا. این اول ماجراست. حالا می گویند که اینجوری خوب باش این کفر آدم را در می آورد. یعنی کسی که هر دستوری دادند انجام بدهد و آماده برای نقشی که خدا ازش خواسته است بشود . کسی که صادقانه این را بخواهد شهید می شود و شهید هم نشود مثل شهداست.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 2706
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
دو شنبه 25 آبان 1394

آهنگ نازدانه ارباب به مناسبت شهادت حضرت رقیه (س)

با صدای میلاد حیدری و علیرضا حیدری

 

با کیفیت 320

با کیفیت 128

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , مــــــداحــــــى , ,
:: برچسب‌ها: آهنگ نازدانه ارباب با صدای میلاد حیدری و علیرضا حیدری , با صدای میلاد حیدری و علیرضا حیدری , نازدانه امام حسین ,
:: بازدید از این مطلب : 3254
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 30 مهر 1394

شهیدنیوز: امروز نصف‌جهان میزبان یکی از اهالی بهشت است، مسلم خیزاب که فرماندهی گردان یا زهرا (س) لشکر ۱۴ امام حسین (ع) را بر عهده داشت، به کاروان شهدا پیوست تا امروز پیکر مطهرش بر روی دست مردمان دیار شهیدپرور و ولایت‌مدار اصفهان تا خانه ابدی در گلستان شهدا تشییع شود.

 

امروز شهر گنبدهای فیروزه‌ای میزبان شهید مدافع حرمی است که سعادت ابدی را بر زندگی چند روزه دنیوی ترجیح داد و در نهایت نیز در آستانه عاشورای حسینی، به افتخار حسینی شدن دست یافت تا ما جاماندگان زمزمه کنیم ای عاشق راه حسین، ای سربلند میدان بصیرت، ای یاور ولایت و ای مدافع حرم اهل‌البیت، شهد شیرین شهادت گوارایت باد.

 

*شیرزنی که رسالت زینب‌وار بر عهده گرفت

 

مسلم خیزاب به آرزوی دیرینه‌اش که همانا شهادت و وصال معبود بود، دست پیدا کرد و همسر وی امروز زینب‌وار رسالت پاسداری از خون این شهید بزرگوار و تحقق خواسته وی مبنی بر ولایت‌داری و تبعیت محض از مقام عظمای ولایت را بر عهده گرفته است.

 

متانت خانم رنجبر در طول گفت‌وگو و صبر و طاعتش در غم از دست دادن شریک زندگی ۱۱ ساله و پدر فرزندش نشان می‌دهد که این شیرزن در قبال سرخی خون همسرش، رو سفید خواهد شد.

 

همسر شهید مسلم خیزاب به یادآوری وداع آخر با او پرداخته و می‌گوید: حدود ۶۰ روز قبل بود که وی راهی سفر شد؛ از قبل می‌دانست که سرنوشت شهادت در انتظار اوست و وصیت کرده بود در گلستان شهدا و نزدیکی‌های مزار شهید حسین خرازی به خاک سپرده شود.

 

نخستین بار در مدینه و روبروی گنبد حرم حضرت رسول (ص) بحث رفتن به سوریه را مطرح کرد و جواب مرا خواست؛ قبل از اینکه حرفی بزنم، گفت اگر جوابت منفی باشد، باید فردای قیامت جواب حضرت زینب (س) را بدهی. من هم در جواب گفتم رضایت دارم بروی و ان‌شاءالله صحیح و سلامت بر می‌گردی اما وی تاکید داشت که شهید می‌شود.

 

وی به وداع شهید با یارانش در گلستان شهدا نیز اشاره می‌کند و می‌گوید: سر قبر شهید تورجی‌زاده که رفتیم، دقایقی با این شهید آهسته درد و دل کرد و گفت: آمین بگو؛ من هم دستم را روی قبر شهید تورجی‌زاده گذاشتم و گفتم هر چه گفته را جدی نگیر اما همسرم دوباره تاکید کرد تو که می‌دانی من چه می‌خواهم، پس دعا کن تا به خواسته‌ام برسم.

 

*جواز شهادتش را از شهدای غواص گرفت

 

مراسم تشییع شهدای غواص و بازگشت پرستوهای مهاجر به وطن، شهید خیزاب را برای پیوستن به کاروان شهدا هوایی کرده و لحظه‌شماری می‌کرد تا به یاران شهیدش بپیوندد.

 

همسرش در این‌باره می‌گوید: بعد از مراسم تشییع شهدای غواص که وی ساعت‌ها در کنار آن‌ها بود، گفت: اول شهادت و بعد سلامتی خانواده را از شهدای غواص خواستم و به هر دو خواسته نیز خواهم رسید. وی همواره می‌گفت آرزو دارم با گلوله مستقیم دشمن شهید شوم و به من نیز تاکید کرد اگر دیدی سر بر تن من نیست، گلوگاهم را ببوس و بگو خدایا این قربانی را از ما بپذیر.

 

*یادگار شهید خواب شهادت پدرش را دیده بود

 

محمدمهدی پنج ساله یادگار شهید خیزاب است که با وجود اینکه شهید شدن پدرش را در خواب دیده، امروز دلتنگ پدری است که به مولا و امامش اقتدا کرده است.

 

همسر شهید خیزاب در این‌باره می‌گوید: چند وقت قبل محمدمهدی برایم گفت که خواب دیده همسایه‌‌مان که شهید شده، ستاره‌ای به وی داده و گفته پدرت شهید می‌شود.

 

وقتی خوابش را برای من تعریف کرد، نگران بود که من ناراحت شده باشم اما به وی گفتم که پدرش به سلامت از سفر باز خواهد آمد.

 

دادن خبر شهادت پدر به محمدمهدی خردسال کار ساده‌ای نیست اما این شیرزن اصفهانی، با تکیه بر مهر و محبت مادری، خبر شهادت پدر را به یگانه فرزند داده است.

 

محمدمهدی از اینکه پدرش در گلستان شهدا به خاک سپرده می‌شود، خوشحال است، زیرا به خیال خودش حالا می‌تواند با دوچرخه‌اش در محوطه گلستان شهدا بازی کند.

 

*سفارش شهید خیزاب به شهید خرازی

 

شهید خیزاب در آخرین حضورش در گلستان شهدا سفارش محمدمهدی را به شهید خرازی کرده است.

 

همسر وی در این باره می‌گوید: من نمی‌دانستم که شهید خرازی پسری به نام محمدمهدی دارد اما شنیدم که همسرم سفارش پسرمان را به شهید خرازی کرد و گفت که وی نیز پسری همنام فرزند ما دارد.

 

در این لحظه به وی گفتم چرا می‌خواهی ما را تنها بگذاری که وی جواب داد: شما خدا را دارید و تنها نخواهید بود؛ شما که بالاتر از حضرت زینب (س) و خانواده امام حسین (ع) نیستید که در صحرای کربلا تنها مانده بودند.

 

وی ادامه می‌دهد: شهید خیزاب از من خواست که پس از شهادتش، بی‌تابی و گریه و زاری نکنم تا ترحم کسی برای ما جلب نشود.

 

همسر شهید خیزاب با الگو گرفتن از حضرت زینب کبری (س) به خواسته شوهرش عمل کرده و امیدوارانه از جلب رضایت وی می‌گوید: روز گذشته بعد از مراسمی که تعدادی از همرزمان همسرم برگزار کرده بودند، یک لحظه پلکم روی هم رفت و در خواب همسرم را دیدم که خوشحال بود و مرا از بابت اینکه به وصیتش عمل کرده و برایش آبروداری کردم، تحسین می‌کرد.

 

**به جای فامیل‌های وابسته بنویسید لشکر امام حسین(ع)

 

شهید مسلم خیزاب قبل از شهادت از همسرش درخواست‌هایی داشته که رنجبر با تشریح آن‌ها می‌گوید: حرف اول و آخر شهید این بود که گوشتان به حرف امام خامنه‌ای باشد و راه شهدا را ادامه بدهید.

 

وی ادامه می‌دهد: همسرم علاقه زیادی به مقام معظم رهبری داشت و سفارش کرده بود در اعلامیه‌شان، عکس و جمله‌ای از ایشان باشد.

 

رنجبر با اشاره به وصیت این شهید می‌گوید: شهید خیزاب دوست داشت مراسم ترحیم وی مکانی برگزار شود که نفس و بوی سپاه را داشته باشد و بنا به علاقه وی، مراسم ترحیم در ناحیه امام صادق برگزار می‌شود، همچنین وی تاکید داشت که در اعلامیه به جای فامیل‌های وابسته بنویسند سپاه پاسداران و لشگر ۱۴ امام حسین؛ جا دارد از همکاری و مساعدت لشگر ۱۴ امام حسین و دوستان و همرزمان وی که در این روزها در کنار خانواده ما بوده‌اند، تشکر کنم.

 

*گلستان شهدای اصفهان امروز میهمان دارد

 

شهید مسلم خیزاب به خواسته‌اش رسید و ردای شهادت را بر تن کرد تا اینگونه خطاب به وی بگوئیم آن هنگام که در جلوی چشمانت، یاران شهادت‌طلب رفته و شجاعت و ایثار به نهایت می‌رساندند، نمی‌پنداشتی که نعمت بزرگ شهادت نصیب تو نیز خواهد شد اما امروز یاران شهیدت در گلستان شهدای اصفهان به استقبال تو آمده‌اند، شهید خرازی مدال شجاعت بر گردنت خواهد آویخت و میهمان نوحه باصفای یازهرای شهید تورجی‌زاده خواهی شد.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 3088
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
سه شنبه 21 مهر 1394

اما علت انتخاب پرچم های سرخ چه بود؟ پرچم سرخ در فرهنگ عربی، نشانه خون خواهی است و کسی که در عزای عزیز از دست رفته ای پرچم سرخ به دوش می گیرد، در واقع به قاتلان می گوید که انتقام خون او را خواهد ستاند. این مهم ترین پیامی بود که امروز از ایران به داعشی ها مخابره شد.

امروز نیز سپاه محمد رسول الله (ص) اعلام کرد که انتقام خون شهید همدانی را از داعشیان خواهد گرفت. امید که با نابودی سلفی ها و داعشی ها، انتقام خون تمام کسانی که مظلومانه در این پیکار به شهادت رسیدند از متحجرین مزدور گرفته شود.

راز پرچم های سرخ در مراسم تشییع پیکر سردار همدانی+عکس

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 2835
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : گمنام
شنبه 21 شهريور 1394

شهید محمد حمیدی در دفاع از حرم حضرت زینب(س) و مبارزه با تروریست های تکفیری به شهادت رسید. وی از اقوام حاج مهدی سلحشور از مداحان اهل بیت کشورمان بود که خون پاکش در راه اسلام به زمین ریخت.

 
 
حاج مهدی سلحشور در خصوص ویژگی‌های شهید محمد حمیدی گفت: شهید محمد چند ویژگی داشت که شجاعت از مهم‏ترین ویژگی‏‌های او است که زبانزد خاص و عام است و هر چه از آن بگوییم کم است.
 
وی ادامه داد: در سفری که به سوریه داشتم اکثر دوستان شهید حمیدی می‏‌گفتند قبل از اذان صبح و سحر صدای گریه و ضجه محمد سالن و اتاق را پر می‏‌کرد. شاید این موضوع و این حال معنوی و استمرار در انجام فرائض دینی را کمتر کسی از محمد بداند.
 
وی با اشاره به انتخاب نام ابو زینب توسط شهید حمیدی در سوریه گفت: در چند ماه گذشته مکرراً به دوستان و بسیاری از اطرافیانش گفته بود در این سفر حتما شهید می‏‌شوم؛ رزمندگان در سوریه برای این‏که اسمشان نامعلوم بماند یک اسم جدید برای خود انتخاب می‏‌کنند، یکی از هم‏رزمان محمد که او هم نامش را «ابو زینب» گذاشته بود پیش من آمد و گفت به محمد گفتم نام هر دوی ما «ابو زینب» است، این‏طوری همکاران به اشتباه می‏‌افتند بیا یک اسم جدید انتخاب کنیم. شهید حمیدی در پاسخ گفته بود نه شما ابو زینب بمان من تا چند روز دیگر حتما شهید می‏‌شوم.
 
وی تصریح کرد: از دیگر ویژگی‏ های این شهید قبولی در یک آزمون بزرگ است. این شهید که پس از 12 سال پدر شده بود فرزند 8 ماهه‌‏اش را برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) رها و به عراق و سوریه سفر کرد و راه شهادت را انتخاب کرد. یکی از دوستان محمد به او گفته بود درست نیست آدم ناموسش را رها کند و برای جنگ به سوریه برود. شهید محمد حمیدی در جواب گفته بود اتفاقا می‏‌خواهم از ناموس اهل بیت دفاع کنم انءشالله که خداوند مرا فدایی حضرت زینب (س) کند.

منبع:فارس
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 3180
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 8 مرداد 1394
 
 
مراسم یادواره شهدای عملیات مرصاد و شهدای مسجد باب الحوائج با سخنرانی حجت الاسلام مومنی و مداحی حاج مصطفی خورسندی برگزار شد.

  • در ادامه گزیده از سخنان حجت الاسلام مومنی را بخوانید:


_ خداوند برای کسانی که در راه خدا قرار گرفته اند ویژگی هایی را در آیات قرآن بیان می کند. سرمایه هایی را خدا برای انسان قرار داده است. انسان عاقل آن است که این سرمایه ها را در جایی قرار بدهد که صددرصد سود به انسان برساند.  هیچ انسان عاقلی این سرمایه را در جایی نمی گذارد که شاید سود بدهد و شاید سود ندهد.

- خداوند می فرماید این سرمایه هایی را که به شما دادم به خود من بفروشید و با من تجارت کنید. انسان عاقل کسی است که این سرمایه را فقط برای خدا و در راه خدا خرج کند.در تعریف عقل امام صادق(ع) فرمودند که آن ملکه ای که در درون انسان، انسان را به سمت خدا و کسب آخرت و بهشت و جنت سوق می دهد عقل  است. انسانی که سرمایه ها را هرز می دهد و در جهت میل به متاع دنیا از این سرمایه ها بهره می برد انسان عاقلی نیست.

_ سوره مبارکه صف آیات 10 و 11 نازل به همین مسئله است. در این آیات آمده است که آیا می خواهید شما را به سمت تجارتی ببرم که شما را از عذاب الیم نجات بدهد ایمان به خدا بیاورید و مجاهده کنید با مال و جانتان. بهترین تجارت معامله گری با خداست.

_ نیروی جوانی از آن سرمایه هایی است که بسیار مهم است. شهدا اکثراً در دوران جوانی و نوجوانی بودند که  وجه رب شدند. سرمایه هایی که خدا به آنها داده مانند جوانی و سلامتی را تماماً برای خدا هزینه کردند. شهدا واقعاً به مقام عبودیت و بندگی رسیدن و  واسطه فیض درخانه خدا و اهل بیت(ع) هستند.

- خدا اگر نیروی دیدن به انسان داده نباید این نیرو را هرز دهد. این چشم نباید روزنه ورودی شیطان به قلب وجود باشد. نعمت شنیدن نباید برای اموری که انسان را آلوده می کند خرج شود. قلب که جایگاه خدا و حرم خدا است و این قلب را نباید برای افراد و اغیار و کسانی که انسان را به سمت شیطان سوق می دهند ببرد. قلب باید فقط برای خدا هزینه شود.

- حقیقت عبودیت در کلام امام صادق(ع)  در سه مطلب خلاصه می شود. اول انسان برای خودش در دنیا ملکیتی قائل نباشد و بداندهر آنچه که دارد از آن اوست. اهل بیت(ع) واسطه برای رسیدن انسان به درگاه خداوند هستند . دوم انسان تبیین امر را به خدا واگذار کند. سوم تمام اشتغال فرد به انجام واجبات و ترک محرمات باشد.

_ انسان اگر به مرحله ای برسد که  بداند و باور کند  که خدا می بیند دیگر گناه نمی کند. جوان عزیز !  در جوانی به مقام بندگی خدا برسید که نماز اول وقت شما را در این مسیر کمک می کند.شهدا الگوی خود را از اباعبدالله(ع)  گرفتند. امام خمینی(ره)  فرمودند روضه امام حسین(ع)  جبهه های ما را نگه داشته است.این خیلی مهم است.وقتی بندگی خدا را کردید خداوند همه جوره شما را مراقبت می کند.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1890
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
سه شنبه 26 خرداد 1394

دکلمه ای تقدیم به 175 شهید غواص ، عملیات کربلای 4

لینک دانلود صندوق بیان 

لینک غیر مستقیم

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: برچسب‌ها: شهدای غواص , رایة الهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 2627
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
سه شنبه 26 خرداد 1394

 

به یاد شهدای غواص-بصیرت

نحوه حرکت هر یک از گروهان های غواصی در اروندرود در والفجر هشت به صورت سه ستون با فاصله های ده متری از یکدیگر بود که برای جلوگیری از پراکندگی با رشته طنابی به هم متصل بودند. و این طناب حکایتها دارد زخمی ها که می دیدند که نمی توانند ادامه بدهند و وجودشان باعث توقف حرکت است، صحنه ای عجیب را به نمایش می گذارند! آرام طناب را رها می کردند و خودشان را به امواج اروند می سپردند و می رفتند.

 

 

سکوت وارم و دانی که حرف‌ها دارم

بسا حکایت ناگفته با شما دارم

پر از شکایتم از کربلای چار به بعد

و از شکفتن گل های بی قرار به بعد

مرا مبین که چنین  آب رفته لبخندم

هنوز غرقه امواج سرد اروندم

هنوز در شب والفجر هشت مانده دلم

که از رها شدن دست همرهان خجلم

در این شبانه که غواص درد مواجم

به دستگیری یاران رفته محتاجم

اگرچه دور گمانم نبود دیر شوید

قرار بود شهیدانه دستگیر شوید

جهان همیشه همین است موج از پی موج

گذشتنی است شهیدانه فوج از پی فوج

اگر چه حلقه آن دست‌های خسته گسست

گذشته اند ز دنیا به رقص، دست به دست

زمانه چیست؟ همین هیچ، ازدحام بلاست

زمینه اَتن جامیان جام بلاست

زمین زمینه رقصی است مست و دست به دست

همین میانه میدان، در این مجال که هست

در این جهان که به جز های و هو صدایی نیست

به جز میانه میدان جنگ، جایی نیست

به جز دو راهی تسلیم و جنگ راهی نه

به جز نگاه خدا، هیچ سو نگاهی نه

تویی و قبضه شمشیرت و رهایی ها

وگرنه کاسه چشمی پر از گدایی ها

نه مهربان تری از نطق ذوالفقار علی

بمان چو مالک و عمار او کنار علی

نه رحم می کند آن را که بهره‌اش زخم است

نه زخم می زند آن را که چاره‌اش اخم است

ولی ولی ست ولی تو اسیر دل‌دله‌ای

اسیر خشم و خشوعی، شکایت و گله‌ای

قسم به حرمت عمری که عهد نشکستم

که در شنای جهان با شهید همدستم

به ورطه‌ای که سکون جز هلاک چیزی نیست

به غیر سجده، نصیبم ز خاک چیزی نیست

من از مذاکره با نفس خویش می ترسم

زهول روز جزا پیش پیش می ترسم

نه غیر نفس تو در هستی اژدهایی هست

نه غیر عربده‌ات در جهان صدایی هست

خروش دیو به جز وهم و خوف و خاطره نیست

دلت سکوت کند دیو غیر مسخره نیست

من از بهشتم و شیطان نصیحتی است به من

و هر مواجهه البته فرصتی است به من

مباد این بگذارم به مکر و آن بشوم

در این معامله‌ها مفت رایگان بشوم

اگرچه بزم‌نشینم، به رزم شهره‌ترم

سکوت کرده‌ام، اما به عزم شهره‌ترم

شکوه پنجه رزم حریف ایمانی

به خاکریز ظفر قاسم سلیمانی

دلی مقدس چون تیغ خونچکان علی

و یا نه تیغ بلیغی است چون زبان علی

ز شور زندگی است این که مرگ می‌جوید

مگر به اذن ولی جمله‌ای نمی‌گوید

علی به معرکه هم تیغ در هوا نزده است

به یک فراری هم زخم نابجا نزده است

نه کشته است کسی را که زخم، کافیِ اوست

نه زخم کرده تنی را که اخم، نافیِ اوست

چنین حریفِ ظریفی خدا نصیب کند!

چنین ظریف حریفی خدا نصیب کند!

ز خیمه دل به یکی لانه کبوتر کند

علی که خیمه ابلیس را ز بُن برکند

گذشت و خیمه و خرگاه را به صحرا ماند

پرید و خیمه دنیا ز بال او جا ماند

دلم علی ست، علی ذکر لحظه های من است

چه باک هر چه؟ خدای علی خدای من است

ز بندگان علی پیر ما یکی علی است

به بندگان علی، بنده علی ولی است

منم که بیرق ایثار روی دوش من است

جهان پر از خبر غیرت و خروش من است

به خوان نشسته‌¬ام اما ز هفت خوان رَسته

فریب نان نخورد کاو ز بند جان رَسته

به خوان نشسته‌ام اما به چشم و دل سیرم

نه قورباغه‌ام از هر چه آب و گل سیرم

به غیر لقمه عزت، مرا صلا مزنید

تعارفم به مگر خاک کربلا مزنید

که کربلایی ام و از بلا نپرهیزم

اگرچه راه ببندد یزید و چنگیزم

به  جنگ و حیله و تحریم، من نمی‌شکنم

به هیچ قیمت، قدر وطن نمی‌شکنم

زبان تیغ مرا هوشتان شنیده بسی

ز دست غیرت من گوش تان کشیده بسی

شما کرید و سخن با شما اشاره بس است

برای کور همین سوسوی ستاره بس است

وگرنه سینه من شعله شعله خورشید است

تمام عمر بهارم، که هر دمم عید است

به شوق جلوه آن صبح لایزال خوشم

به بوی آمدنش با همین خیال خوشم

چه بیمِ تیغ شما، آن سوار آمدنی است

سوار آمدنی، غمگسار آمدنی است

مگر نه دستِ تهی، خیمه‌های کِی کندم؟

مگر نَه تان چو مگس از وطن پراکندم

به بانگ وزوزتان باز دل نخواهم باخت

گُلی که یافته¬‌ام را به گِل نخواهم باخت

بهشت مردم شرقم، به غرب کی نگرم؟

دخیل کرببلایم، کجا به ری نگرم؟

چرا که مشق کنم، خط تیغ حرمله را ؟

چرا به گندم ری بازم این معامله را ؟

هزار بار اویسم، یمن یمن عشقم

خیانت و من؟ آخر چگونه؟ من عشقم!

منم که بیرق این مردمان شیفته‌ام

مباد این که ببیند کسی فریفته‌ام

منم که بیرق این خیل منتظر شده‌ام

کجا به بند شوم؟ عطر منتشر شده‌ام!

مرا که شیشه عطرم ز سنگ باکی نیست

هزار نام خدا را ز ننگ باکی نیست

طنین نام خدایم، اذان بندگی‌ام

به هر کجا که دلی هست شور زندگی‌ام

من آن نیم که از این عشقبازی آیم باز

چه شکر گویمت ای کارساز بنده‌نواز

به چشم بستن از این خوان عبور خواهم کرد

به پایداری و ایمان عبور خواهم کرد

که دیده مردم جانباز، دل به نان بازند؟

که شیرهای خطر، نرد استخوان بازند؟

مرا به وعده این، آن شدن محال بود

به یک دو وسوسه شیطان شدن محال بود

به موج‌های شهیدان قسم که می‌مانم

در این خروش خروشان همیشه می خوانم

اگر چه دور، ندارم گمان که دیر شوند

مرا به لطف شهیدانه دستگیر شوند

به ورطه‌ای که سکون جز هلاک چیزی نیست

به غیر سجده، نصیبم ز خاک چیزی نیست

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2176
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
سه شنبه 26 خرداد 1394

تقدیم به شهدای غواص

 

شب آمده ست از همه سو اما، پیداست آفتاب نمی‌میرد

دل، آن دلی که عزم سفر دارد، هنگام اضطراب نمی‌میرد

ای ماهیان گمشده در طوفان، هستید و نیستید، خدا را شکر

دریا همین که میل خطر دارد، جز کف، به جز حباب نمی‌میرد

از (کربلای چار) خبر دارم، از عزم بی نهایت سربازان

گفتند: بی شکایت می‌میریم، صد شکر انقلاب نمی‌میرد

اروند گریه کرد چنین روزی، بود این شکست اول پیروزی

در چشم‌های خوف و رجا دیده، آن خاطرات ناب نمی‌میرد

ای دشمنان سمت خطر رفته، آه ای شهاب‌های هدر رفته

آری ستاره‌ها همه می‌مانند، امشب به جز شهاب نمی‌میرد

دستی که بال روشن پرواز است، دستی که دست روشن اعجاز است

دستی که بسته هم بشود باز است، این دست با طناب نمی‌میرد

ای ماهیان زنده بفرمایید، برگشته‌اید و زنده تر از مایید

دریا نرفته‌ها هم می‌دانند، ماهی درون آب نمی‌میرد

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1979
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
سه شنبه 26 خرداد 1394

به گزارش مشرق، حجت الاسلام محمد مهدی ماندگاری استاد حوزه و دانشگاه با اشاره به مراسم تدفین شهدای غواص، اظهار داشت: تمرین‌های سخت غواصی در آب‌های سرد و هوای سوزناک زمستان، از سختی‌های جان فرسایی بود که این شهدا به جان می‌خریدند.

وی در ادامه به ذکر خاطره‌ای در این زمینه پرداخت و تصریح کرد: خاطرم هست در یکی از شب‌هایی که بچه‌های غواص قصد تمرین داشتند، یکی از رزمنده‌ها گفت حال خوبی ندارم و امشب برای تمرین نمی‌توانم بیایم. هوا خیلی سرد بود و شرایط خیلی سخت بود. مربی و فرمانده‌ای که مسئول آموزش غواصان بود گفت بهتر است بیایی. گفت نمی‌توانم سر درد دارم. مسئول آموزش مجدداً می‌گوید حیف است، بیا، پشیمان می‌شوی، چند مرتبه گفت و نهایتاً مسئول آموزش یک جمله‌ای گفت که این رزمنده عزیز خیلی شرمنده شد.

حجت‌الاسلام ماندگاری ادامه داد: مسئول آموزش غواصان گفت که من 3 شب است که از شدت تب دارم زیر آب عرق می‌کنم و کنار نکشیدم و می‌دانی چرا و به چه عشقی با این حال به تمرین می‌روم؟ برای اینکه روزی می‌آید که نه آبی هست و نه لباس غواصی و نه سفره شهادتی و فقط و افسوس است، فرمانده بعدها شهید شد و آن رزمنده‌ای که به خاطر سردرد تمرین نکرد هنوز با افسوس زنده است.

این استاد حوزه و دانشگاه تاکید کرد: برای اینکه شرمنده این شهدا نباشیم باید برویم و جانانه در تکریم و تشییع این شهدا حضور پیدا کنیم و وظیفه‌مان فدا شدن از ولایت است.

وی در پاسخ به این پرسش که گفته می‌شود فضیلت شهادت در آب در احادیث اهل بیت بیشتر از شهدا دیگر است، گفت: بله؛ حدیثی داریم که شهدائی که در آب شهید می‌شوند، اجرِ دو شهید را دارند. شهدائی که در شرایط عادی روی زمین جان می‌دهند، لحظه احتضار می‌توانند دست شان را روی زمین سفت بکشند و تکیه گاهی داشتند باشند، ولی شهدای غواصی در آب هستند و کاری نمی‌توانند انجام دهند، مگر پَر پَر زدن. درد شهدایی که روی خاک با دست گذاشتن روی زمین و تکیه بر زمین کمی التیام می‌یابد ولی شهدای آب اینگونه نبودند.

حجت‌الاسلام ماندگاری که برادرشان از شهدای غواص هستند به ذکر خاطره‌ای از این شهید گرانقدر پرداخت و خاطرنشان کرد: برادر بنده نیز از شهداء غواص بودند. البته نه این شهداء غواص که تازه کشف شدند. برادرم در گردان دیگری بودند. وقتی  پیکر مطهر برادرم را آوردند شاید حدود 70 اثر ترکش نارنجک و گوله در سراسر بدنش بود. برادرم از پا تا سر پر از زخم شده بود. شهداء غواص می‌رفتند خط را می‌شکستند تا دیگر رزمنده‌ها بیایند، ولی تا دیگران بیایند این‌ها را تکه تکه می‌کردند و سوراخ سوراخ می‌کردند.

این استاد حوزه و دانشگاه اضافه کرد: وقتی اینها (شهدای غواص) می‌زدنند به خط دشمن، بعثی‌ها از خواب بیدار می‌شدند و آتش عظیمی روی سر غواصان که خط شکن بودند می‌ریختند؛ بعثی‌ها از بچه‌های غواص عقده عجیبی در دل داشتند و با خشونت زیادی از آنها استقبال می‌کردند.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1937
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
سه شنبه 26 خرداد 1394

عکس/بازگشت حجله شهدا به شهر 26 سال پس از جنگ

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: برچسب‌ها: حجله شهدا ,
:: بازدید از این مطلب : 1834
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
یک شنبه 24 خرداد 1394
 
به بهانه بازگشت پیکرهای ۱۷۵ شهید دست‌بسته
اشک «تمساح‌ ها» برای غواصان شهید/ چه کسی عملیات کربلای ۴ را لو داد؟

علاوه بر کمک‌های اطلاعاتی آمریکا، محمداسماعیل کوثری فرمانده وقت لشکر ۲۷، در مصاحبه‌ای از نقش نهضت آزادی در جمع‌آوری اطلاعات مربوط به عملیات کربلای ۴ و انتقال این اطلاعات به سرویس‌های جاسوسی غرب و در نهایت دستگاه امنیتی عراق پرده برداشت.

خبرگزاری فارس: اشک «تمساح‌ ها» برای غواصان شهید/ چه کسی عملیات کربلای ۴ را لو داد؟
 

به گزارش خبرگزاری فارس ـ سیدپویان حسین پور: پس از انتشار خبر تفحص پیکر 175 شهید غواص که بعضی از آن‌ها با دستان بسته و بدون هیچ‌گونه جراحتی زنده‌به‌گور شده به شهادت رسیده بودند، موج گسترده‌ای از واکنش‌های رسانه‌ای به این اقدام در داخل و خارج از کشور ایجاد شد.

در نگاه اول، این موج رسانه‌ای با رویکرد ابراز احساسات و علاقه به ساحت شهدای مظلوم انقلاب اسلامی است و نشان از عمق عشق و ارادت مردم در هر سلیقه و گرایش سیاسی و اعتقادی به شهدا دارد. اما در این میان، ردپای خباثت‌ها و شیطنت‌های پیاده‌نظام رسانه‌ای وابسته به نظام سلطه و حامیان صدام در جنگ تحمیلی دیده می‌شود که تلاش می‌کنند با سوار شدن بر موج احساسات پاک مردم، اهداف شوم خود در ایجاد تفرقه و شکاف بین آحاد ملت و ایجاد حس بدبینی نسبت به فرماندهان نظامی کشور را دنبال کنند.

یکی از خطوط خبری که رسانه‌های وابسته به جریان معاند انقلاب در خصوص شهدای مظلوم غواص دنبال کردند، تمرکز بر عمل‌کرد فرماندهان عالی‌رتبه جنگ در ادامه این عملیات پس از آگاهی از لو رفتن این عملیات بود. فعالان این خط خبری، تلاش می‌کند تا با پنهان کردن نقش حامیان بین‌المللی صدام، صرفاً بر نقش فرماندهان در شهادت رزمندگان تأکید کند و هیچ اشاره‌ای به پشتیبانی‌های اطلاعاتی دولت‌‌های غربی به‌ویژه آمریکا در این زمینه ننماید.

این در حالی است که اسناد متقن و معتبر بین‌المللی، یکی از دلایل اصلی لو رفتن عملیات کربلای 4 را انتقال اطلاعات مربوط به عملیات توسط سرویس جاسوسی آمریکا به عراق و هم‌چنین همکاری جریان‌های سیاسی معاند داخلی برای جاسوسی نظامی و جمع آوری اطلاعات از تحرکات نیروهای ایرانی عنوان می‌کند.

در سطور پیش‌رو، تلاش می‌شود تا برخی از اسناد و ارجاعات به نقش آمریکا و ستون پنجم داخلی در لو رفتن عملیات کربلای 4، مرور شود.

گزارشی مختصر از عملیات کربلای 4

عملیات کربلای چهار در دی ماه 1365 در شرایطی انجام شد که از نظر اجتماعی مردم ایران منتظر یک پیروزی بزرگ و سرنوشت‌ساز و نهایتاً پایان جنگ بودند. این جو عمومی که به‌ویژه بعد از عملیات بزرگ والفجر 8 و فتح فاو ابعاد روانی ویژه‌ای پیداکرد، سبب هجوم بی‌نظیر نیروهای مردمی به سمت جبهه‌ها شد که در تاریخ 8 ساله جنگ تحمیلی تنها در برهه عملیات فتح‌المبین در سال 61 نمونه داشت.

از سوی دیگر، بعد از عملیات والفجر 8، عراق با بهره‌گیری از نظرات کارشناسان نظامی آمریکایی و اروپایی دست به اجرای سلسله عملیات‌های دفاع متحرک زد تا هم دستاوردهای پیروزی ایران در فاو را خدشه‌دار کند و هم توان نظامی ایران را در نبردهای فرسایشی و پراکنده رو به تحلیل برده تا در نهایت با ضربه‌ای کاری، مسئله جنگ را به نفع خود تمام کند.

این دو مسئله به‌علاوه شرایط خاص اقتصادی و سیاسی ایران در سال 65 و فشارهای بین‌المللی برای پایان جنگ و هم‌چنین حضور مستقیم آمریکا در جنگ با ایران(چه در خلیج فارس و جنگ دریایی و چه در جنگ اطلاعاتی) فرماندهان و متولیان جنگ در ایران را برآن داشت تا به‌هرنحو ممکن، با اجرای عملیات کربلای 4، هم از ظرفیت حضور بالای مردم در جبهه بهره بگیرند و هم با تصرف بصره(ضمن در اختیار داشتن فاو) دست بالا را در پایان جنگ و مذاکرات پس از آن، داشته باشند.

در این عملیات قرار بود حدود 15000 غواص خط شکن با عبور از طول رودخانه اروند و گذر از روبروی خطوط عراقی‌ها، در مقابل چند نقطه حساس از ساحل بصره وارد خطوط عراقی‌ها شده و پس از شکستن استحکامات خط اول دفاعی عراق، موج دوم نیروها در تک اصلی پیشروی را به سمت بصره ادامه داده و عملیات سرنوشت را به سرانجامی نیکو برسانند.

نقش آمریکا در لو رفتن عملیات کربلای 4

عملیات کربلای 4 با کمک مستقیم آمریکایی‌ها در انتقال اطلاعات مربوط به تحرکات نظامی ایرانی‌ها که توسط هواپیماهای جاسوسی آواکس و تصاویر ماهواره‌ای به دست آمده بود، در همان ساعات ابتدایی و با تلفات سنگین نیروهای خودی، عملیات متوقف شد. در خصوص کمک‌های اطلاعاتی آمریکا به عراق در مورد عملیات کربلای 4، می‌توان به اظهارات «عدنان خیرالله» وزیر دفاع وقت عراق پس از عملیات کربلای 4 اشاره کرد که مکرراً از آمریکایی‌ها برای دادن اطلاعات تشکر می‌کند.

وفیق السامرایی، رییس استخبارات نظامی عراق در زمان جنگ نیز، طی مصاحبه‌ای با نشریه الحیات اعلام کرد: «اگر حمایت غرب نبود، صدام نمی‌توانست جنگ علیه ایران را آغاز کند و ادامه دهد. وی نقش ایالات متحده در کمک به صدام را چنین بر می شمارد:

ارایه اطلاعات کامل به عراق در مورد آرایش نظامی نیروهای ایران.

تشویق متحدین خود در اروپا و منطقه به اعطای کمک مالی به عراق.

تحریم ایران و جلوگیری از دستیابی آن به تسلیحات و تجهیزات مدرن.»

مارک پری نویسنده و تحلیل‌گر آمریکایی در زمینه حمایت‌های اطلاعاتی آمریکا از صدام، در کتاب «کسوف؛ آخرین روزهای سیا» می‌نویسد: «وزارت دفاع آمریکا اطلاعات و مشخصات دیپلمات‌های ایرانی و برنامه‌های تدوین شده برای حمله به ایران، با ذکر نقاط حساس برای بمباران نقاط مختلف ایران را دراختیار دولت عراق قرار می‌داد.»

مارک پری هم‌چنین می‌نویسد: «در ماه اوت 1986 سازمان سیا یک سیستم بسیار پیچیده و امن ایجاد کرد که واشنگتن را مستقیماً به عراق وصل می کرد. برای دو ماه متوالی صدام حسین از طریق ایستگاه بغداد اطلاعات مستقیمی در باره آرایش های نظامی ایران دریافت می داشت. این مرکز هم چنین قادر بود اطلاعات بسیار دقیقی را برای فرماندهان عراق تهیه کند. این اطلاعات برای آن ارائه می‌شدند که فعالانه به رژیم عراق علیه ایران برتری و امتیاز بدهد.»

در این خصوص، براساس گزارش نشریه آمریکایی فارین پالیسی، آمریکا در جریان جنگ ایران و عراق با وجود اطلاع از تصمیم عراق برای استفاده از سلاح‌های شیمیایی، کمک‌های اطلاعاتی در اختیار عراق گذاشت. این کمک‌ها پس از پیش‌بینی پیروزی‌هایی استراتژیک ایران در جبهه‌های نبرد و برای جلوگیری از پیروزی ایران در اختیار عراق گذاشته شد.

البته حمایت‌های اطلاعاتی آمریکا از رژیم بعث صدام، نه در برهه زمانی عملیات کربلای 4 که حتی پیش از آغاز جنگ نیز صورت پذیرفته است. که در همین زمینه براساس اسناد منتشره، آمریکا اطلاعات حساس نظامی ایران را که از طریق ملاقات با رجال سیاسی و نظامی مخالف انقلاب جمه‌آوری می‌کرد، از طریق عربستان سعودی به دست سازمان اطلاعات عراق می‌رساند.

در این زمینه در گزارشی که 1997 توسط دانشگاه فلوریدای آمریکا منتشر شد، نیروی هوایی آمریکا، در سپتامبر 1980 تعداد 5 فروند هواپیمای شناسایی آواکس را جهت شناسایی عملیات‌های هوایی نیروی هوایی ایران و اطلاع‌رسانی آن‌ها به ارتش عراق، به عربستان سعودی منتقل کرد.

نقش ستون پنجم و جریان‌های سیاسی معاند انقلاب در عملیات کربلای 4

در خصوص علت لو رفتن عملیات کربلای 4، نباید از نقش ستون پنچم داخلی نیز چشم پوشید. بررسی‌ها نشان می‌دهد نیروهای سازمان منافقین برای جمع‌آوری و انتقال اطلاعات به ارتش بعثی به صورت گسترده فعالیت می‌کرده‌اند و این اقدامات نقش مهمی در تصمیم‌گیری و اجرای طرح‏های نظامی دشمن داشته است. براساس اظهارات محمدحسین سبحانی که در گذشته از مسئولان اطلاعات و امنیت سازمان مجاهدین خلق بوده، استخبارات عراق از طریق مهدی ابریشم‌چی، پرسش‌های اطلاعاتی ارتش عراق را در مورد شناسایی محل پل‌ها، تأسیسات آب و برق، کارخانه‌ها و مراکز اقتصادی و نظامی ایران با سازمان مطرح می‌کرده و ستاد اطلاعات سازمان پس از انجام دادن کار اطلاعاتی، پاسخ‌ها را تهیه کرده و در اختیار آنان می‌گذاشته است.

یکی از بارزترین مصادیق کارکرد ویژه سازمان پلید منافقین در جاسوسی از فعالیت‌های نظامی ایران، در عملیات کربلای 4 صورت گرفت تا جایی که یک روز قبل از آغاز عملیات، دو تیم شناسایی و جاسوسی وابسته به منافقین در اطراف پرشین هتل آبادان دستگیر شدند که اطلاعات به‌دست‌آمده از این نفرات، حاکی از جاسوسی گسترده منافقین از تحرکات عملیاتی ایران بود.

هم‌چنین می‌بایست به نقش سایر سازمان‌های سیاسی معاند انقلاب هم‌چون جبهه ملی و نهضت آزادی نیز اشاره کرد که بنا بر اظهارات فرماندهی کل سپاه، لو رفتن عملیات از رده‌های بالای سیاسی کشور صورت گرفته است که در همین زمینه سردار محمد اسماعیل کوثری، فرمانده وقت لشگر 27 محمد رسول‌الله(ص)، در مصاحبه‌ای از نقش نهضت آزادی در جمع‌آوری اطلاعات مربوط به عملیات کربلای 4 و انتقال این اطلاعات به سرویس‌های جاسوسی غربی (آمریکا) و در نهایت دستگاه امنیتی عراق پرده برداشت.

در این زمینه دکتر علی اکبر ولایتی در مصاحبه‌ای می‌گوید: «روبه‌روی رزمنده‌ها، صدام و پشت‌سرشان [به عنوان دشمن داخلی] نهضت آزادی بود. یعنی روبه‌روی شما توپ‌های عراقی‌ها بود و پشت سرتان خنجری بود که از سوی بعضی افراد بر پشت جبهه مقاومت فرو می‌رفت و آن هم نهضت آزادی بود.»

جنگ با داعش، تداوم جنگ با صدامیان و بعثی‌ها

در پایان باید گفت بنابر اسناد معتبر داخلی و خارجی ، آمریکا نه تنها نقش فرماندهی پنهان جنگ صدام علیه ایران که در برهه‌های مختلفی از جنگ، نقش اطلاعاتی و حتی رزمی و عملیاتی نیز داشته است. یعنی دولت آمریکا نه‌تنها در پشت پرده دستور حمله به ایران را صادر کرده بود بلکه در عیان نیز حمایت‌های مستقیم و غیر مستقیم خود از صدام صورت می‌داد.

البته باید گفت حمایت‌های آمریکا از دشمنان اسلام در حمایت از صدام و رژیم بعث عراق خلاصه نمی‌شود و در طول سال‌های پس از انقلاب و به ویژه در سال‌های اخیر، با حمایت از گروهک‌های تروریستی نظیر منافقین، جیش‌العدل، پژاک و... در داخل کشور و تأسیس و حمایت از تروریست‌های داعش و جبهه‌النصره در عراق و سوریه، تداوم یافته است.

این حمایت‌ها که از سویی با هدف تخریب وجهه اسلام و جلوگیری از موج فزاینده گرایش به اسلام در جوامع غربی صورت می‌گیرد و از سویی تأمین امنیت رژیم غاصب و اشغال‌گر صهیونیستی را دنبال می‌کند، در واقع تداوم خط حمایت‌های آمریکا از جنایت‌های صدام در جنگ با ایران است و به جرأت می‌توان گفت نبرد امروز مجاهدان بدون مرز مسلمان با گروهک‌های تروریستی و تکفیری در منطقه غرب آسیا، تداوم نبرد دیروز رزمندگان مسلمان ایران با بعثی‌ها و صدام تکریتی است.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , دفــاع و امنیت , ,
:: برچسب‌ها: 175 شهیدغواص , عملیات کربلای 4 , ناگفته های عملیات کربلای 4 , رایه الهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 2016
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
یک شنبه 24 خرداد 1389

خبرگزاری مهر: اسماعیل احمدی معاون روابط عمومی سازمان بسیج مستضعفین از مراسم شبی با شهداء برای وداع با پیکرهای مطهر شهیدان خبر داد.

احمدی در همین خصوص افزود: این مراسم که به میزبانی بسیج دانشجویی برگزار خواهد شد با حضور آحاد مردم به ویژه دانشجویان دوشنبه ۲۵ خرداد از اذان مغرب و عشاء آغاز می شود.

وی به آغاز مراسم با برگزاری نماز جماعت اشاره و ادامه داد: مراسم وداع با پیکرهای مطهر شهدای دفاع مقدس و شهیدان مظلوم و مقاوم غواص و خط شکن با سخنرانی آیت الله سید احمد خاتمی و مناجات شعبانیه توسط حاج احمد نیکبختیان برگزارخواهد شد.

معاون روابط عمومی بسیج افزود: مراسم روضه خوانی و سینه زنی نیز با نوای حاج مجید بادکوبه و امیر عباسی در کنار پیکرهای مطهر برگزار می شود.

وی با اشاره به جزییات مراسم تشییع نیز بیان کرد: تشییع پیکرها روز سه شنبه ۲۶ خرداد از ساعت ۱۶ در میدان بهارستان آغاز و تا معراج شهدا ادامه خواهد یافت.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: برچسب‌ها: شهدای غواص ,
:: بازدید از این مطلب : 1738
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 21 خرداد 1394

شور / حاج رحمان نوازنی / راجع به شهید محسن کمالی مدافع حرم بی بی زینب سلام الله علیها 

 

دانلود

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , مــــــداحــــــى , ,
:: برچسب‌ها: شور / حاج رحمان نوازنی / راجع به شهید محسن کمالی مدافع حرم حضرت زینب(س) , رایه الهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 2535
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
یک شنبه 6 ارديبهشت 1394

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: برچسب‌ها: شهیدمحسن کمالی , رایه الهدی , کرج , بیت المهدی , نوای حرم ,
:: بازدید از این مطلب : 2424
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
دو شنبه 31 فروردين 1394

ه گزارش خبرنگار  آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، آخرین روز از ماه فروردین برابر با نخستین روز از ماه رجب المرجب است، باب الحوائج حضرت امام موسی کاظم(ع) در خصوص اهمیت ماه رجب می‌فرمایند: ماه رجب، ماه بزرگى است که در آن (پاداش) حسنات چند برابر است و گناهان (آدمى) در آن آمرزیده مى‏‌شود، کسى که یک روز در ماه رجب روزه بگیرد، آتش جهنم به اندازه 100 سال از او فاصله مى‏‌گیرد و کسى که سه روز (در این ماه) روزه بگیرد، بهشت براى او واجب مى‏‌شود.(1)

همچنین امام صادق(ع) درباره فضیلت روزه‌داری در ماه رجب می‌فرمایند: حضرت نوح(ع) در روز اول ماه رجب سوار بر کشتی شد و به همراهان دستور داد، این روز را روزه بگیرند و فرمود هر که این روز را روزه بدارد آتش جهنم یک سال از او دور شود و کسی که هفت روز از این ماه را روزه بدارد هفت درب جهنم بر او بسته شود و اگر هشت روز روزه بدارد هشت درب بهشت به روی او باز می‌شود و کسی که پانزده روز روزه بدارد خداوند حوائج او را بر آورده کند و کسی بیشتر از این مقدار روزه بگیرد خداوند افزون به او عنایت کند.(2)

اعمالی که برای این ماه در روایات ذکر شده به دو گونه است؛ قسمتی از این اعمال مربوط به همه روزهای ماه است، مانند روزه گرفتن و بعضی از اذکار و ادعیه و قسمت دیگر آن مربوط به زمان‌های مخصوصی از این ماه، مانند اعمال و دعاها و نمازهایی که برای هر شب و روز این ماه وارد شده است و همچنین اعمالی که در «ایام البیض» روز سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم هر ماه قمری سفارش به انجام آن شده است.

*اعمال مشترک ماه رجب

 -روزه: امام کاظم(ع) در این باره می‌فرماید: رجب، نام رودى در بهشت است که از شیر سپیدتر و از عسل شیرین‏تر است، کسى که یک روز از ماه رجب را روزه بگیرد خداوند متعال از آن رود به او مى‏‌نوشاند.(3)

 -اذکار: رسول خدا(ص) می‌فرماید: کسی که در ماه رجب 100 مرتبه این ذکر را بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ» و بعد از پایان آن انفاقی کند، خداوند امر او را به رحمت و آمرزش پایان برد ... و هنگامی که خداوند را در روز قیامت ملاقات کند، خداوند به او گوید: به سلطنت من اقرار کردی پس هر درخواستی داری بنما تا اجابت کنم که کسی جز من نمی‌تواند خواسته‌های تو را برآورد.(4)

همچنین پیامبر(ص) در روایتی دیگر دیگر می‌فرماید: کسی که 1000 مرتبه در این ماه «َلا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» بگوید خداوند 100 هزار پاداش در نامه عمل او می‌نویسد.(5)

 *اعمال مخصوص ماه رجب

از جمله اعمال مخصوص این ماه  غسل شب اول، شب پانزدهم، شب آخر(6) نمازهای شب جمعه اول ماه رجب«لیلة الرغائب»(7)، نمازهای شب سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم«لیالی البیض»(8)، انجام عمره(9)، زیارت امام حسین(ع)(10) و زیارت امام رضا(ع)(11) است.

همان طور که گفته شد از جمله اعمال این ماه، نمازهایی است که در هر شب باید خوانده شود و کیفیت آن در روایات آمده است(12) که در ادامه می‌آید:

*نماز در هر شب ماه رجب
در هر شب، دو رکعت، بعد از «حمد» سه مرتبه سوره «کافرون» و یک مرتبه سوره «توحید» خوانده شود و چون سلام دهد، دست‌ها را بلند کند و بگوید:

«لا اله الا الله وحده لا شریک له، له الملک و له الحمد یحیی و یمیت و هو حیّ لا یموت بیده الخیر و هو علی کلّ شیء قدیر و الیه المصیر و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم صلّ علی محمد النّبیّ الامّیّ و آله» و  دست‌ها را به صورت خود بکشد.
رسول اکرم(ص) درباره این نماز می‌فرماید: کسی که این عمل را به جا آورد، حق تعالی دعای او را مستجاب می‌گرداند و ثواب 60 حج و 60 عمره به او عطا می‌کند.(13)
*نماز اولین شب جمعه ماه رجب
اولین شب جمعه این ماه «لیلة الرغائب» نام دارد که دارای فضیلت بسیاری است. دستور این عمل چنین است: روز پنج شنبه را روزه بگیرد و بین نماز مغرب و عشاء 12 رکعت نماز دو رکعتی به ترتیب زیر بخواند:
- در هر رکعت بعد از «حمد» سه مرتبه سوره «قدر» و دوازده مرتبه سوره «توحید».
- بعد از نمازها بگوید: «اللهمّ صلّ علی محمّد النّبیّ الامّیّ و آله»
- سپس سجده کند و 70 مرتبه بگوید: «سبّوح قدّوس ربّ الملائکة و الرّوح»

-سپس از سجده برخیزد و بگوید: «ربّ اغفر و ارحم و تجاوز عمّا تعلم انّک انت العلیّ العظیم»
- بار دیگر به سجده رود و 70 مرتبه بگوید: «سبّوح قدّوس ربّ الملائکة و الروح». و در خاتمه نیازمندی‌های خویش را از خداوند طلب کند.(14)
*نماز در روز جمعه ماه رجب
رسول اعظم(ص) درباره نماز در روز جمعه ماه رجب می‌فرماید: کسی که چهار رکعت نماز مابین ظهر و عصر جمعه بخواند، در هر رکعت سوره «حمد» یک مرتبه و «آیة الکرسی» هفت مرتبه و سوره «توحید» پنج مرتبه و بعد از نماز ده مرتبه بگوید: «استغفرالله الذی لا اله الّا هو و اسأله التّوبة»، خدای تعالی برای او هر روز تا بمیرد هزار حسنه و عطا می‌فرماید، خدا به او به اندازه هر آیه که قرائت کرده شهری در بهشت از یاقوت سرخ و به هر حرفی قصری در بهشت از درّ سفید و خدای تعالی به او حور العین تزویج می‌فرماید و راضی می شود از او به رضایی که سختی و غضبی بعد از او نباشد و نوشته می‌شود از عبادت‌کنندگان و ختم عمرش به سعادت و مغفرت است.(15)
*نماز در روز اول ماه رجب
نماز حضرت سلمان(ع) که رسول خدا(ص) به او فرمود این نماز را بخوان، این نماز 10 رکعت است که به صورت پنج نماز دو رکعتی به شرح زیر خوانده می‌شود:
-در هر رکعت بعد از «حمد»، سه بار سوره «اخلاص» و سه بار سوره «کافرون».
-بعد از هر دو رکعت دست‌ها را بلند کند و این دعا را بخواند: «لا اله الّا الله وحده لا شریک له، له الملک و له الحمد یحیی و یمیت و هو حیّ لا یموت بیده الخیر و هو علی کلّ شیء قدیر»
-سپس بگوید: «اللهمّ لا مانع لما اعطیت و لا معطی لما منعت و لا ینفع ذا الجدّ منک الجدّ»، پس دست‌ها را به روی خود بکشد.(16)
*نماز یک شبی در ماه رجب
از رسول اکرم(ص) روایت شده که فرمود: «هر کس در یک شب از ماه رجب دو رکعت نماز و در این دو رکعت 100 مرتبه سوره «توحید» را بخواند، ثواب آن مثل این است که 100 سال در راه خدا روزه گرفته است و  خدا به او 100 قصر در بهشت عطا کند که هر قصری در جوار یکی از پیغمبران(ع) باشد».(17)
البته شب‌های ماه رجب هر کدام نماز مخصوصی دارند که در کتاب «مفاتیح الجنان» به تفصیل آورده شده است.

 

*پی‌نوشت‌‌ها:

1- صدوق، محمد بن علی، ثواب الأعمال، ص53، انتشارات شریف رضی، قم، 1364ش.

2-همان

3-همان

4- حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 10، ص 484، ح 13907، مؤسسة آل البیت، قم، 1409ق.

5- همان، ح 13908.

6-همان، ج 3، ص 334، باب 22.

7-همان، ج 8، ص 98، باب 6.

8-همان، ج 8، ص 24، باب 3.

9-همان، ج 14، ص 300، باب 3.

10-همان، ج 14، ص 465، باب 50.

11-همان، ج 14، ص 565، باب 87.

12- ر.ک:وسائل الشیعة، ج 8، باب 5، ص 91.

13- مفاتیح الجنان، ص 286.

14-بحار الانوار، ج 98، ص 396.

15-اقبال، ص 238، مفاتیح الجنان، ص 286.

16-مفاتیح الجنان، ص 293، المراقبات، ص 46.

17- مفاتیح الجنان، ص 287.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 2268
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
دو شنبه 31 فروردين 1394

پاسدار شهید محسن کمالی روز جمعه در دفاع از حرم اهل بیت (ع) به شهادت رسید.

پیکر این شهید بزرگوار هنوز به ایران اسلامی منتقل نشده و قرار است پس از انتقال پیکر پاسدار شهید محسن کمالی، پیکر مطهر ایشان با حضور مردم ولایی استان البرز تشییع و در گلزار شهدای امامزاده محمد (ع) به خاک سپرده شود.
مجتبی ذوالنور مشاور نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شامگاه جمعه با حضور در منزل این شهید بزرگوار به خانواده معظم وی تسلیت گفت.
وی در گفت‌وگویی از ویژگی‌های اخلاقی این پاسدار شهادت گفت.
ذوالنور در پاسخ به این پرسش که آیا با شهید کمالی آشنا بوده است، گفت: این شهید بزرگوار از جوانان ولایی شهرستان کرج بود و علیرغم سن اندک و جوانی ایشان، از روحیه والایی برخوردار بود.
وی مهمترین ویژگی شهید محسن کمالی از مدافعان حرم اهل بیت (ع) را تقید به نماز اول وقت توصیف کرد و گفت: ایشان تاکید داشت که نماز را باید در اول وقت و به صورت جماعت اقامه کرد و تلاش بسیاری داشت تا لحظه‌ای در اقامه نماز جماعت غفلت نکند.
مشاور نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سپس به خاطره‌ای از پاسدار شهید محسن کمالی اشاره کرد و گفت: چند بار پیش از آنکه برای ماموریت و خدمت به مردم مظلوم و بی دفاع سوریه اعزام شود، با او دیدار داشتم.
ذوالنور تصریح کرد: همواره پیش از سفر از من می‌خواست که برای شهادت ایشان دعا کنم و می‌گفت، دعا کنید تا این سفر آخرم باشد و در راه دفاع از حرم شریف اهل بیت (ع) به شهادت رسیده و دیگر باز نگردم.
وی بیان داشت: این شهید بزرگوار سپاه اسلام عاشق شهادت و پیوستن به امام شهدا (ره) و قرار گرفتن در شمار شهدای اسلام و انقلاب بود و در نهایت نیز به آرزوی خود رسید.
ذوالنور گفت: اگر چه از دست دادن جوانانی غیور، مومن، متعهد، مخلص و ولایی چون شهید محسن کمالی سخت و دردناک است، اما افتخار می‌کنیم که در ایران اسلامی چنین جوانانی حضور دارند و مدافع راه ولایت هستند.
وی تاکید کرد: به طور قطع با وجود چنین جوانانی، احدی توان و جسارت تعرض به ایران اسلامی را نداشته و نخواهد داشت.

 

منبع: تابناک

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: برچسب‌ها: شهیدمحسن کمالی , رایه الهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 2107
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
دو شنبه 31 فروردين 1389
«محسن کمالی» از اعضای پایگاه مقاومت بسیج شهیدان جهازیها مسجد جامع رجایی‌شهر کرج از مدافعان حرمی است که روز جمعه 28 فروردین‌ماه توسط تکفیری‌ها به درجه شهادت نایل شد.

قرار است پیکر مطهر این رزمنده رشید سپاه اسلام پس از انتقال به ایران اسلامی در گلزار شهدای امامزاده محمد کرج به خاک سپرده شود.

بر همین اساس مراسم تشییع پیکر مطهر این شهید روز سه‌شنبه اول اردیبهشت‌ماه با حضور خانواده معظم شهدا و ایثارگران رأس ساعت 9 از فلکه اول رجایی‌شهر کرج آغاز خواهد شد.


شهید کمالی دومین شهید مدافع حرم استان البرز است.

شهید رضا کارگربرزی در 11 مرداد سال 92 در سوریه و شهید محسن کمالی 27 فروردین 94 به شهادت رسیده‌اند.
 
منبع: تسنیم
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: برچسب‌ها: شهیدمحسن کمالی دهقان ,
:: بازدید از این مطلب : 1924
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
یک شنبه 30 فروردين 1394
روزی که خبر شهادت بسیجی بی ادعای حرم "حاج حبیب جنت مکان" را از شمال شهر الرمادی عراق آوردند، در خود شکستم...!
گروه جهاد و مقاومت مشرق- حکایت مظلومیت یاران خمینی کبیر داستانی پایان ناپذیر است. آنها نه فقط مظلوم شهر و شهید جبهه بودند بلکه قصه حضورشان در جبهه های جنگ هم قصه ای عجیب و غریب بود و حال شاید بازگو کردنش و باورش هم برای خیلی از جوانان و ملت عزیزمان که آن ایام را از نزدیک لمس نکرده اند، سخت باشد.

 

  آن زمان که امام همیشه مظلوم امت فرمودند : جنگ در راس امور است هیچ گاه آنگونه که باید در راس امور قرار نگرفت و الا اثری از صدام و اذنابش نمی گذاشتیم اما متاسفانه برخی ادارات دولتی کارشکنی هایی در رفتن به جبهه بسیجیان می کردند که واقعا" دردناک بود.

گاهی بسیجی خسته از جنگ برای استراحت به شهر می آمد در حالیکه اداره متبوعش، حقوق و مزایایش را قطع کرده بود و بایستی می دوید و این و آن را می دید تا حقوقش را به خانواده بدهند تا حداقل با خیالی نسبتا آسوده به جنگ بازگردد و ...

یا بسیجی شیمیائی مان را در آزمایشگاه اداره و درست در جائی که نفس کشیدن در آنجا برایش زهری کشنده بود، به بهانه کمبود پست مشغول به کار می کردند که هیچ دشمنی با دشمنش چنین نمی کرد! ولی این اتفاقها افتاد و جان و دلمان را سوزاند و برای نظام و انقلام و امام عزیزمان دم فرو بردیم و عذاب ها کشیدیم و هیچ نگفتیم و جبهه های عزت و شرف را به عشق مولایمان خمینی عزیز گرم نگاه داشتیم .

روزی که خبر شهادت بسیجی بی ادعای حرم "حاج حبیب جنت مکان" را از شمال شهر الرمادی عراق آوردند، در خود شکستم و یاد این مصیبت هائی که محل کارش بر سرش آوردند و هیچ نکرد و هیچ نگفت و تحمل کرد، افتادم. حاج حبیب حالا دیگر جنت مکان شده است و به آرزوی دیرینه اش که پیوستن به یاران مظلوم شهیدش بود رسیده است. او که از بسیجیان قدیمی مسجد امام سجاد(ع) کوی انقلاب بود، تقریبا در تمام جنگ حضوری فعال و موثر داشت. حبیب عضو گردان همیشه پیروز جعفرطیار (س) اهواز بود و در اکثر عملیات های غرب و جنوب شرکت داشت و چندین نوبت مجروح تیر و ترکش و مجروح شیمیائی شد اما هنوز بیقرار بود.

 
 هیچ گاه حاج حبیب جنت مکان را بدون حواشی خاص شخصیت شوخ طبع و شعرهای فی البداهه اش برای مسائل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی نمی یافتیم. در جنگ خود منبع روحیه و طنزپردازی بدیع برای تجدید روحیه رزمندگان اسلام بود. حبیب اگر چه بازنشسته از شرکت دولتی محل کارش شد که هزاران شکوه و گله از آزارها و اذیت هائی که برسرش آوردند، داشت ولی از تکاپو نیافتاد و همواره روح بلندش در عالم بالا سیر و سیاحت داشت .

موقع صبحگاه گروهان ها برای بردن او جهت دادن شعار و روحیه دادن به رزمندگان دعوا بود. یادش بخیر‪ !

به گمانم سال 66 بود. به مناسبتی مانوری توی رودخانه کارون اطراف پل معلق ترتیب داده بودند. عده ای از بچه های گردان به عنوان نیروهای غواص شرکت داشتند (دوستانی که بودند تکمیل کنند) در ابتدای کار اینطور به یادم میاد که توی قایق بودیم. حاج حبیب هم بود. ایشان شروع کردن به نوحه خوانی. اشتباه نکنم بوشهری می خواند. نوحه دلچسبی بود. بیسیم کوچک مکعب مستطیلی آنتن داری توی دست من بود. روشن کردم و جلو ایشان را گرفتم تا برای همه قایق ها هم پخش شود. بعد از اندکی صدای مسئولین درآمد که فرماندهان می خواهند فرمان آغاز مانور را اعلام کنند،خاموش کنید. همین قدر یادم هست و خوش صدایی برادر و مجاهد نستوه حاج حبیب جنت مکان را ... البته فرید خمیسی هم تازه از دوران نقاهت مجروحیتش تا حدودی خارج شده بود و به جمع دوستان پیوسته بود.
 حبیب اهل شعر بود و معمولا" اشعار طنز می گفت و روحیه بچه ها رو عوض می کرد و خنده رو روانه لب ها می نمود.

اول صبحی بود و برای نماز داشتیم وضو می گرفتیم که کنار تانکر آب ایستاد و یک دوبیتی خنده دار گفت. بعد خودش توضیح داد این شعر دیشب قبل از خواب به ذهنم اومد. حالا باید تکرارش کنم تا فراموشم نشود و بعدا" بنویسمش. خداوند روحش را آرام و جایگاهش را خرم گرداند. آمین یارب العالمین
 توی هور در گرمای تیر و مرداد که گرما بیداد می کرد و پشه ها امان بچه ها رو بریده بودند، حبیب می گفت اگه پشه ها تکه تکه ام کنند آرزوی گفتن یه آخ رو به دلشان می گذارم.
«جنت مکان» جنت مکان شد

 اواخر جنگ که عراق دوباره تاپادگان حمید آمده بود جلو وسیل نیروهای داوطلب به سوی جبهه روان شده بود. هر گردان چهارگروهانه شده بودن وهر گروهان چهار دسته. گردان درمنطقه کوشک مستقر شده بود. حمید باچند نفر از دوستان شرکتی آمده بود وهر کدام تیربار گرفته بودند و تا به منطقه رسیدن. همه باهم گفتن عراقی ها کجان؟ تابراشون گیتار بنوازیم که منظور تیر بار بود! خدایش رحمت کند.

جنت مکان نام و وجودش جنت مکان شد. اساتید می دانند که معنی این 2کلمه :یعنی جایگاهش در بهشت است و چه نام با مسمایی است که عمل بر لفظ  برتری جوید.  اورا خوب می شناختم. صدای گیرایی داشت. خصوصا" آن هنگامی  که بچه ها سینه بوشهری می زدند با چه حماس هایی به حال می رفت. خداند اورا با شهدای کربلا محشور کند.
به آرزویش رسید .خیلی دوست داشت برای امام حسین نوحه بخواند و خسته نمی شد.

 سال 63 پادگان شهید مصطفی خمینی بودیم و همجوار ما پادگان 28 صفر. یک شب 2 گردان خاتم و ایثار که این شهید هم گردان ایثار بود، دعوت کردن پادگان 28 صفر. شب جهت مراسم نوحه خوانی که حبیب مداح بود که فکر کنم قریب به 2 ساعت خواند تا از حال رفت...

مثل همه محله های هر جای دنیا، مثل همه ی شهرهای دیگری که شهر نامیده می شوند، مردمان محله ها و شهر من هم؛ چیزی بودند مثل هرکس در هرجایی. جنگ؛ هیچ چیزش شبیه هیچ چیزی از همه چیزهایی که قبل از خودش وجود داشت؛ نبود... و نیست! خوردن؛ خوابیدن؛ کار کردن؛ وقت؛ روز و ماه و سال؛ تقویم و... زندگی و مرگ... همه چیزش؛ چیز دیگری است!
...
از سال 59؛ مفهوم داشتن و یا از دست دادن دوست و دشمن و خویش و همراه و ... هم عوض شد.

یک روز از پدرم در برابر پرسشش که : چرا اینقدر درهمی و بی انگیزه و در فکر و...!؟ پرسیدم: تا حالا چند دوست خوب و برادر بسیار نزدیک و صمیمی... مثل کسی که هیچ کس مثلش نباشد را از دست داده ای!؟

... و منتظر جوابش نماندم و کمکش کردم که: یکی!؟ دو تا!؟ ده تا!؟

...  و ادامه دادم : من در همین بیست و چندسال عمر اندکم؛ به قدر مردان یک شهر؛ برادر از دست داده ام... من یک پیرمردم ... سالخورده نه... زخم خورده به عدد سالیانم!

شاعر مسلک بود و بسیار شوخ طبع و بذله گو... و بزرگ منش... حتی در آن سال هایی که هنوز؛ جوانی بیش محسوب نمی شد.

بعد از جنگ روزی؛ دوستانی که در منطقه هور؛ خط مرزی را مراقب بودند؛ به در خانه ما آمدند و گفتند در خط قرار است گوسفندی قربانی کنیم و... چون نخواستیم تک خوری کنیم؛ به دنبالت آمدیم تا به همراهمان به خط بیایی!

درنگ نکردم و همراه شدیدم با آن تویوتاهایی که؛ در همه قصه های جنگ؛ ردی ازشان هست و یک پای ماجراها هستند... من پشت وانت نشستم.

از میان ترافیک خیابان نادری اهواز که رد می شدیم؛ دیدمش که در حال خرید از دست فروش هاست. صدایش کردم. برگشت و نگاهم کرد. فقط گفتم بیا! شاید ترکیب همرزم ها و تویوتا؛ و جمعی بسیجی پشت آن؛ مجال فکر کردن را از او گرفت... و سوار شد!
به هور رسیدیم ... و با قایق به پاسگاه مرزی رفتیم... و منتظر قربانی کردن گوسفند!
هوا تاریک شد. نه از بچه های دیگر خبری شد... و نه از گوسفند!

شام؛ نان و ماست و سبزی خوردیم... و همه خوابیدند... جز من و او!

پشه های هور مشهور زمین و آسمانند و عجیب که؛ بچه ها راحت خواب بودند و پشه ها کاری با آن ها نداشتند... چون من و او تازه وارد بودیم و خوش بر و بو و خوش طعم!... صدها پشه دور و بر و سر وصورت و دست وپایمان را جولانگاه خود کرده بودند.
نیم ساعتی با چفیه؛ می پراندیمشان... و ویدیوی دوستان شهیدمان را می نگریستیم و اشک می ریختیم اما؛ مقاومت بی فایده بود... پشه ها را حریف نبودیم.
از سنگر بیرون زدیم و قدری دویدیم... بی ثمر بود!

مدام خاطره می گفتیم و می خندیدم و او؛ حرفهای مقفا و موزونش را؛ به شکل شعر حماسی برای پشه ها می خواند. بارها این جمله ی دکتر شریعتی را که زیرشکنجه به ساواکی ها گفته بود که: حسرت یک آخ را بر دلتان خواهم گذاشت را برای هزاران پشه؛ تکرار کرد... و ناگهان؛ چفیه را ازصورت باز کرد و پیراهنش را درآورد و دستانش را گشود و با صدای بلند گفت: حالا فهمیدم که قربانی امشب؛ ما بوده ایم ... و رو به پشه ها گفت : فیا سیوف؛ خذینی!
...
امروز شمشیرها؛ حبیب را در سامرا؛ در برگرفتند!
جنگ به من فهماند که صدسال پس از اتمامش؛ هنوز هیچ چیزش شبیه هیچ چیز نیست
و هنوز باید زخم خورده ی سالیان باشی و برادر بدهی
و بغض دردناک دلمه شده در گلو را، از چشم دختر و پسرت بدزدی!
...
بچه های گردان نور تعریف می کردند که حبیب؛ بی سیمچی گردان بود در شب عملیات بستان... همه منتظر رمز عملیات؛ تا به خط بزنند که ناگهان؛ صدایی روی همه بی سیم ها آمد... " گردان ها؛ یگان به یگان/ گوش به من و به فرمان/ حبیب جنت مکان!  (نوشته آقای دوبری)

  وقتی یکی از یادگاران دفاع مقدس خبر داد که حاج حبیب در شمال شهر الرمادی به محاصره داعشیان وحشی افتاده است و احتمال شهادتش هست اما متاسفانه پس از ساعاتی خبر شهادتش تائید شد، دل هزاران بسیجی همرزمش را شکست! حقیقتا" از شهادت حبیب هیچ کس تعجب نکرد! زیرا او همیشه روحی ناآرام داشت و بیقرار بود. او در حقیقت مزد مجاهدت ها و ایثارگری هایش را در سن حدود 60 سالگی گرفت تا در بستر حقارت نمیرد و به جایگاه رفیعی که حقش بود یعنی شهادت در راه خدا و به دست کثیف ترین و پلیدترین وحشیان، رسید . حبیب عزیز  ردای زیبای شهادت در راه خدا و دفاع از حرم مولای شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) بر وجود نازنینت مبارک باد . روح عزیزش شاد و همنشین با مولای شهیدان باد ...
*فاش نیوز
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1846
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
یک شنبه 30 فروردين 1394

... وقتی پدر شهید رضا کارگربرزی خاطره ای از سفر پدرش با پای پیاده از کرمان به کربلا را تعریف می کرد، ناگهان حاج قاسم با حالت تعجب از پدر شهید پرسید: مگر شما اهل کرمان هستید؟

گروه جهاد و مقاومت مشرق - پس از شهادت شهید رضا کارگربرزی در سوریه، حاج قاسم سلیمانی به منزل این شهید رفت و بر سر مزارش حاضر شد. برادر شهید در بیان خاطره ای از روز دیدار، به مشرق چنین گفت:
شهیدی که نمی‌خواست پیش «حاج قاسم» لو برود
... وقتی پدر شهید رضا کارگربرزی خاطره ای از سفر پدرش با پای پیاده از کرمان به کربلا را تعریف می کرد، ناگهان حاج قاسم با حالت تعجب از پدر شهید پرسید: مگر شما اهل کرمان هستید؟

پدر شهید پاسخ دادند: بله، اصلیت ما مال کرمان است و ما چندسالی است به اینجا آمده ایم.

حاج قاسم با حالت تعجب رو به فرمانده یگان محل کار رضا کرد و گفت: «چرا به من نگفته بودید که رضا همشهری ماست؟»

فرمانده یگان پاسخ داد: حاج آقا! رضا خودش خواسته بود که این موضوع هیچ جا مطرح نشده و مخصوصاً به حضرتعالی گفته نشود.

آری او اخلاص را در جزئیات هم می دانست...
شهیدی که نمی‌خواست پیش «حاج قاسم» لو برود

شهیدی که نمی‌خواست پیش «حاج قاسم» لو برود



شهیدی که نمی‌خواست پیش «حاج قاسم» لو برود
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1485
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 20 فروردين 1394

داستانك:

به نقل از:همسر شهيد

يک بارخاطره اي از جبهه برام تعريف کرد.مي گفت: کنار يکي از زاغه مهمات ها سخت مشغول بوديم. تو جعبه هاي مخصوص،مهمات مي گذاشتيم. ودرشان را مي بستيم.گرم کار،يک دفعه چشمم افتاد به يک خانم محجبه،با چادري مشکي!داشت پابه پاي ما مهمات مي گذاشت توي جعبه ها.

با خودم گفتم:حتماً ازاين خانم هاييه که مي يان جبهه.اصلاً حواسم به اين نبود که هيچ زني را نمي گذارند وارد آن منطقه بشود.به بچه ها نگاه کردم. مشغول کارشان بودند وبي[توجه] مي رفتند ومي آمدند،انگارآن خانم را نمي ديدند. قضيه، عجيب برام سؤال شده بود.موضوع،عادي به نظرنمي رسيد.کنجکاو شدم بفهمم، جريان چيست!رفتم نزديک تر، تا رعايت ادب شده باشد.سينه اي صاف کردم وخيلي با احتياط گفتم:خانم!جايي که ما مردها هستيم،شما نبايد زحمت بکشيد.رويش طرف من نبود.به تمام قد ايستاد وفرمود:«مگرشما درراه برادرمن زحمت نمي کشيد؟»يک آن ياد امام حسين(علیه السلام) افتادم واشک توي چشمام حلقه زد.

خدا بهم لطف کرد، که سريع موضوع را گرفتم وفهميدم جريان چيست. بي اختيار شده بودم ونمي دانستم چه بگويم خانم، همان طور که روشان آن طرف بود، فرمود:«هرکس که ياور ما باشد. البته ما هم ياري اش مي کنيم»

[کتاب خاک هاي نرم کوشک نویسنده:سعيد عاکف، صفحه 166]

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 2054
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
یک شنبه 16 فروردين 1394

 اشاره: زمانی که خبر مجروحیت سه تن از بچه‌های محل (منطقه نارمک) را دادند بزرگان محل به ملاقاتشان رفتند. یکی از آنان مهرداد قلی نیای نوایی بود که با اصابت ترکش به پشت دنده‌ها و وارد شدن به قلبش شرایط مناسبی نداشت و پزشکان احتمال شهادت یا فلج شدن را می‌دادند.

ماجرای آزار رساندن منافقین به پاسداران

آن زمان همه دست به دعا برداشته و برای سلامتیش دعا می‌کردند. به لطف خدا سلامتیش را دوباره به دست آورد اما سرنوشت زندگی او شهادت بود.

حاصل گفت‌وگو با خانم سرداری همسر شهید مهرداد قلی نیای نوایی را در ادامه می‌خوانید.

مهرداد سال 1358 به عضویت سپاه درآمد و جزو اولین نفراتی بود که به جبهه اعزام شد او همچنین مسئول بسیج محل نیز بود. در خرداد 1360 مجروحیت سختی داشت و دستگاه گوارشش مشکل پیدا کرده بود و احتمال شهادتش را پزشکان داده بودند.

با لطف خداوند عمل موفقیت آمیز داشت و با برداشتن دو دنده، ترکش را خارج کردند ولی آثار عمل و مجروحیت تا زمان شهادت همراه او بود. پس از گذراندن دوران نقاهت با جمعی از همسایگان به عیادت وی رفتیم.

 

ما هم محل بودیم و نخستین بار او را در بیمارستان مصطفی خمینی دیدم که در حیاط بیمارستان نشسته و برای دوستان و بیماران از جبهه و مجروحیتش می‌گفت.

در آذر ماه 1360 بود که توسط یکی از همسایگان به مادر شهید معرفی شدم. در مراسم خواستگاری برای نخستین بار با هم روبرو شدیم و چند دقیقه‌ای با هم صحبت کردیم. به دلیل پاسدار، مذهبی و خوش نام بودن ایشان خیلی زود در خانواده‌ی ما پذیرفته شد. در مبعث حضرت رسول، 23 دی ماه 1360 ازدواج کردیم و منزلی در همان محل اجاره کرده و زندگی مشترکمان را آغاز کردیم.

از کودکی تا قبل از انقلاب

مهرداد فرزند سوم خانواده قلی نیای نوایی است که در خرداد سال 1340 در اطراف سرچشمه به دنیا و در دامن مادری پاک دامن بزرگ شد. طبق تعاریف اطرافیان، او جوانی پرجنب‌و جوش، خوش رو، با ایمان و دارای تعصبات خاص بر روی حجاب بود.

مادر شهید برایم تعریف کرده بود که مهرداد بر روی حجاب تعصب داشت و قبل از انقلاب خانم‌ها توجهی بر روی حجاب نداشتند. آن زمان او 18 ساله بود ولی زمانی که به مجلسی وارد می‌شد، خانم‌ها حجابشان را رعایت می‌کردند.

 

اعزام به جبهه پس از ازدواج

پس از محرمیت مرا صدا کردند و گفتند که من اهل جبهه هستم و امکان شهادتم هست، آن لحظه احساس کردم که ایشان را از دست خواهم داد و شهید می‌شوند. با وجود علاقه زیادی که به همسرم داشتم ولی هرگز مانع رسیدن به هدفش نشدم. وصیت‌نامه خود را بر روی قرآن گذاشته و عازم منطقه بازی دراز شد و سرانجام پس از 5 سال زندگی مشترک خبر شهادت ایشان را آوردند.

در جست و جوی شهادت

من کارمند دادستانی بودم، منافقین منزل ما را شناسایی کرده و ما را تهدید می‌کردند و این مصادف با زمانی بود که پاسدارها را از منزل ربوده و آزار و اذیت می‌کردند. به همین خاطر بیشتر اوقات به منزل مادرشوهرم می‌رفتم. تصمیم گرفتیم که به جنوب مهاجرت کنیم ولی مهرداد زمانی که عملیات بود به جبهه می‌رفت و در زمان‌های دیگر پشت جبهه فعالیت داشت به همین دلیل شرایطش پیش نیامد که به جنوب برویم.

وقتی در تهران بود موذب بود و دوست داشت زودتر به خط مقدم برگردد و می‌توانم بگویم که مهرداد در جست‌وجوی شهادت بود و در اکثر عملیات‌ها شرکت داشت.

در شهریور 1362 اولین فرزندمان به دنیا آمد و نام او را زهرا گذاشتیم. ده روز بعد در حال آماده شدن برای اعزام به جبهه بود که عکسی از زهرا به او دادم که همراه خود داشته باشد. قبول نکرد و گفت: «عکس زهرا عاملی می‌شود که من به تهران برگردم و من راضی نیستم.»

زمان شهادت همسرم ما دو فرزند به نام‌های زهرا و محمدمهدی داشتیم.

 

مجروحیت به روایت دفتر خاطرات شهید

در تاریخ 1اسفند 64 صبح ساعت 3/5 به انتهای جزیره آبادان که روبروی فاو می‌باشد رسیدیم و پیاده شدیم و حدود 200 الی 300 متر پیاده حرکت کردیم و محلی ایستادیم و منتظر حرکت هستیم حدود ساعت 6/5 صبح است، قرار شد با قایق به آن طرف آب یعنی فاو برویم. وارد فاو شدیم نماز را سریع خواندیم و به داخل فاو رفتیم و از اسکله تا خاکریز عقب حدود یک ربع راه بود به آنجا رسیدیم و سنگری انتخاب کردیم و در همین حول و حوش بودیم که چند فروند هواپیمای عراقی جهت بمب باران بالای سر ما ظاهر شدند و شروع به بمب باران کردند که بحمدالله یکی از این هواپیماها توسط رزمندگان اسلام سرنگون شد و خلبان آن اسیر شد. تا نزدیکی خط استراحت کردیم، نهار خوردیم و نماز را خواندیم.

حدود ساعت 5 بعد از ظهر دوباره برای چندمین بار هواپیماهای عراقی ظاهر شدند و بعد از دو نوبت بصورت پله ای بار سوم بمب‌های خود را در نزدیکی سنگرهای برادران ریختند که باعث شهید شدن دو تن از رزمندگان اسلام و زخمی شدن دو تن دیگر شد. یکی از زخمی‌ها خود من بودم که از ناحیه بازوی راست توسط ترکش زخمی شدم که الحمدالله خطر رفع شد و به استخوان نخورد و از داخل دست نیز خارج شده بود. مرا به اورژانس لب اسکله بردند، در بین راه یکی دیگر از زخمی‌ها مصیبتی از حضرت زهرا می‌خواند و ما گریه می‌کردیم. بعد از پانسمان به آن طرف آب یعنی خاک میهن اسلامی خودمان آوردند و به اورژانس لشکر حضرت محمد رسول الله بردند بعد از آنجا توسط آمبولانس به بیمارستان الزهراء (س) که حدود 25 کیلومتر از خط عقب‌تر بود بردند و از آنجا توسط اتوبوس به عقب بازگشتیم. شب حدود ساعت 10/5 به بیمارستان سینا اهواز رسیدیم و در آنجا پانسمان دستم را عوض کردند و دکتر دستور عکس گرفتن را دادند و من شب را در بیمارستان به سر بردم.

عکس العمل شهید از ارائه خدمات دولتی

قرار بود از محل کارش از طرف سپاه به نیروها، زمینی بدهند که خانه‌ای بسازند. شدیدا با این کار مخالف بود و معتقد بود که با این کار می‌خواهند بچه‌ها را مادی کنند. روزی به منزل آمد و خیلی ناراحت بود وقتی دلیلش را جویا شدم گفت: «دفترچه بیمه داده‌اند. به اتاق فرماندهی رفتم و گفتم با این کار شما رزمندگان را به زمین وصل می‌کنید.» با هر آنچه که باعث وابستگی انسان به دنیا و مادیات می‌شد مخالف بود.

 

نحوه شهادت

روز قبل از عملیات بخاطر عوارض مجروحیتش در سال 60، به پشت جبهه اعزام می‌شود ولی طاقت جا ماندن از عملیات را نمی‌آورد و خود را برای شروع عملیات به خط می‌رساند. قبل از شروع عملیات از دیگر رزمندگان می‌خواهد که اگر شهید شدم هیچ کس خود را برای به عقب کشیدن پیکرم خود را به خطر نیاندازد و چند عکس یادگاری هم با دوستانش می‌اندازد.

یکی از دوستان مهرداد به نام علی زندی نحوه شهادتش را برایم تعریف کرد. وی گفت: مهرداد آن شب نور بالا می‌زد و انگار خودش متوجه شده بود که می‌خواهد به آرزویش برسد و برای رسیدن به آن لحظه، لحظه شماری می‌کرد. مرا صدا کرد و توصیه کرد که کارهای نیمه تمام را تمام کن و جای وصیت نامه‌اش را به من گفت.

وی ادامه داد: در عملیات کربلای 5 شهید جزمانی فرمانده گردان مقداد و شهید حاج امینی جانشین فرماندهی لشکر 27 محمدر سول الله (ص) بود. شهید جزمانی از ناحیه سر مجروح می‌شود، حاج امینی و مهرداد به دنبال پناهگاه برای فرمانده خود بودند که در گودانی پناه می‌گیرند و سرانجام خمپاره‌ای سه یار دیرینه را به وصال حق رساند.

پس از آرام شدن منطقه برای به عقب کشیدن پیکر شهدا می‌روند و شهید نوایی را در حال سجده و غرق در خون می‌یابند. شهادت شهید مهرداد قلی نیای نوایی مصادف با شهادت امام باقر(ع) بود.

 
منبع: دفاع پرس
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 2045
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
یک شنبه 16 فروردين 1394
 
در بخشی از وصیتنامه شهید ذوالفقاری آمده است: در این جهاد شرکت کنید چون دیدم که مدافع هست لکن کم است باید زیاد شود و مطمئنم که ظالمین کم هستند و فقط با یک هجوم با اسم حضرت زهرا(س) می‌شود کار این مفسدها را تمام کرد.
عقیق:همه آنهایی که سن و سالشان به روزهای داغ مرداد سال 67 می‌رسد، حسرت و اندوه هزاران ایرانی از جا‌ ماندن از کاروان بزرگ شهادت  را خاطرشان هست. حالا سال‌ها از آن روزها می‌گذرد، امینت مرزهای ایران به مدد بخش بزرگی از همان حسرت‌خوردگان روز به روز مستحکم‌تر از قبل تامین شده است، در میانه سرزمین پر از خون خاورمیانه، سرزمین ایران استوار ایستاده است، اما در کیلومترها آن سوتر، در دو سرزمین منبع قلب‌های شیعیان، راه دیگری باز شده است.

آن حسرت‌خوردگان، حالا پیر شده‌اند، خیلی‌هایشان از دنیا رفته‌اند و به یاران شهیدشان پیوسته‌اند، اما نسل جدیدی از جوانان ایران به میدان آمده‌اند که یادگار روزهای خوش دهه آرمانگرایی در ایران هستند. آرمان‌گرایانی که همچون پیر و مولایشان برای آرمانشان مرزی قائل نیستند، شنیده‌اند که سرزمین قبور مطهر امامان و بزرگانشان تهدید شده‌اند، رنج سفر و دوری به تن خریده‌اند، بار غربت به دوش کشیده‌اند و در سرزمین و دیار دیگری که نام «ایران» ندارد، اما آرمان بزرگ عدالت‌طلبی و حق‌طلبی در آن دنبال می‌شود به نبرد با شر روزگار ما پرداخته‌اند.

چندی پیش خبر شهادت یک بسیجی ایرانی در رسانه‌ها پیچید. شهید هادی ذوالفقاری به همراه 20 عراقی دیگر در یک عملیات انتحاری که توسط نیروهای داعش انجام شد؛ به شهادت رسید. همانطور که عکس‌های او نشان می‌دهد، سن و سال زیادی هم نداشته است، متولد سال 67 بود. قیافه و سر و وضعش به شدت معمولی است، مثل هزاران جوان دیگری که در پایگاه‌های بسیج، هیئات‌های مذهبی، مساجد و... می‌آیند و می‌روند. مثل همه ایرانی‌ها.

خانواده‌اش می‌گویند هادی از اول یک جور دیگری بود. حال و هوا و خواسته‌هایش مثل جوانان هم‌سن و سالش نبود. دغدغه‌مندتر و جهادی‌تر از جوانان دیگر بود. انرژی‌اش را وقف بسیج و کار فرهنگی و هیئت کرده بود. در آخر راهی جز طلبگی در نجف پاسخگوی غوغای درونش نشد و شهادت او را برگزید. شهید ذوالفقاری وصیت‌نامه‌اش را چندین روز پیش از شهادتش نوشته است، متن کامل وصیت‌نامه این طلبه شهید مدافع حرم در ادامه می‌آید:

اینجانب محمدهادی ذوالفقاری وصیت می‌کنم که من را در ایران دفن نکنند و اگر شد ببرند امام رضا علیه السلام طواف بدهند و برگردانند و همینطور که در نجف و سامرا و کربلا و کاظمین طواف بدهند و در وادی‌السلام دفن کنند و دوست دارم نزدیک امام باشد و تمام مستحبات انجام شود و در داخل دور قبر من سیاهی بزنند و دستمال گریه مشکی و غیره مثل تربت بگذارند داخل قبر من مثل حسینیه شود و اگر شد جایی که سرم می‌خورد به سنگ لحد یک اسم حضرت زهرا(س) بگذارند که اگر سرم خورد به آن سنگ آخ نگویم و بگویم یا زهرا(س).

بالای سر من روضه و سینه‌زنی بگیرند و موقع دفن من پرچم بالای قبرم قرار بگیرد و در زیر پرچم من را دفن کنید و زیاد یاحسین(ع) بگویید و برای من مجلس عزا نگیرید چون من به چیزی که می‌خواستم رسیدم و برای امام حسین و حضرت زهرا مجلس بگیرید و گریه کنید و رو به قبله صحیح دفن کنید چون قبله در نجف اختلاف دارد و روی سنگ قبرم اسم من را نزنید و بنویسید که اینجا قبر یک آدم گناه کار است یعنی العبد الحقیر و المذنب و یا مثل این؛ پیراهن مشکی هم بگذارید داخل قبر.

پشت سر ولایت فقیه باشید/حجاب‌ها بوی حضرت زهرا(س) نمی‌دهد؛ آن را زهرایی کنید

وصیتم به مردم ایران و در بعضی از قسمت‌ها برای مردم عراق این است که من الان حدود سه سال است که خارج از کشور زندگی‌ می‌کنم مشکلات خارج کشور بیشتر از داخل کشور است قدر کشورمان را بدانند و پست سر ولی فقیه باشند و با بصیرت باشند چون همین ولی فقیه است که باعث شده ایران از مشکلات بیرون بیاید و از خواهران می‌خواهم که حجابشان را مثل حجاب حضرت زهرا رعایت بکنند نه مثل حجاب‌های روز چون این حجاب‌ها بوی حضرت زهرا(س) را نمی‌دهد.

امام زمان را تنها نگذارید

از برادرانم می‌خواهم که غیر حرف آقا حرف کس دیگری را گوش ندهند جهان در حال تحول است دنیا دیگر طبیعی نیست الان دو جهاد در پیش داریم اول جهاد نفس که واجب‌تر است زیرا همه چیز لحظه آخر معلوم می‌شود که اهل جهنم هستیم یا بهشت، حتی در جهاد با دشمن‌ها احتمال می‌رود که طرف کشته شود ولی شهید به حساب نیاید چون برای هوا نفس رفته جبهه و اگر برای هوای نفس رفته باشید یعنی برای شیطان رفتید و در این حال چه فرقی است بین ما و دشمن؟ امام زمان را تنها نگذارید.

آن‌ها اهل شیطان هستند و ما هم شیطانی. دین خودتان را حفظ کنید چون اگر امام زمان بیاید احتمال دارد روبه‌روی امام باشیم و با امام مخالفت کنیم. امام زمان را تنها نگذارید من که عمرم رفت و وقت از دست دادم تا به خودم آمدم دیدم که خیلی گناه کردم و پل‌های پشت سرم را شکانده‌ام و راه برگشت ندارم. بچه‌های ایران و عراق من دیر فهمیدم و خیلی گناه و کارهای بیهوده انجام داده‌ام و یکی از دلایلی که آمدم نجف به خاطر همین بود که پیشرفت کنم نجف شهری است که مثل تصفیه‌کُن است که گناه‌ها را به سرعت از آدم می‌گیرد و جای گناهان ثواب می‌دهد این مولای ما خیلی مهربان است.

در جهاد مدافعان حرم شرکت کنید/مدافعان حرم با اسم حضرت زهرا کار تکفیری‌ها را تمام کنند

همچنین می‌خواهم که مردم عراق از ناموس و وطن خودشان و مخصوصا حرم‌ها دفاع کنند و اجازه به این ظالمان ندهند و مردم عراق مخصوصا طلاب نجف در این جهاد شرکت کنند چون دیدم که مدافع هست لکن کم است باید زیاد شود و مطمئنم که این‌ها(ظالمین) کم هستند و فقط با یک هجوم (جهاد) با اسم حضرت زهرا(س) می‌شود کار این مفسدها را تمام کرد و منتظر ظهور شویم و بهتر است که دست به دست همدیگر دهید و این غده سرطانی را از بین ببرید. برای من خیلی دعا کنید چون خیلی گناه کارم و از همه حلالیت بگیرید.

دنیا رنگ گناه دارد؛ دیگر نمی‌توانم زنده بمانم

وصیت من به طلاب این است که اگر برای رضای خدا درس می‌خوانند و هدف دارند بخوانند و اگر اینطور نیست نخوانند. چون می‌شود کار شیطانی و شهریه امام را هم می‌گیرند؛ دیگر حرام درحرام می‌شود و مسئولیت دارد اگر می‌توانند درس بخوانند البته همه‌اش درس نیست، عبودیت هم هست باید مقداری از وقت خود را صرف عبادت کنند چون طلبه‌ای باتقوا کم داریم اول تزکیه نفس بعد درس ای داد از علم شیطانی. دنیا رنگ گناه دارد دیگر نمی‌توانم زنده بمانم. انشاءالله امام حسین(ع) و حضرت زهرا(س) و امام رضا(ع) در قبر می‌آیند.

19 بهمن ماه سال 1393
العبد الحقیر و المذنب الضعیف محمدهادی ذوالفقاری/

 

منبع:تسنیم

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1882
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
یک شنبه 16 فروردين 1394

به گزارش گروه حماسه و مقاومت مشرق، روز جمعه، یکی از فرماندهان یگان های مدافع حرم، موسوم به «سرایا الخراسانی» به دست «مزدوران سعودی» در روستای «عزيز بلد» به شهادت رسید.
«جواد علی حسناوی» از فرماندهان عملیاتی یگان های مدافع حرم، موسوم به «سرایا الخراسانی»، روز جمعه،  14 فروردین 1393 شمسی، به دست عوامل نفوذی «داعش» در روستای «عزيز بلد» (از توابع شهر «بلد» واقع در استان آزاد شده‌ی «صلاح الدین») ترور شد و بال در بال ملائک گشودند.
فرمانده ی شهید «جواد علی حسناوی»(با نام نظامی «جواد جهاني»)، فرزندِ مادری ايراني (اهل خرم آباد) و پدری عراقي بود. وی در زمستان سال گذشته نقش موثري در آزادسازي شهر «بلد» ( در شمال بغداد و در اطراف حرم شريف حضرت «سيدمحمد (ع)»(فرزند «امام هادی (صلوات الله علیه) که بخشی از استان «صلاح الدین» به شمار می رود) داشت. ایشان همچنین  در عمليات مشهور آزادسازي آمرلي، ينگجه و جلولا و... نيز حضوری پر رنگ داشت. گفتنی است که «حاج جواد» پيش از فتنه «داعش» در «عراق»، با حضور در «سوریه» به دفاع از حرم بانوی مقاومت حضرت زينب کبری(سلام الله علیها) مشغول بود.
یکی از هم رزمان «حاج جواد»، در گفتگویی کوتاه با خبرنگار جهاد و مقاومت مشرق، جزئیاتی از نحوه شهادت ایشان را این گونه بیان نمود:
«حاج جواد از به خاطر ارادتش به رهبر انقلاب و نصب تصاویر متعدد ایشان در سنگرش معروف بود. اهل پنهان کاری و قایم شدن هم نبود و چند مصاحبه با خبرنگاران غربی داشت. در آخرین مورد، خبرنگار بی.بی.سی، مصاحبه ای با ایشان داشت که به تصور من، همین باعث شناسایی اش شد. صبح روز جمعه، ایشان به همراه برادرش سوار سوار ماشینی می شود که یکی از عناصر داعش، ناغافل از گوشه ای بیرون می خزد و «حاج جواد» را از فاصله نزدیک با گلوله می زند و متواری می شود.»
تصاویری که پیش رو دارید، نماهایی است از شهید «جواد علی حسناوی»(با نام نظامی «جواد جهاني»)

روحمان با یادش شاد
هدیه به روح بلند پروازش صلوات




«حاج جواد» هم جاودانه شد+تصاویر



«حاج جواد» هم جاودانه شد+تصاویر
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: برچسب‌ها: حاج جوادجهانی ,
:: بازدید از این مطلب : 1754
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 14 فروردين 1394

«محمد علی رباعی» به تاریخ 24 بهمن 1374 شمسی در روستای «حاریص» (جنوب لبنان) متولد شد. او مانند بسیاری از هم سالانش، در نوجوانی به صفوف «مقاومت اسلامی لبنان»(شاخه ی نظامی «حزب الله لبنان») پیوست. با آغاز نبرد علیه «مزدوران سعودی» و پیروان «اسلام آمریکایی» در سوریه، «محمد» داوطلبانه به یگان های دفاع از حرم بانوی مقاومت، «حضرت زینب کبری(سلام الله علیها)»ملحق شد و با وجود سن کم، مصرانه در خطوط مقدم درگیری حضور پیدا کرد.
سرانجام در روز 22 تیر 1393 شمسی (برابر با 15 رمضان 1435 قمری) «محمد علی رباعی» پس از نبردی جانانه که به هلاکت بیش از 15 تروریست وهابی منجر شد، با اصابت ده ها گلوله به پیکرش، در سن 19 سالگی، پای بر بساط «عند ربهم یرزقون» نهاد.
«محمد» وصیت کرده بود که پیکرش را در آرامستانِ «روضه الشهیدین»(واقع در «بیروت») به خاک بسپارند و تا زمانی که مزار ائمه مظلوم بقیع(صلوات الله علیهم) بازسازی نشده است، سنگِ مزاری قرار ندهند.

در تصویری که پیش رو دارید، نمایی از تربت پاک شهید «محمد علی رباعی» در «روضه الشهیدین» دیده می شود که وصیتِ او بر سنگی حک شده و بر فراز آن نصب شده است:

روحمان با یادش شاد
هدیه به روح بلندپروازش صلوات

جوانی مه وصیت کرد برایش سنگ قبری نگذارند+عکس

 

جوانی مه وصیت کرد برایش سنگ قبری نگذارند+عکس
 
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1510
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
یک شنبه 9 فروردين 1394
پیکر مطهر شهید «علی یزدانی» امروز یکشنبه، نهم فروردین 1394 شمسی، راس ساعت 9. 30 دقیقه صبح، از میدان مقدم تا ابوذر (فلاح) بر دوش هم محله‌هایش تشییع  شد
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، مهندس «علی یزدانی» که در دفاع از حریم آل الله در عراق خلعت شهادت پوشید،  یکشنبه، بر دوش جوانان محله ی ابوذر تهران تشییع  شد.

«علی یزدانی» به تاریخ  دوم شهریور سال 1357 شمسی(مصادف با20 رمضان المبارک 1399 قمری)  در محله ابوذر (تهران) متولد شد. وی پس از دریافت مدرک کارشناسی در رشته مهندسی صنایع (گرایش تحلیل سیستم‌ها) به سپاه پاسداران پیوست و سرانجام چند روز قبل، هم زمان با شب شهادت «حضرت فاطمه زهرا(صلوات الله علیها)» جسم پاکش به آتش خشم «مزدوران سعودی» و «پیروان اسلام آمریکایی» قطعه قطعه شد.

پیکر مطهر شهید «علی یزدانی»  یکشنبه، نهم فروردین 1394 شمسی، راس ساعت 9.30 دقیقه صبح، از میدان مقدم تا  ابوذر (فلاح) بر دوش هم محله‌هایش تشییع شده و در گلزار شهدای یافت آباد واقع در میدان «الغدیر» تا روز ظهور مولایش، به امانت سپرده خواهد شد.

«علی یزدانی» فردا روی دوش بچه محل هایش تشییع می شود+عکس
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: برچسب‌ها: مدافعان حرم ,
:: بازدید از این مطلب : 1345
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
سه شنبه 23 دی 1393

علی نادری – رجانیوز: «حضور نیروهای حزب‎الله لبنان در تهران برای برخورد با اغتشاشات خیابانی»، خبری بود که از روزهای آغاز فتنه 88 بارها و بارها در شبکه‎های ماهواره‎ای و مجازی به آن اشاره شد. تبلیغی که البته یک پیوست نهایی داشت و آن هم زمیه‎سازی برای این شعار که «نه غزه، نه لبنان؛ جانم فدای ایران»!

 

البته استناد ضدانقلاب و افزادی چون امیرفرشاد ابراهیمی برای اثبات ادعای خود، تصاویری از دو جوان حزب‎اللهی در جریان مقابله با اغتشاشات بود که آنها را از فرماندهان اصلی حزب‎الله لبنان در تهران و برادر شهید استشهادی «منیف اشمر» در تهران و خصوصا در جریان مقابله با اغتشاشات 88 ، برخورد با مرکز فتنه قیطریه و مقابله با حرمت شکنان روز عاشورا معرفی کرده بودند.

 

 

 

 اما شب گذشته خبر آمد که همان برادر منیف اشمر و یکی از فرماندهان ارشد ادعایی حزب الله لبنان در تهران!کرمانشاهی بوده و بر خلاف برادرش، اسم و فامیلش مهدی نوروزی بوده و پس از گذشت 5 سال از فتنه 88  برای مقابله با داعش سر از شهر سامرا و جوار حرمین عسگریین علیمها السلام در آورده و همانجا هم در مقابله با داعش به شهادت رسیده است.

 

قطعا شهید مهدی نوروزی، جوان شجاع کرمانشاهی، برادر منیف اشمر لبنانی بود، همانطور که برادر بچه‎های سرایای خراسانی و جناح العسکری بدر عراق و آنچنان که برادر بچه‎های پایگاه بسیج شهید تیموری‌نیا کرمانشاه، و بچه‎های هیات مجانین‎الحسین(ع) تهران و همانگونه که برادر شهید مهدی تقوی در خوزستان.

مگر منیف اشمر چگونه می‎اندیشید؟! منیف اشمر هم برای اعتقاداتش مرزی قائل نبود. مرزش اعتقاداتش بود و برای حفظ  اعتقاداتش جانش را گرو گذاشته بود. همان کاری که مهدی نوروزی کرد.

 

چرا شهید نوروزی باید در کشوری دیگر و کیلومترها دورتر از کرمانشاه، شهر زادگاهش شهید شود!؟ این سوال مهم است و هرچقدر به آن پاسخ دهیم باز هم کم است.

حال که خون شهید نوروزی ریخته است، خیلی راحت‎تر می‎توان این ادعا را اثبات کرد که مجاهدت او برای اعتقاداتش بوده است و نه هیچ چیز دیگر. این اعتقادات آنقدری برایش مهم بوده است که جانش را کف دستش بگیرد و در لانه فتنه قیطریه به دل داعش‎های ایرانی بزند یا یک تنه جلوی داعش‎های یزیدی روز عاشورای سال 88 تهران روی پل حافظ جانفشانی کند و یا به عراق و سامرا برود و مقابل داعش عراقی بایستد.

 

برای نوروزی، داعش داعش است. ایرانی و عراقی و اروپایی نمی شناسد. باید مقابلش ایستاد، چون آمده است تا مرزهای استراتژیک انقلاب اسلامی را جابجا کند و به ایران و منافع استراتژیکش تجاوز کند.

برای شهید نوروزی داعش، داعش است. ایرانی و  عراقی و اروپایی نمی‎شناسد. باید مقابلش ایستاد. یک روز مغازه‎ها را در خیابان‎های تهران آتش می‎زند، عابرین را برهنه می‎کند و با سنگ و چوب و آهن بر سر و صورتشان می‎زند، و یک روز در بیابان‎های عراق سر از بدن مخالفانش جدا می‎کند، پای این سر بریدن هلهله می‎کند و بعد هم از آن فیلم می‎گیرد و در دنیا منتشر می‎کند. یک روز در خیابان‎های تهران، به عزاداران روز عاشورای سیدالشهداء علیه‎السلام حمله می‎کند و تکیه و هیات‎هایشان را به آتش می‎کشد و یک روز در عراق و کربلا، به زائرین سید‎الشهداء علیه‎السلام حمله می‎کند و خود را در میان آنها منفجر می‎کند تا عزاداری را کم رونق کرده باشد.

شهید مهدی نوروزی معتقد بود باید مقابل داعش ایستاد، وطنی باشد یا غیروطنی.

شهید نوروزی صدها کیلومتر دورتر از سرزمین محل تولدش به شهادت رسید تا اثبات کند که برای او امنیت مردمش آنقدری مهم هست که بخاطر آن ماه‎ها همسر و فرزند یکساله‎اش را تنها بگذارد و در کشوری دیگر اردو بزند، بجنگد و در آخر هم جانش را بدهد و شهید بشود. امنیت مردمش آنقدری مهم هست که نتواند آتش سوزاندن دشمنان این مردم در وسط خیابان‎های تهران 88 را تحمل کند و برای خواباندان غائله، به دل خطر بزند.

شهید نوروزی آنقدری شجاع بود که در میان همرزمانش لقب «شیر سامرا» را به خود گرفته بود. همچنان که آنقدری شجاع بود که یک تنه به دل لانه فتنه در قیطریه بزند و چشم فتنه را کور کند و ضربه‎اش آنقدر کاری باشد که تا سال‎ها عکسش را دست به دست کنند و برای سرش جایزه بگذارند.

 

 

 پرونده سازی ضدانقلاب برای شهید نوروزی

داعش‎های ایرانی و عراقی و اروپایی برای سر شهید مهدی نوروزی جایزه گذاشته بودند و او هم کم نگذاشت و سرش را برای آرمانش داد. شهید نوروزی، صداقتش را در دفاع از آرمان و امنیت مردمش، با خون ریخته‎اش شهادت داد، حالا باید سال‎ها بگذرد تا فرزند یکساله‎اش بزرگ شود بداند که پدرش چه شیردلی بوده و بزدلانی چون امیرفرشاد ابراهیمی و نوری‎زاده، علیه پدرش چه دروغ‎هایی که ننوشته‎اند.

 

 تصاویر تشییع پیکر شهید نوروزی در حرم سیدالشهداء علیه السلام

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 2229
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
سه شنبه 23 دی 1393

بولتن دانشمندان اتمی در گزارشی به بررسی ترور دانشمندان اتمی ایران پرداخت و نقش این ترور ها را در توقف برنامه اتمی ایران ناکارآمد توصیف کرد. این گزارش ارتباط گرفتن با دانشمندان اتمی ایران را بهترین راهکار برای اطمینان یافتن از برنامه هسته ای ایران عنوان می کند.

این گزارش می نویسد: صبح زود یکی از روزهای ماه نوامبر سال 2010، یکی از دانشمندان هسته‌ای ایران با همسرش به سمت محل کار خود در تهران می‌رفت. موتور سیکلتی به خودروی وی نزدیک شد و چند ثانیه پس از آن‌که صدای آهسته چسبیدن آهن‌ربا به در کنار راننده به گوش رسید، انفجار بزرگی رخ داد که منجر به کشته شدن او و مجروح شدن همسرش شد. این دانشمند، "مجید شهریاری" بود که در انجام یک پروژه بزرگ برای سازمان انرژی اتمی ایران موفق شده بود. قتل او به هیچ‌وجه، تصادفی نبود.

ترور دانشمندان هسته‌ای ایران

 

دانشمندان هسته‌ای ایران صرفاً به دلیل کار در حوزه تخصص‌شان با خطرها و فشارهایی مواجه می‌شوند که زندگی آن‌ها را شبیه فیلم‌های ژانر وحشت می‌کند، اما موضوع برای آن‌ها واقعاً بحث مرگ و زندگی است. در سال‌‌های اخیر، دست‌کم 5 دانشمند هسته‌ای این کشور هدف ترورهایی قرار گرفته‌اند که اغلب به نهادهای اطلاعاتی اسرائیل منتسب شده‌اند. صرف‌نظر از این‌که منبع این تهدیدات چه کسی است، این‌گونه عملیات‌ها علیه دانشمندان غیرقابل دفاع، متضاد با روح علمی و مخالف با اصل "تبادل آزاد اطلاعات" است که برای پیشرفت بشر ضرورت دارد. این کارها، امنیت جهان را به خطر می‌اندازد و اتفاقاً مقابله با خطر بروز جنگ هسته‌ای را دشوارتر می‌کند نه ساده‌تر.

 

در سال‌‌های اخیر، دانشمندان ایرانی، بهای همکاری با برنامه هسته‌ای این کشور را با زندگی خود پرداخت کرده‌اند. حتی "جامعه فیزیک آمریکا" نیز پس از ترور دانشمندان هسته‌ای ایران در تهران بین سال‌‌های 2010 تا 2013 واکنش شدید به این اتفاقات نشان داد و در نامه‌ای سرگشاده، موج قتل‌ها را محکوم و روی "اعتقاد به این‌که علم می‌تواند برای ترویج صلح بین‌المللی مورد استفاده قرار گیرد" تأکید کرد.

 

دولت ایران با ارائه برخی شواهد گفته کشورهای خارجی در این ترورها دست داشته‌اند و انگشت اتهام را به سوی اسرائیل و آمریکا نشانه رفته است. کتاب "جاسوس‌ها علیه آرماگدون: درون جنگ‌های مخفی اسرائیل" نوشته یک روزنامه‌نگار باتجربه اسرائیلی و همکار آمریکایی‌اش هم ظاهراً گفته‌های ایران را در مورد نقش اسرائیل در این "جنگ مخفی" تأیید می‌کند.

ترور دانشمندان هسته‌ای ایران
"مجید شهریاری" یکی از دانشمندان هسته‌ای ایران که ترور شد

 

از دانشمندانی که با جان خود هزینه همکاری با دولت ایران را پرداخته‌اند، پرونده شهریاری وضعیتی متفاوت دارد، زیرا او به گفته بسیاری، مهم‌ترین فیزیکدان ایرانی بود که در جنگ مخفی اسرائیل علیه ایران کشته شد. منابع داخل دولت ایران او را به عنوان تأثیرگذارترین فرد در توسعه سریع توان ظرفیت غنی‌سازی اورانیوم در این کشور ستایش می‌کنند. همچنین گفته می‌شود شهریاری نقشی کلیدی در موفقیت نهایی ایران در توقف ویروس بسیار پیچیده استاکس‌نت داشته است، ویروسی که ظاهراً حدود 20 درصد از سانتریفیوژهای ایران را از بین برد.

 

این گزارش می افزاید: "فریدون عباسی" دانشمند دیگر ایرانی بر اثر یک بمب‌گذاری خیابانی دیگر در نوامبر سال 2010 مجروح شد. وی بعدها به پاداش حادثه‌ای که برایش رخ داده بود، رئیس جدید سازمان انرژی اتمی ایران شد و بین سال‌‌های 2011 تا 2013 این منصب را در اختیار داشت. از جمله دیگر دانشمندان برجسته هسته‌ای ایران که در طول این جنگ مخفی هدف ترور قرار گرفته‌اند، عبارتند از "داریوش رضایی‌نژاد" معاون مدیر سازمان انرژی اتمی ایران که ژوئیه 2011 کشته شد، و "مصطفی احمدی روشن" معاون رئیس تأسیسات غنی‌سازی اورانیوم نطنز که ژانویه سال 2012 ترور شد.

 

دولت ایران اعترافات افرادی را که می‌گوید عاملان ترور دانشمندان ایران هستند، منتشر کرده است. رسانه‌های این کشور نیز در قالب فیلم‌های مستندها و با استفاده از کلیپ‌های دوربین‌های امنیتی مخفی و صحنه‌های بازسازی‌شده، نشان داده که ترورها چگونه صورت گرفته‌اند. دولت ایران می‌گوید عوامل ترور از اعضای "مجاهدین خلق" بوده‌اند، گروهی که برای تقریبا سه دهه است با دولت این کشور مبارزه می‌کند و در افشای برخی از جنبه‌های مخفی برنامه هسته‌ای ایران نقش ایفا کرده است. عاملان ترور نیز "اعتراف" کرده‌اند که توسط سازمان‌های اطلاعاتی اسرائیل و آمریکا آموزش دیده و با همکاری آن‌ها دست به ترور دانشمندان ایران زده‌اند.

ترور دانشمندان هسته‌ای ایران
"مصطفی احمدی روشن" یکی از دانشمندان هسته‌ای ایران که ترور شد

 

ایران همچنین معتقد است برخی از کنفرانس‌های علمی بین‌المللی و پروژه‌های همکاری، به ویژه "سزامی" ("نور سینکروترون برای علوم تجربی و کاربردها در خاورمیانه") که به ایجاد یک "مرکز عمده تحقیقات بین‌المللی در خاورمیانه/منطقه مدیترانه با هدف ترویج صلح و درک متقابل از طریق همکاری علمی" اختصاص دارد، انجمن‌هایی هستند که سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل در آن‌ها عملیات شناسایی انجام می‌دهند تا دانشمندان ارشد ایرانی را شناسایی و سپس برای جلب همکاری آن‌ها تلاش کنند و اگر در این خصوص ناموفق بودند، آن‌ها را به عنوان اهداف ترور انتخاب نمایند.

 

تهدید و ارعاب دانشمندان ایرانی باید موجب طرح سؤالات جدی در جامعه علمی بین‌المللی شود: آیا همکاری با دیگران در سراسر جهان هنوز هم برای دانشمندان کاری ایمن است؟ آیا سفر به خاطر علم امنیت دارد و یا دیپلماسی علمی بیش از حد خطرناک است؟ این سؤال‌ها واقعاً ماهیت بین‌المللی دارد. دانشمندان، پلی بین یک دولت و دولت‌های دیگر هستند و در سراسر جهان نقاط مشترکی مثل زبان علم و احترام به کار دانشمندان دارند. احترام، اعتماد می‌آورد و اعتماد در راه‌حل پیدا کردن برای مشکلات سیاستی مرکزیت دارد، به ویژه مشکلات در عرصه هسته‌ای.

 

دانشمندان در کشورهایی مثل ایران، دقیقاً همان نقاطی هستند که باید برای حل و فصل مسائل پیچیده هسته‌ای با آن‌ها ارتباط برقرار کنیم.

ترور دانشمندان هسته‌ای ایران
"داریوش رضایی‌نژاد" یکی از دانشمندان هسته‌ای ایران که ترور شد

 

روابط علمی بین دانشمندان آمریکا و روسیه پس از فروپاشی شوروی، به کاهش خطرات عظیم نهفته در زرادخانه هسته‌ای روسیه کمک زیادی کرد. دانشمندان اولین افرادی بودند که اختلافات ایدئولوژیک را کنار گذاشتند و طی همکاری‌های 20 سال بعد، کمک کردند تا هم دارایی‌های هسته‌ای روسیه امن و مطمئن باشد و هم دانشمندان تسلیحات هسته‌ای این کشور نتوانند با کشورهای سرکش برای ساخت مخفیانه سلاح‌های هسته‌ای ارتباط برقرار کنند.

 

هدف قرار دادن و کشتن بزرگان علم هسته‌ای در ایران نتوانسته برنامه هسته‌ای این کشور را متوقف و یا به شکل چشم‌گیری مهار کند. بخش عمده‌ای از پیشرفت‌های ایران در فناوری سانتریفیوژ و تأسیسات هسته‌ای بعد از ترور دانشمندان این کشور آغاز شد.

 

ترور دانشمندان ایران احتمالاً دو هدف را دنبال می‌کرده است: اولاً تلفات وارد کردن به بزرگان هسته‌ای این کشور و دوماً تهدید سایر دانشمندان. این در حالی است که ترس و تیر نه تنها برنامه هسته‌ای کشورها را متوقف نمی‌کند، بلکه باعث ایجاد مخفی‌کاری‌ها و تأسیسات پنهانی بیش‌تر می‌شود. از طرف دیگر، منطق و تبادل ایده‌های علمی کمک خواهد کرد تا جهان مقابل بزرگ‌ترین خطرهای احتمالی ناشی از برنامه‌های هسته‌ای نجات یابد و شفافیتی ایجاد شود که لازمه یک برنامه صلح‌آمیز هسته‌ای چه ایران و چه در کشورهای دیگر است.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 2169
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
سه شنبه 23 دی 1393

مراسم وداع با مهدی نوروزی شهید مدافع حرم که در درگیری با تروریست های تکفیری در شهر سامرا عراق به شهادت رسید، بعد از ظهر امروز دوشنبه در معراج شهدای تهران برگزار شد.

 

 

 

 

 

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 2290
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 20 تير 1393

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، «محمود معزپور» به تاریخ چهارشنبه،  13 شهریور 1347 شمسی (10 جمادی الثانی 1388 قمری) در تهران متولد شد. حضرت روح الله که پای بر باند فرودگاه «مهرآباد» گذاشت، او فقط ده سال داشت. اما آن قدر همت و غیرت از پدرش «حاج علی اصغر» به ارث برده بود که تا هفت سال بعد، خودش را به مقام «بسیجیِ خمینی» برساند و در بزرگ ترین شاه‌کارِ نظامی فرزندانِ «اسلام ناب محمدی(صلوات الله علیه)» در شبهه جزیره «فاو» حاضر شود. پنج عملیات دیگر لازم بود تا «محمود»، مدرک قبولی خود را از مولایش، «اباعبدالله الحسین(صلوات الله علیه)» دریافت کند و به تاریخ چهارشنبه، 19 فروردین 1366 شمسی (8 شعبان المعظم 1407 قمری) ، پای بر بساطِ «عند ربهم یرزقون» بگذارد. گوارای وجوش باد
سنگِ مزار شهید «محمود معزپور» در بهشت زهرای تهران، به شکلی هنرمندانه و دلنشین، مراتب صعود او به «اعلی علیین» و دریافت مدرک قبولی اش را مجسم کرده است: 

روحمان با یادش شاد
نثار روح بلندش صلوات
 
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1794
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 تير 1393

احتمالا او یکی از کسانی بوده که به قول کامران نجف زاده در برنامه صرفا جهت اطلاع، کنسروهای ایرانی را به بوسنی می برده! این در حالی است که برخی فرزندان ایران زمین، برای حمایت از همکیشان خود، جان خود را در طبق اخلاص نهادند.

 

گروه جهاد و مقاومت مشرق - شهید سید جعفر صفایی که در سال 1331 در تهران متولد شده بود، در سال 1383 و در حین انجام پژوهش های تسلیحاتی به شهادت رسید.

او که روحیه ای فعال و پویا داشت، در زمان نسل کشی صرب ها در بوسنی و هرزگوین نیز به این کشور رفت تا به مسلمانان آن کشور یاری برساند.

احتمالا او یکی از کسانی بوده که به قول کامران نجف زاده در برنامه صرفا جهت اطلاع، کنسروهای ایرانی را به بوسنی می برده! این در حالی است که برخی فرزندان ایران زمین، برای حمایت از همکیشان خود، جان خود را در طبق اخلاص نهادند.

در این عکس ها شهید سید جعفر صفایی در کنار تعدادی از آوارگان بوسنیایی دیده می شود.

در صورت ابراز تمایل شما مخاطبان عزیز و انعکاس آن در بخش نظرات، عکس های بیشتری از این شهید را برایتان منتشر خواهیم کرد.

روح بلندش با رسول گرامی اسلام و ائمه اطهار(ع) محشور باد.

عکس/شهید سید جعفر صفایی



عکس/شهید سید جعفر صفایی
پشت نویس عکس ها توسط شهید سید جعفر صفایی:

سید جعفر صفایی در بوسنی سال 1373 به همراه بچه های جنگ زده بوسنی
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1850
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
دو شنبه 2 تير 1393

خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذاب‌هایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید بخشی از خاطرات آزاده سیدحمزه اکوانی است:

نظافت و بهداشت وجود نداشت؛ شب ها مجبور بودیم از پنجره ی اتاق ها به عنوان دستشویی استفاده کنیم. بعضی وقت ها ممکن بود مقداری از مدفوع که با دست آن را بیرون پرتاب می کردند وارد گوش و گردن بچه ها که کنار پنجره بودند، شود. بعد از یکی دو روز که آن جا بودیم به هر نفر یک پتو دادند. فضای داخل اتاق بسیار کم و به هم فشرده بودیم به طوری که جای خواب هر نفر یک موزاییک بود.

راننده تریلی 

یک راننده تریلی در مرز آبادان اسیر شده بود که در عالم خواب دنده عوض می کرد و یا ترمز می گرفت شب موقع خواب یک دفعه صدای فریاد بلندی همه را از خواب بیدار می کرد، بعد می دیدیم که هنگام ترمز گرفتن با پا و یا با دست دنده عوض کردنش به سر و صورت بچه ها زده است.

رادیویی اسارت

برای گوش دادن به اخبار در جریان حوادث یک رادیوی کوچک داشتیم که در بالای قاب پنکه سقفی جاسازی شده بود شب ها آن را بیرون می آوردیم و اخبار گوش می کردیم و بعد مجدداً جاسازیش می کردیم.

ماه محرم در اسارت

ماه محرم بچه ها سینه می زدند عراقی ها می آمدند و ممانعت می کردند و می گفتند سینه زدن حرام است و نباید سینه بزنید. هر شب به یک اتاق حمله می کردند و هنگام سینه زنی با چوب و کابل بچه ها را کتک می زدند.

غذای اسارت

در اسارت غذا خیلی کمیاب بود به طوری که هر ده نفر از یک ظرف استفاده می کردند و قریب یک بیل و نصف برنج می ریختند و سهم هر نفر حدود ده قاشق غذاخوری می شد. هر روز ظهر یک نفر از هر گروه به همراه  سرباز عراقی می رفت و غذا می آورد. تعداد زیادی از بچه ها به علت غذا و ظرف های آلوده دچار عفونت های روده ای شده و از بین رفتند

حضور صلیب سرخ

سرانجام پس از گذشت قریب ۶ ماه نماینده صلیب سرخ بین المللی آمد و عراقی ها بچه های زخمی و کتک خورده را پنهان و برای هر نفر یک کارت صادر کردند و یک برگ کاغذ دادند که برای خانواده مان نامه بنویسیم این نامه حدود دو سال طول کشید تا بدست خانواده مان برسد.  وقتی نامه ام به دست خانواده ام رسید که پدرم از شدت ناراحتی و نگرانی از سرنوشت من سکته کرد و دار فانی را وداع گفته و آرزوی دیدن فرزندش که معلوم نبود چه شده است را به گور برد. خداوند روحش را شاد بگرداند.

پس از آمدن نماینده صلیب سرخ وضعیت اسرا نسبت به قبل کمی بهتر شد. در روز چند ساعتی وقت می دادند بیرون برویم اتاق ها نظافت شود داخل هر آسایشگاه یک سطل برای آب خوردن بود، با آن که در منطقه هوا خیلی گرم بود. سرانجام ما را به اردوگاه موصل انتقال دادند (رمادی در جنوب و موصل در شمال شرقی عراق قرار داشت).

اردوگاه ها ی بسیار مستحکم و بزرگ بودند چند اردوگاه در کنار هم در یک منطقه معروف بود به موصل ۱،۲،۳ در دو طبقه و هر اردوگاه حدود۱۴ آسایشگاه داشت و در هر آسایشگاه حدود ۲۵۰ نفر را جای داده بودند البته فقط طبقه همکف و طبقه ی اول نگهبانان عراقی بودند. کیوسک نگهبانی روی پشت بام و بیرون اردوگاه هم سیم خاردار، کانال آب و جاده کشیی وجود داشت. هر چند وقت یک بار افراد را جا به جا می کردند از آسایشگاهی به آسایشگاه دیگر و از یک اردوگاه به اردوگاه دیگر. لازم به ذکر است موصل با قوطی برای دستشویی رفتن دمپایی درست می کردیم. بچه ها گاهی به انباری که در گوشه ی اردوگاه بود و وسایل سربازان عراقی در آن نگهداری می شد می رفتند رادیو و یا وسایل دیگر بردارند.

نماز در اسارت

نماز جماعت در همه ی آسایشگاه ها بر قرار بود و ظهر که می شد از هر ۱۴ نفر یک نفر از آسایشگاه بیرون می رفت و با صدای دل نشینی اذان می گفت. عراقی ها افراد اذان گو را می بردند مورد آزار و اذیت قرار می دادند و روز بعد همین کار تکرار می شد و افسر عراقی می گفت: چه خبر است؟ این جا کعبه است یا کربلا است؟ یک نفر را با بلندگو  خودشان مشخص کردند برای اذان گفتن ولی بعد از اذان گفتن مجدداً افراد می رفتند  و اذان می گفتند و نماز جماعت شروع می شد. تجربه کرده بودیم که هر وقت یک قدم عقب می گذاشتیم عراقی ها چندین قدم به جلو می آمدند.

 

منبع:سایت جامع آزادگان

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1928
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
یک شنبه 25 خرداد 1393

دانش آموز شهید ˈعلی جرایهˈ از نوجوانان شجاع و آسمانی سرزمین ایلام با حدود 12 سال سن به عنوان کم سن و سال ترین شهید دوران دفاع مقدس شناخته می شود.

شهید جرایه در نخستین روز مهرماه سال 1350 در بخش محروم و غیربرخوردار ˈسرابباغˈ شهرستان آبدانان در جنوب استان ایلام دیده به جهان گشود.
 
وی تحصیلات آغازین خود را در دبستان های شهدا و طالقانی سرابباغ تا اول راهنمایی ادامه داد و در این مدت در میان هم کلاس ها به عنوان یکی از دانش آموزان ممتاز شناخته شده بود.
 
شعله عشق و ارادت به امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی با وجود خردسالی سراسر وجودش را متلاطم کرد و روح ظریف و ملکوتی این نوجوان را به هوای جبهه های نبرد حق علیه باطل لبریز و بی قرار ساخت.
 
فکر دفاع از ناموس و آب و خاک و اسلام آن چنان روان شهید جرایه را به خود مشغول کرده بود که درس و بحث و مشق و مدرسه را رها کرده و با کوله باری از عشق و آرزو رهسپار میدان مقدس دفاع ومبارزه با متجاوزان بعثی شد تا در کنار رزمندگان اسلام به پاسداری از دستاوردهای نهضت بزرگ امام خمینی (ره) و نظام اسلامی مشغول شود.
 
منش الهی، برخورد اسلامی، فروتنی و تواضع در عمل، عبادت خالصانه و ایثار وصف ناپذیر شهید جرایه باعث ارادت فرماندهان به این نوجوان شجاع ایلامی شده بود و آن چنان که همرزمانش بعدها تعریف کردند وجود این شهید کم سن و سال عاملی مهم در تقویت روحیه مقاومت و ایثارگری سپاه اسلام بود.
 
روحیه شهادت طلبی و خلوص وی باعث شد شهید جرایه در اوج نوجوانی به پشت جبهه و کارهای تدارکاتی و خدماتی دل نبندد و عازم خط مقدم جنگ و جبهه حماسه و ایثار و شهادت شود.
 
وی در کسوت رزمنده ای بسیجی و خردسال ترین دانش آموز کشور به گردان 505 محرم تیپ 11 حضرت امیرالمومنین (ع) سپاه پاسداران پیوست و با وجود سن و سال کم و جثه نحیف مردانه علیه بعثی های متجاوز جنگید و حماسه ای ماندگار در تاریخ جنگ ها آفرید.
 
کوچک ترین شهید دوران دفاع مقدس پس از نبردی دلیرانه و نابرابر در مصاف با متجاوزان بعثی سرانجام در تاریخ یکم اسفند سال 1362 در عملیات والفجر پنج در منطقه عملیاتی چنگوله مهران از ناحیه سر مورد اصابت مستقیم گلوله خمپاره قرار گرفت و در سن 12 سالگی به درجه رفیع شهادت نائل آمد تا نام زیبای خود را به عنوان کم سن و سال ترین شهید دوران هشت سال جنگ رژیم بعث صدام علیه ایران اسلامی در دفتر زرین و سراسر افتخار این نظام الهی به ثبت رساند.
 
شهادت جرایه این نوجوان رزمنده و اسوه شهامت و شجاعت چنان موجی در میان جوانان و هم کلاسی هایش در آموزشگاه های شهرستان آبدانان و حتی استان ایلام به پا کرد که پس از شهادت وی صدها نفر از جوانان و نوجوانان استان برای ادامه راه پر فروغ او عازم جبهه های جنگ حق علیه باطل شدند.
 
این نوجوان فداکار آبدانانی با شهادت خود و پوشیدن جامه شقایق رنگ شهیدان در سن 12 سالگی، انقلابی معنوی در میان دانش آموزان و دانشجویان ایلامی به راه انداخت که تاکنون و بلکه تا همیشه تاریخ نیز ادامه دارد و چراغ راه همه نیک سیرتان رزمنده و مدافعان اسلام و انقلاب اسلامی خواهد بود.
 
شهید جرایه با وجود سن کم و کنار گذاشتن درس و مدرسه در اوان دوره راهنمایی واژه هایی را به عنوان وصیت نامه کنار هم چیده که هر گاه بازخوانی می شود، در باور هیچ کس نمی گنجد که این عبارات عرفانی و اخلاقی متعلق به نوجوانی 12 ساله است.
 
وی در بخشی از وصیت نامه خود که دقایقی پیش از شهادت به نگارش درآمده چنین آورده است: «ای دشمنان اسلام اگر مرا بکشید و بدنم را قطعه قطعه کنید، قطعه های بدنم فریاد بر می آورند و لبیک یا خمینی می گویند.
 
من رفتم اما وصیتم به شما هموطنان عزیز این است که امام را تنها نگذارید و اسلحه مرا بردارید و راه شهیدان را ادامه دهید.
 
اگر قرار باشد من بمیرم، بهتر است میان جبهه و سنگر بمیرم، برای حفظ اسلام و قرآن و در راه پاک رهبرم بمیرم.»
 
این شهید نوجوان خطاب به والدینش نیز این چنین آورده است: «پدر و مادر عزیزم به خدا سوگند تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون که در بدن دارم با دشمنان اسلام می جنگم.»
 
«توصیه ام به شما این است که صبر و استقامت داشته باشید و تقوا پیشه کنید؛ از شما می خواهم که پیرو همیشگی امام عزیز باشید و نگذارید که امام تنها بماند.
 
اگر این سعادت نصیبم شد که در رکاب حسین (ع) زمان به سوی معبودم بشتابم، برای من گریه و زاری نکنید و بدانید با آگاهی کامل این راه را پذیرفتم و چون مسوولیت پاسداری از خون شهدا را بر دوش خود حس کردم به جبهه ها شتافتم تا قسمتی از بار مسوولیت که بر دوشم بود را انجام دهم.»
 
این شهید والامقام اگرچه در خردسالی و اوان نوجوانی به دیار جبهه شتافت و به عنوان خردسال ترین شهید کشور نام خود را در دفتر افتخارهای ملتی حماسه ساز ابدی کرد اما تاکنون نامی و یادی از این شهید سرافراز در عرصه ملی دیده نشده است و همان گونه که در اوج مظلومیت به شهادت رسید نام و یادش نیز سال هاست مظلومانه در غبار زمانه فراموش شده است.
 
ایثار و شهادت این ملت هیچ گاه از خاطر نمی رود زیرا همین فرهنگ بود که دشمن بعثی و حامیان قلدر و گردنکش صدام را زمین گیر کرد و شکست داد پس باید برای پاسداشت یاد و نام جرایه و جرایه ها که کم هم نیستند از جان و دل مایه گذاشت.
 
شهرستان ۵۵ هزار نفری آبدانان در 165 کیلومتری جنوب خاوری ایلام در دوران دفاع مقدس 203 شهید والامقام تقدیم انقلاب و آرمان های نظام جمهوری اسلامی کرده است.
 
استان ایلام با 430 کیلومتر مرز مشترک با عراق در دوران هشت سال جنگ تحمیلی جبهه میانی نبرد و از مهم ترین آوردگاه های رزمندگان اسلام با دشمن بعثی بود.
 
ایلامی ها در دوران دفاع مقدس نزدیک به سه هزار شهید، ۱۰ هزار جانباز و ۳۳۲ آزاده تقدیم اسلام و میهن کردند. 
 
 
منبع: شهدای ایران
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 2564
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 16 خرداد 1393

وبلاگ رهسپار قدیمی نوشت: یک کوله پشتی، یک تفنگ و یک کتاب در دستان نوجوانی که سخت مشغول خواندن است.

 
او کیست؟ چه می‌خواند؟ چه می‌خواهد ؟ به کجا می‌رود؟ در این کوله بارش چیست؟ چرا با خود سلاح برداشته است؟ این چهره مصمم و معصوم چه چیزی را در سطر سطر این کتاب می‌جوید؟ گویی غافل از جهان اطراف خود است و جایی دیگر سیر می‌کند...
 
شاید این تصویر را بسیاری از ما بر پشت جلد کتاب درسی دانش آموزان دبستانی (کتاب قرآن ششم ابتدایی ) دیده‌ایم اما هیچگاه ندانسته‌ایم و نپرسیده‌ایم که کیست ؟! 
 
او شهید «غلامحسین تازه عصاره» یکی دیگر از ستارگان آسمان ذخیره سپاه دزفول است که در سن 15 سالگی به جایی رسیده بود که بشارت شهادت را به دوست خود می‌دهد! «محمود جان من رفتم و اگر برنگشتم در آن دنیا منتظرت هستم! خداحافظ. تو هم شهید می‌شوی و در بهشت جاودان مرا ملاقات خواهی کرد ...»
و سرانجام غلامحسین در غروب روز پنجم خرداد 1360 در جبهه طلاییه بر اثر اصابت ترکش‌های خمپاره 120 دشمن وارد بهشت جاودان الهی شده، تا عملیات والفجر مقدماتی منتظر شهید محمود پوررکنی  مانده و محمود همانطور که غلامحسین به او بشارت داده بود در تاریخ 21 بهمن 1361 او را ملاقات کرد.
 
آن روز نبودیم که این قافله می‌رفت
 
با ما که نبودیم بگویید کجایید
 
ماندیم و نراندیم نشستیم و شکستیم
 
رفتید و شنیدیم شهیدان خدایید
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1807
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
یک شنبه 11 خرداد 1393

آنچه می خوانید، دلنوشته محسن لاهوتیان است که در فضای مجازی منتشر کرده است: در اخبار فقط صورتش را نشان دادند که یک تار مو هم در آن نبود، با خود گفتم این عزیز حتما جانباز شیمیایی است و شیمی درمانی کرده است... دیگر نمی دانستم که دست هم ندارد...

 

از خجالت آب می شویم+عکس

خاک پایت سرمه چشمانم که دستت را مقابل آقا پنهان کردی تا دلش بیشتر نشکند...قربان اخلاصت...فدای دست قطع شده و صورت چروک افتاده ات...علمدار کربلا با همان دستهای قلم شده اش دستت را بگیرد...

جانباز اسلام، سرت را بالا نگیر که از خجالت آب می شویم...

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1793
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
شنبه 3 خرداد 1393

خرمشهر که پس از 35 روز مقاومت، در تاریخ 4 آبان ماه 1359 اشغال شده بود پس از 575 روز در ساعت 11 صبح روز سوم خرداد سال 1361 در جریان عملیات بیت المقدس آزاد شد.

 

 

 

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1750
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 24 ارديبهشت 1393

 با رفتن آنها سربازهای عراقی و سودانی که از دستم عصبانی شده بودند، شروع کردند به اذیت و آزار. هر کدام سعی می کردند به یک نوع ضربه ای بزنند خواه با زدن مشت و لگد، خواه با آزار و اذیت روحی، با توهین کردن به امام و مسئولین. بعد از گذشت حدود یک ساعت، کسانی که به همراه افسر ارشد، برای دیدن مواضع به جلو رفته بودند، بازگشتند و مدت بیست دقیقه ای به فیلم گرفتن از خودشان مشغول شدند و بعد سوار هلی کوپتر شده، منطقه را ترک کردند.

آفتاب هنوز کاملاً عمود نمی تابید. عراقی ها در حال حمل چند نفر بودند؛ و من با دقت نگاه می کردم که این زخمی ها از کجا آمده اند.وقتی نزدیک شدند، از بازوبندهایی که به بازو داشتند متوجه شدم که ایرانی هستند. سه نفر بودند. از پای دو نفر از اسرا خون می رفت و دیگری از ناحیه سر زخمی شده بود. سومی را که جلوتر آوردند با تعجب و حیرت او را شناختم.

«نظری» بود. از بچه های لشگر عاشورا که حافظه اش را به کلی از دست داده بود. بعدها با او در اردوگاه هم اتاق شدیم. دو نفر دیگر هم به نام های «احمد قورچی» و «وجیه الله» از ناحیه پا دچار شکستگی شدید بودند که اینان نیز در اردوگاه ما به سر می بردند.

حالا دیگر شده بودیم چهار نفر اسیر در خط مقدم عراقی ها. به علت عطش زیاد دائماً از آن ها تقاضای آب می کردیم. آن ها بعد از یکی دو بار سیراب کردن ما به وسیله ی کاسه، از آفتابه برای دادن آب استفاده می کردند! شدت تشنگی ما به حدی بود که هیچ کدام متوجه نبودیم آن چه را از آفتابه می نوشیم آب است یا چیز دیگر! ولی با تمام وجود سر می کشیدیم.

رفته رفته آفتاب از طرف غروب افول می کرد. یک ماشین «ایفا» برای عراقی ها وسایل تدارکاتی و غذا آورد. از صبح به ما وعده داده بودند که بعدازظهر شما را با ماشین به بیمارستان خواهیم فرستاد. بعد از خوراندن چند عدد گوجه فرنگی ما را پشت سر آیفا سوار کردند و روانه ی بیمارستان نمودند؛ و این آغاز اسارت به معنای واقعی بود. در بین راه به هر مقری که می رسیدیم نیروهای دژبان به بهانه ی کنترل محموله، می آمدند و با زدن قنداق تفنگ و انداختن آب دهان و غرغرهایی که بیشتر شبیه فحش بود، اجازه ی عبور می دادند.

راوی: آزاده جعفر ربیعی
*سایت جامع آزادگان

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1826
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 24 ارديبهشت 1393

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، «سید جعفر حسین هاشم» به تاریخ 9 اردیبهشت 1366 در روستای «عين التينة» واقع در غربِ «دره‌ی بقاع» (لبنان) متولد شد.در نوجوانی به «مقاومت اسلامی لبنان» پیوست و هنگام آغاز دفاع مقدس از شرافتِ شیعه در «سوریه»، به یگان های «مدافع حرم» ملحق شد. وی از فرماندهان دلیری بود که نبردهای سختی را علیه مزدورانِ سعودی در سوریه، هدایت کرد و سرانجام به تاریخ جمعه، 10 آبان 1392 در رویارویی با سرسپرده‌گان «اسلام آمریکایی»، پای در بساط «عند ربهم یرزقون» نهاد و به عمه‌ی جلیله اش پیوست.
پدرِ شهید «سید جعفر» در سال های دهه‌ی شصت شمسی از رزمنده گان مقاومت اسلامی لبنان بود. مشرق افتخار دارد، در «روز پدر»، تصویری از پدر این فرمانده‌ی شهید را در سال های نخستینِ تاسیس«حزب الله لبنان» منتشر نماید. امید که همه‌ی فرزندان رزمنده‌گان «نهضت سرخ علوی»، مانند «سید جعفر حسین هاشم»  میراث دارانِ خلفِ پدرانِ خود باشند.

عکس / آن پدر، این پسرعکس / آن پدر، این پسر
سمت چپ:«سیدحسین علی هاشم» (پدر) در اواسط دهه ی 1360 شمسی
عکس راست: «شهید سید جعفر حسین هاشم» (پسر)، اوایل دهه ی 90 شمسی


عکس / آن پدر، این پسر
مزار شهید مدافع حرم زینبی «سید جعفر حسین هاشم» در روستای «عين التينة» واقع در غربِ «دره‌ی بقاع» 
 
 
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1618
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 17 ارديبهشت 1393

«محمدحسن(رسول) خلیلی» به تاریخ 20 آذر ماه 1365 شمسی در تهران متولد شد و 27 سال بعد، در مورخه 27 آبان 1392 شمسی، در میدان نبرد با سرسپرده‌گانِ «اسلام آمریکایی» و مزدورانِ «سعودی» برای دفاع از حرمِ «بانوی مقاومت» «حضرت زینب کبری(سلام الله علیها)» بال در بال ملائک گشود.
آن چه پیش رو دارید، تصویری از برگه‌ی نخستِ  دفترچه یادداشت یا سررسیدی که از «محمدحسن خلیلی» به یادگار مانده است. این شهید عزیز، مشخصات خود را در این صفحه، چنین مرقوم فرموده است:

محمدحسن خلیلی
آدرس: بادهای صبا
شغل: جنگ با باطل
گروه خون: هرچی که آقا خامنه ای بگه
تلفن: .....


و چه راست گفتی برادرم. گوارای وجود حیدری ات باد

 

روحمان با یادش شاد

 

شغل: جنگ با باطل

شغل: جنگ با باطل
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1831
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
شکر ،خدارا که درپناه حسینم(ع)،گیتی ازاین خوبتر،پناه ندارد........................... ....هرکسی با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت/ زان میان پروانه را در اضطراب انداختی / گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما / سایه دولت بر این کنج خراب انداختی.../ اللّهم عجّل لولیّک الفرج........ ...با عرض سلام و تحیّت خدمت شما بازدید کننده گرامی به اطلاع می رساند که """برنامه ی هفتگی هیئت کربلا (محمدشهر- عباس آباد - کرج ) به شرح ذیل می باشد: پنجشنبه شب ها ساعت21 با مداحی " حاج رحمــــــــان نـوازنـــــــی "/ لازم به توضیح است مراسماتی که بصورت مناسبتی برگزار می گردد از طریق سامانه پیام کوتاه به اطلاع عموم بزرگواران می رسد. سامانه پیام کوتـــــــــاه این هیئت نیز با شماره 30008191000002 پل ارتباطی بین ما و شما می باشد.لطفا نقدها و پیشنهاد های خود را و همچنین پیامک های مهـــــــــدوی و دلنوشته هایتان را جهت انعکاس در این تارنما برای ما ارسال نمایید.ضمنا جهت عضویت در این سامانه عبارت * یازهرا * را به شماره فوق پیامک نمایید. التماس دعا.
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پیوندهای روزانه