میعادگاه : کـــرج . محمدشهر . ابتدای عباس آباد.بیت المهــــــــدی (عج

منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 3414
:: کل نظرات : 51

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 7
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 306
:: باردید دیروز : 5
:: بازدید هفته : 3687
:: بازدید ماه : 11795
:: بازدید سال : 37380
:: بازدید کلی : 640864
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 14 دی 1391

بسياري از ما حجت الاسلام مرتضي آقاتهراني را بيشتر و پيشتر به عنوان سخنران و استاد اخلاقي كه دوره‌هاي آكادميك را هم پشت سر گذاشته، مي‌شناختيم كه در دوره‌اي هم استاد اخلاق هيئت دولت بود؛ روحاني خوش بياني كه ورود به عالم سياست و قرار گرفتن در كسوت كميسيون فرهنگي مجلس شوراي اسلامي، از فعاليت‌هاي تبليغي‌اش كم نكرد و همچنان يكي از روشنگران محافل مذهبي تهران در مناسبت‌هاي ويژه سال است.

با رئيس كميسيون فرهنگي مجلس شوراي اسلامي در خصوص ويژگي‌هاي فتنه 88 و جايگاه نخبگان و مردم در اين فتنه گفتگو كرديم. اين مصاحبه که در نشریه شماره اول " قرارگاه" چاپ خواهد شد، در ادامه مي‌آيد:
 
 
 
در تحليل كلي از فتنه 88 ريشه هاي شكل گيري اين فتنه را در چه چيز هايي مي دانيد؟
 
نظر بنده بر خلاف نظر بسياري از افراد كه فتنه 88 را به طور مجزا مورد بررسي قرار مي دهند و روي آن بحث مي كنند، اين است كه اين فتنه به هيچ وجه بي ارتباط با مسائل قبل از خود نبوده و بايد گفت كه اين فتنه نيز مانند بسياري از حوادث تاريخي يك جريان است و بايد در بستر اتفاقات قبل و بعد از خود بررسي شود.
 
برخي به عنوان مثال ماجراي كربلا را يك حادثه مي‌دانند. حادثه اي كه فردي به نام يزيد امام حسين (ع) را به شهادت رساند و بعد هم ماجرا تمام شد. اين طور نيست. اين جريان مطمئناً با مسائل پيش از خود از بعثت پيامبر (ص) گرفته، تا به قدرت رسيدن ايشان، هجرت ايشان به مدينه و پس از آن خانه نشيني و دوران خلافت اميرالمومنين (ع) مرتبط است. اين جريان تاريخي را بايد با هم ديد. يعني موجي است كه از يك جا شروع مي شود، ادامه  مي يابد و به طور طبيعي در جاهايي نيز فراز و فرودهايي دارد.
 
قرآن هم در اين باره مي گويد: «وَ لَقَد فَتَنَّا الَّذينَ مِن قَبلِهِم» ما پيشينان شما را هم به فتنه انداختيم. «وَ لَيَعلَمَنَّ الَّذينَ كَذَّبوُا وَ لَيَعلَمَنَّ الكاذِبين» تا روشن شود كه چه كسي راست مي گويد و چه كسي دروغ. از اين آيه معلوم مي شود كه هدف از اين فتنه ها، تشخيص راستي ادعاهاي افراد است. در سوره عنكبوت داريم. «أحَسِبَ الناس اَن يَترَكُوا اَنّ يَقُولُوا امَنّا وَ هُم لا يَفتَنُون» يعني مردم گمان نكنند كه وقتي يك ادعايي كردند ما آن ها را رها مي كنيم. مي خواهيم ببينيم شما راست مي گوييد يا دروغ. يعني وقتي مي گوييم ما مومن هستيم بايد ثابت كنيم. البته شكل اين امتحان و ابتلا در زمان ها و مكان ها و براي اشخاص مختلف متفاوت است. يعني قصه كربلا يك شكل خاصي دارد كه بايد در كتاب هاي تاريخ خوانده شود. اميرالمومنين (ع) هم چهار جنگ جانانه با دشمنان خود داشته است. آن ها را هم بايد مطالعه كنيم و ببينيم چگونه بوده است.
 
 ولي در عين حال بايد بدانيم كه تمام اين موارد يك جريان بيش نيست كه در اشكال مختلف بروز كرده است. يعني وقتي عمروعاص در مقابل اميرالمومنين (ع) است، به يك صورت است، وقتي معاويه است به يك صورت و وقتي نهروانيان هستند صورت ديگري دارد. شكل آن تفاوت مي كند ولي در واقع بستر آن ها يكي بيشتر نيست.
 
پس در اين صورت آيا مي توان انتظار داشت كه در آينده نيز فتنه هاي ديگري در راه باشد؟
 
بله، يك فتنه همواره بوده، هست و خواهد بود. نبايد گمان كنيم كه در آينده از اين فتنه ها نخواهيم داشت. قطعاً داريم. زيرا از وعده هاي خداوند و جزو سنن الهي است كه وقتي عده اي گفتند ما اين انقلاب را قبول داريم. ما حزب اللهي هستيم، بايد نشان دهند. خيلي از ما اين ادعا را مي كنيم. در كلام مي گوييمولايت فقيه. بايد در عمل هم نشان دهيم. مي گوييم ولايت اهل بيت. بايد نشان دهيم كه كدام راست مي گوييم. چقدر راست مي گوييم؟ و چقدر حاضريم براي آن مايه بگذاريم و هزينه بدهيم.
 
مي فرماييد "بايد در عمل ادعاي خود را اثبات كنيم"، اين عمل بايد چه ويژگي هايي داشته باشد تا راستي ادعاي ما را اثبات كند؟
 
يك جا زمينه پيش مي آيد كه در اين راه جان بدهيم. ولي يك جا فقط بايد شعار بدهيم. گاهي هم بايد بياييم وسط درگيري ها و زد و خوردها. گاهي هم به شكل اقتصادي، اجتماعي و نظامي بروز مي كند. اما بايد بدانيم كه اين ابتلائات وجود دارد و هر كسي امتحان مي شود.
 
نكته بعد كه بايد به آن توجه كنيم اين است كه هر فتنه نسبت به فتنه بعد آسان تر است. چون نتيجه فتنه امتحان است.
 
البته برخي خود فتنه را امتحان مي دانند. اما بنده فكر مي كنم كه برايند فتنه ها، امتحان هاي مختلفي است. چون فتنه به طلايي كه در بوته امتحان قرار گرفته، اطلاق مي شود. يعني وقتي طلا و اضافات آن را آن قدر حرارت مي‌دهند تا طلا به حالت مذاب درآيد و طلا از غير طلا جدا شود. به اين طلاي مذاب فتنه مي گويند. ما البته در روايات تعابيري داريم كه مي گويد: «ما همه را در غربال مي اندازيم و همه را به بلا و امتحان درگير مي كنيم»
 
اين امتحان و آزمون الهي براي غربال كردن كساني كه به راستي وعده دادند، چه ويژگي هايي دارد؟
 
اين امتحان هم مانند ساير امتحانات قواعدي دارد. اول اينكه امتحان اول از همه امتحانات ساده تر است و امتحان هاي بعدي سخت تر مي شود.
 
دومين ويژگي اين است كه معمولاً كساني كه امتحان مي دهند صورت مسائل و سئوالات را نمي دانند. قابل پيش بيني هم نيست. يعني اگر سئوالات را بدانيم كه امتحان نيست.
 
علاوه بر اين امتحان افراد به اشكال مختلفي است. ابعاد امتحان هم هميشه يكسان نيست. گاهي امتحان شيمي است، گاهي رياضي و گاهي فيزيك. اصلاً موضوعات و مولفه هاي امتحانات متعدد با هم فرق مي كند. در اين بين از آنجا كه ابعاد وجودي انسان ابعاد متنوع و متعددي است، در اين امتحانات هم هر دفعه ممكن است يك يا چند بعد انسان به چالش كشيده شود. يعني امتحان گاهي درباره مال است، گاهي شهرت، گاهي مقام.
 
آيا مصاديقي از اين ويژگي هاي امتحانات الهي در اين فتنه ها سراغ داريد؟
 
بله، اگر دقت كنيم در سال 78 هم شبيه همين فتنه البته با تفاوت هايي پيش آمد. پس از فتنه 88 با حدود 30 نفر از نمايندگان خدمت مقام معظم رهبري (دامت بركاته) رسيديم. حضرت آقا در آن جلسه به همين موضوع اشاره كردند. ايشان فرمودند كه در سال 78 عين همين فتنه پيش آمد، اما آنجا با يك اشاره جلوي آن گرفته شد. ولي اين امتحان بيشتر از قبلي طول كشيد.
 
 ما در فتنه 88 حدود 9 ماه درگير بوديم. پس هر چه در اين امتحان جلوتر مي رويم، امتحان سخت تر مي شود. ريزش ها دقيق تر مي شود. اين جريان ها چيزي شبيه غربال است. يعني ابتداي امر، تنها نخاله هاي خيلي بزرگ در غربالي كه سوراخ هاي درشت دارد مي ماند. ولي هر چه جلوتر مي رويم غربال ريزتر و دقيق تر مي شود و خلوص بيشتري را مي طلبد.
 
اين يعني حركت مستمر و گذر از فتنه هاي پي در پي مجاهده و مقاومت بيشتري را مي طلبد. آدم بايد بتواند خود را تثبيت كند كه پاي آن گفته و قولي كه داده از قبيل اسلام و انقلاب متعهدانه بايستد و كوتاه نيايد.
 
در اينجا تفاوتي بين مردم و نخبگان سياسي وجود ندارد. يعني نخبگان هم به اين گردونه وارد شدند. منتهي خيلي از آن ها قبول نشدند. صحبت هاي مقام معظم رهبري در آن برهه را ببينيد. ايشان فرمودند كه افراد شفاف و علني بگويند، روشن حرف بزنند، موافقت و مخالفت ها معلوم باشد. ولي خيلي از همين آقايان يكي به نعل مي زدند، يكي به ميخ. شايد با خود تصور مي كردند كه ببينند چه مي شود. برخي هم ممكن بود توجيهات ديگري داشتند. مثلاً مي گفتند كه مي خواستيم طرفين را صلح بدهيم.
 
پس امتحان براي تك تك افراد وجود دارد. منتهي قطعاً سئوالات يكي نيست. چون درجات و رتبه ها فرق دارد و توقعات الهي از ما يكي نيست. يعني كسي كه هيچ ادعايي ندارد با كسي كه عمري از اين نظام منتفع شده است، هرگز يكي نيستند و توقع از آن ها هم يكي نيست.
 
يكي از مسائلي كه در فتنه 88 نمود بيشتري داشت، اين بود كه مردم كمتر از نخبگان مصطلح سياسي پيروي كردند، علت اين مسئله را در چه چيز مي دانيد؟
 
چون آن جا نخبگان مصطلح سياسي اشتباه كردند. مگر اشتباه كنندگان چه كساني بودند. در راس فتنه همين كساني بودند كه مردم سال ها به آن ها اعتماد كرده بودند و دوره هاي مختلف اين ها را با راي خود به مجلس و دولت آورده بودند. گاهي برخي از اين ها چند دوره در مجلس بودند و حتي رياست مجلس را بر عهده داشتند.
 
اين افراد بارها خود را به امام (ره) و مقام ولايت منتسب كرده بودند، ولي الان مردم ديدند كه اين افراد حتي در الفباي ولايت پذيري لنگ مي زنند. اين جا اگر قرار باشد مردم يك طرف را ترجيح بدهند مطمئناً خود را از اين ها جدا مي كنند و به طرف ولي فقيه مي آيند. همان طور كه آمدند.
 
از آنجا كه اين فتنه ها را يك جريان عنوان كرديد، عمق ريشه هاي اين جريان چه قدر است كه در اين فتنه توانستند در يك مقطع هر چند كوتاه عده اي را به خيابان بياورند؟ چگونه فتنه هاي قبل، ما را واكسينه نكرد؟ اين ريشه ها سياسي است، يا فرهنگي و فكري؟
 
پاسخ شما را به اين صورت مي دهم. وقتي در تاريخ دقت مي كنيم، مي بينيم كه امت حضرت موسي(ع) بيشتر انسان هايي ظاهربين بودند كه كمتر عميق نگاه مي كردند. به تعبيري مي توان گفت كه حس گرا بودند. هر چيزي را كه مي ديدند قبول مي كردند، ولي چيزي را كه از ديدن آن عاجز بودند قدرت تفكر درباره آن را نداشتند. نمي توانستند فكر كنند و به صورت استدلالي بپذيرند.
 
خداوند متعال پيامبري را براي اين قوم مي فرستد كه عصای خود را به اژدها تبديل كند. اين قوم هم ايمان مي آورند. ولي اين نوع ايمان يك خطر دارد. چون اگر معجزه حضرت موسي (ع) ظاهري بود، گوساله سامري هم در ظاهر بانگي از خود در مي آورد. همين افراد وقتي هم كه از رود نيل گذشتند و از شر فرعون نجات پيدا كردند به قومي رسيدند كه «يَعكُفُون الاصنامَ». در برابر بت ها معتكف بودند.
 
 اين ها هم به موسي (ع) گفتند: «إجعَل لَنا الِهَه كَما لَهُم الِهَه» يعني براي ما هم خدايي قرار ده مانند خدايي كه اين ها دارند. مي بينيد كه چنين انساني هميشه در مخاطره است. پس نوع استدلال خيلي اهميت دارد. اينكه شما چرا از ولايت الهي پيروي مي كنيد.
 
در صورت امكان اين بحث را بيشتر توضيح دهيد؟ مصداق امروزي اين مسئله چيست؟
 
بعضي از ما ممكن است به اين دليل كه امام (ره) استاد و بزرگتر ما بوده و يا اينكه مسئوليت و پست هايي را به ما داده است، از ايشان اطاعت كنيم و به اين خاطر ايشان را قبول داشته باشيم. چه زماني معلوم مي شود كه اين عمل ما خالص است يا نه؟ زماني كه يك آقايي بيايد كه هم سن و سال و هم سابقه ما باشد و بگويند كه ايشان ولي فقيه است. مي گوييم "ما كه هم سن هستيم". "سابقه سياسي ما با هم يكي است بلكه سابقه من بيشتر است".
 
اما كسي كه عمق را مي بيند متوجه مي شود كه ولايت اينگونه نيست. ولايت به بزرگي و كوچكي و خويش و قومي نيست. اگر كسي به اين منصب رسيد، ولي به من مسئوليتي نداد، اگر اصلاً من را قبول نداشت، باز هم اين فرد تفاوتي با امام (ره) ندارد. آيا ما از باب ولايت امام (ره) را دنبال مي كرديم يا به دليل ديگر؟ اگر از باب ولايت باشد كه ايشان هم ولايت دارد.
 
همه علمايي كه مي گفتند امام (ره) ولي است مي گويند كه ايشان ولي است. حال آيا اطاعت از ولي واجب است يا نه؟
 
اما اگر اين مسئله لحاظ نشد و موارد ديگري مورد توجه قرار گرفت، انسان به چالش مي افتد. به نظر من در اين امتحان ها، ولايت معناي واقعي خود را  بروز داد.  پس اگر استدلال يك عده براي قبول ولايت فقيه استدلال خاصي بود، نتوانستند كنار بيايند. فردي خودش ولايت فقيه درس مي داد و چند جلد كتاب ولايت فقيه نوشته بود، اما تمام اين ها مربوط به زمان امام (ره) بود. وقتي كه امام از دنيا رفت، ايشان مشكل پيدا كرد.

افراد چگونه مي توانند از انحراف خود در اين زمان هاي حساس جلوگيري كنند؟
 
بايد بدانيم كه اگر امام امام است، فرقي بين امام هشتم و نهم (عليهما سلام) نيست. ممكن است امام هشتم (ع) سنشان از شما بيشتر باشد. به حَسَب ظاهر اين درست است، اما اگر امام هشتم فرمودند كه بعد من امام جواد (ع) امام است ديگر تفاوت ندارد كه ايشان هفت سال دارد يا 9 سال يا 10 سال. ولايت فقيه هم اينگونه است.
 
مقام معظم رهبري در خصوص نهم دي فرمودند «مطمئن باشيد كه نهم دي ماه امسال در تاريخ ماند . . . در شرايط كنوني كه شرايط غبارآلودگي فضاست اين حركت مردم اهميت مضاعفي داشت» به نظر شما اين اهميت مضاعف از چه نظر است؟
 
معمولا در فتنه هوا غبارآلود است. مثل مه است. تشخيص برّا نيست، مگر اينكه بصيرت انسان زياد باشد و "نافذالبصيره" باشد. مانند قمر بني هاشم (ع) كه امام سجاد (ع) در تعريف ايشان مي فرمايد: «عموي ما عباي نافذالبصيره بود» يعني بصيرت او نافذ بود، مانند اينكه به عمق بحث فرو مي رفت. حال فرض كنيد به جاي دو امان نامه، هزار امان نامه براي ايشان مي آمد. عباسي كه ما مي شناسيم، با 10 هزار امان نامه هم آن طرف برو نيست. چون او ايمان قاطعي دارد و نمي توان او را از معركه خارج كرد. براي اين هر چه امتحان سخت تر شود، اين افراد بيشتر جلا مي يابند. هر چه آتش شعله بيشتري داشته باشد، اين ها بيشتر خودنمايي مي كنند. درباره خود اباعبدا... (ع) هم آمده است كه: «هر چه به عصر عاشورا نزديك تر مي شديم امام شاداب تر به نظر مي آمد» چرا؟ چون ايشان يقين داشت كه درست مي رود و گام به گام مسئله براي او شفاف تر ميشد.
 
اما برخي ولي فقيه را اين طور  نمي بينند و مي گويند حد و اختيارات ولي فقيه در حد قانون اساسي است، يعني ولايت و حاكميت او را به دليل قانون اساسي مي دانند. در حالي كه قانون اساسي ارزشش به ولي فقيه است. قانون اساسي كه از آسمان نيامده و چون ولي فقيه آن را امضا كرده اعتبار يافته است. ولي فقيه هم مشروعيتش به نظر ما نيست. البته ما تلاش مي كنيم تا او را پيدا كنيم. ولي وقتي او پيدا شد ديگر مشروعيتش را بايد خداوند بدهد كه اصل ولايت از آن اوست. ولايتي كه به پيامبر (ص) اعطاء كرده و سپس به امام معصوم (ع) و در دوران غيبت و در شرايطي كه در روايات ذكر شده است، به ولي فقيه كه اين شرايط را دارد ولايت اعطاء مي شود. پس مشروعيت مربوط به خداوند است نه به قانون اساسي و تظاهرات و آمدن و نيامدن ما.
 
كساني بودند كه گمان مي كنند تابع ولايتند و مردم هم آن ها را ولايت مدار مي دانند و كسي حدس نمي زد كه اين ها مي شوند سران اين فتنه. اصلاً خود من هم احتمال نمي دادم. اگر فرضاً يك سال پيش مي گفتند كه فتنه اي مي آيد و فلاني و فلاني سران آن هستند، من مي گفتم كه اين خواب بي تعبير است.
 
اما ديديم كه اين افراد در مقابل نظام صف آرايي كردند و بسياري از افراد دچار ابهام و شك و ترديد شدند. اين ابهام ها ادامه داشت تا زماني كه اتفاقات عاشورا رخ داد و قضايا مقداري به داستان محبت  اباعبدا... (ع) نزديك شد. در اين زمان هر كس كه كوچكترين ابهامي داشت، ابهام او برطرف شد. يعني اگر اين افراد به اسلام و انقلاب تعهد داشتند نبايد اجازه مي دادند كه كار به اينجا برسد. بايد جلوي آن را مي گرفتند. ولي گويا براي برخي هدف وسيله را توجيه مي كند و اين يكي از مشكلات سياسيون است.
 
 
نيروي هاي فرهنگي و جوانان كه به تعبير مقام معظم رهبري در مقابله با فتنه نقشي اساسي داشتند، امروز چه وظيفه اي دارند؟
 
جوانان و نيروهاي فرهنگي بايد مانند زمان انقلاب، جنگ و بعد از آن باشند. زمان امام خميني (ره) اگر اطاعت بي چون و چراي مردم از ولي فقيه نبود قطعا دشمن بر ما مسلط مي شد. داستان جنگ هم كه پيش آمد، علت اصلي پيروزي ما وجود ولي و اطاعت جوانان از شخص ايشان بود. در برهه هاي بعد هم عين همين است. اين مسئله را مي توان وجه مشترك همه اتفاقات دانست، البته با همان تفاوت هاي ظاهري كه بيان شد.
 
به اعتقاد بسياري از افراد شخص مقام معظم رهبري در به پايان رساندن جريان فتنه نقش محوري داشتند. به نظر شما اين تاثيرگذاري چگونه ايجاد شده و ايشان چه ويژگي بارزي در مديريت اين مسائل دارند؟  
 
ما زماني بحث ولايت فقيه را در كتاب ها مي خوانديم و بحث علمي مي كرديم، آيه و حديث مي خوانديم و استدلال مي آورديم. اما الان ديگر اين طور نيست. يعني پس از حضرت امام (ره)، مقام معظم رهبري خودشان را خوب نشان دادند. شما ببينيد كه چه قدر از آن طرف مرزها از ايشان تعريف و تمجيد صورت مي گيرد؟
 
من خودم در دانشگاه بينگهمتن آمريكا يك استاد راهنما داشتم كه استاد عرفان بود. ايشان با اينكه حتي نمي توانست اسم مقام معظم رهبري را درست تلفظ كند، بارها از ايشان تعريف مي كرد. مي گفت: «ايشان خيلي باهوش است، مديريتش را ببينيد» البته نمونه هايي هم مي آورد. به عنوان مثال آمريكا يك قانوني دارد كه وقتي 25 سال از يك حادثه مي گذرد اسناد آن را از حالت طبقه بندي خارج مي كنند و آن را منتشرمي كنند. مقام معظم رهبري هم پس از انتشار اسناد كودتاي 28 مرداد و مشخص شدن اينكه آمريكا در اين كودتا دست داشته است، خطبه اي در نماز جمعه خواندند. ايشان فرمودند كه آمريكا اگر طالب رابطه با ايران است براي اينكه صداقت خود را اثبات كند خسارت هايي كه در آن كودتا به كشور ما وارد كرده است را بدهد. آن وقت اين استاد ما مي گفت: «ببينيد اين انسان حسابگر، مدير و فهيم را. اين ها در كشورهاي غربي هر كار كه مي كنند آخر به تله او مي افتند. مشخص است كه او فردي مدير و مدبر است و حساب شده حرف مي زند»
 
نمونه ديگري هم دارم كه مربوط است به آن جمعه طلايي كه مقام معظم رهبري در ايام فتنه، خودشان نماز جمعه تهران را اقامه كردند. من پنجشنبه در قم خدمت آقايان مراجع بودم تا هم از محضرشان استفاده كنم و هم اگر اطلاعي از حوداث دارم به ايشان عرض كنم. بنا بود شنبه هم جلسه اي خدمت آيت ا... مكارم باشم. پس از آن خطبه به يادماندني مقام معظم رهبري شنبه خدمت آقاي مكارم رسيدم. همين كه وارد شدم ايشان فرمودند: «ببينيد ولايت فقيه را. فكر نمي كردم كه ولايت فقيه بتواند اين قدر كار كند. ديديد. همه چيز را تمام كردند.» و واقعاً همين طور بود.
 
كسي اگر آن زمان را به خاطر بياورد، وضعيت به گونه اي بود مثل اينكه همه چيز دارد از هم مي پاشد. اما ولي فقيه نشان داد كه به معناي واقع كلمه ستون محكم نظام است. پس اگر كسي خواست كوچكترين ضربه اي به اين موضع وارد كند، نبايد شك كرد كه مي خواهد ضربه اي به اصل نظام بزند. بنابراين آن كساني كه در آن موقع در مقابل اين جايگاه ايستادند، توبه كنند. آن هايي كه سكوت كردند بين خود و خدايشان توبه كنند. شفاف باشند. مقام ولايت هم همين را مي خواهند. مخصوصاً كساني كه مردم روي آن ها حساب مي كنند و توقع خاصي از آن ها دارند. بنده به خاطر دارم كه آن زمان قبل از مسئولين، قوه قضائيه و نيروي انتظامي بچه حزب اللهي ها وارد ميدان شدند. مسئولين متاسفانه خيلي دير آمدند. البته يك عده كه نيامدند. اين ها در تاريخ ثبت است. كسي كه مي خواهد انكار كند روزنامه هاي آن روزها را ببيند. شما داستان كربلا را هم ببينيد. كساني هستند كه روز يازدهم آمدند. با نيامدنشان چه فرقي داشت. طرف دلش را خوش كند كه ما آمديم.
 
البته برخي خيال مي كنند كه سكوت در اين مواقع بهتر است. در اين صورت بايد به تمام كساني كه براي ياري اميرالمومنين (ع) نيامدند «ماشاا...» گفت. يا كساني كه در زمان امام حسن سكوت كردند. مخصوصاً كساني كه نخبه اند، روي آن ها حساب مي شود و تريبون در اختيار دارند.

 رجانیوز

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: برچسب‌ها: رایه الهدی , رایة الهدی , rayatehoda , rayatelhoda , ir , vhdi hgind , ,
:: بازدید از این مطلب : 2561
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : گمنام
دو شنبه 20 آذر 1391

امام زین العابدین(ع) در دعاهای خود بارها از انتظار و دعا برای ظهور امام زمان(عج) یاد كرده و در این دعاها و نحوه یاری كردن آن حضرت را به شیعیان آموزش داده اند.

 

صحیفه سجادیه، جاودانه ترین اثری است كه امام چهارم(ع) آن را برای پیروان و دوستداران خود به یادگار گذاشته است؛ كتابی كه به 'زبور آل محمد(ص)'، 'انجیل اهل بیت' و 'خواهر قرآن' معروف است و گنجینه ای از معارف الهی را در اختیار تشنگان حقیقت می گذارد.

امام سجاد(ع) در این گنجینه جاودان، به مناسبت های مختلف همانند روزهای جمعه، عید فطر، روز عرفه و ماه مبارك رمضان از امام زمان(عج) یاد كرده و اینك برخی معارف این امام همام را مرور می كنیم.

 

 ** دعا برای ظهور در روز عرفه

امام سجاد(ع) درباره لزوم وجود امام در هر زمان و اطاعت مطلق از امر و نهی او می فرمایند: بار الها! تو در هر زمان دین خود را بوسیله امامی تایید فرموده­ ای كه او را برای بندگانت به عنوان پرچم و در كشورهایت به جای مناره(هدایت) برپا داشته­ ای، پس از آنكه پیمان او را به پیمان خود پیوسته و او را وسیله خشنودی خود ساخته ای و طاعتش را واجب كرده و از نافرمانی اش بیم داده­ ای و به اطاعت فرمانش و باز ایستادن در برابر نهی اش و سبقت نگرفتن بر او و عقب نماندن از او فرمان داده­ ای! پس او نگهدارنده پناهندگان و پناهگاه مومنان و دستاویز متمسكان و جمال و عظمت جهانیان است.

امام زین العابدین(ع) در روز عرفه، ضمن دعا برای نصرت و یاری و محافظت امام زمان(عج) می فرمایند: بارالها! پس ولی خود را به شكر آنچه بر او نعمت داده ­ای الهام بخش و ما را نیز به سپاسگزاری نعمت وجود او توفیق ده، و او را از جانب خود سلطنتی یاری دهنده عطا فرما و درهای پیروزی را به آسانی بر وی بگشا، و او را به نیرومندترین تكیه گاه خود مدد ده و پشت گرم ساز، و بازویش را نیرو بخش و به چشم عنایت منظورش دار و به نگهداری خود حمایتش كن و با فرشتگانت او را یاری كن.

حضرت علی بن الحسین(ع) سپس می فرمایند: به وسیله او آنچه از نشانه ­های دینت توسط ستمگران از بین رفته را زنده ساز، و زنگ جور (ستمگران) را از طریق خویش بزدای و سختی و ناهمواری را بوسیله او از راه خویش برطرف كن و منحرفین از صراط (مستقیم) خود را توسط او از میان بردار و آنانی را كه قصد كج ساختن راه تو را دارند هلاك كن.

امام سجاد(ع) در بیان اوصاف یاران حضرت ولی عصر(عج) فرمودند: بارالها! رحمت فرست بر دوستان ایشان كه معترف به مقام آنها، و تابع راه آنان و پیرو آثار آنهایند، منتظر روزگار(دولت) آنها و چشم دوخته به راهشان می­باشند.

آن حضرت، درباره دستاوردهای دوران ظهور فرمودند: خدایا بوسیله او زمین را پر از عدل و داد كن، چنانكه از ستم و جور پر گشته است و بوسیله او بر فقرای مسلمین و یتیمان و بی سرپرستان و از كار افتادگانشان منت گذار و مرا از برگزیدگان دوستان و شیعیانش، و شدیدترین آنها نسبت به او از نظر محبت، و مطیع ترین ­شان در فرمانبری قرار ده.

همچنین آن حضرت، شهادت در پیشگاه ولی عصر(عج) را آرزو كرده و می فرمایند: خدایا شهادت در پیشگاه او را روزی من گردان، تا تو را در حالیكه از من راضی هستی ملاقات كنم.

** دعا برای فرج و شكایت از فتنه ها

امام سجاد(ع) در دعای روز عرفه، از كم بودن یاران امام زمان و فراگیری فتنه ها شكوه كرده و فرمودند: پروردگارا! شكایت می كنم از نبود پیغمبرمان و كمی یارانمان، و فراوانی دشمنان و سختی زمانه و روزگار بر ما، و وقوع فتنه ها برای ما، و پشتیبانی مردم علیه ما. خدایا بر محمّد و آل محمد درود فرست و با گشایشی از جانب خودت و با یاری و حقی كه آن را آشكار می سازی، این مشكلات را بگشا.

آنگاه حضرت، ظهور حجت بن الحسن(عج) را از خداوند خواسته و عرضه داشتند: خدایا قائم آل محمد(ص) را برای یاری دینت و اظهار برهانت و برپایی فرمانت و پاكیزه ساختن زمینت از آلودگی های آن، بر انگیز و ظهورش را برسان.

** دعا برای ظهور در ضمن دعا علیه شامیان

حضرت سجاد(ع) در افشای جنایات اهل شام یعنی یزید و تبار او فرمودند: خدایا بوسیله او - حضرت مهدی - زمین مرده را زنده كن، و هواها و خواسته های متفرقه را متحد گردان، و حدود معطل مانده را بوسیله او به پادار، و احكام رها شده را توسط او جاری ساز. خدایا شكم های گرسنه را بوسیله او سیر گردان، و بدن های خسته و رنجور را بوسیله او مورد رحمت قرار بده.

** دعای روز جمعه امام سجاد(ع)

زین العابدین(ع) در هر جمعه برای حضرت ولی عصر(عج) دعا كرده و می فرمودند: خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست، به راستی تو ستایش شده با عظمتی هستی، همچون درودهای تو و بركات و سلام های تو بر برگزیدگانت ابراهیم و آل ابراهیم، و نزدیك گردان فرج و رحمت و یاری، و زمینه سازی و جای دهی و تایید را برای آنان (آل محمد).

** دعای هر روز ماه مبارك رمضان

امام سجاد(ع) در روزهای ماه مبارك رمضان برای امام زمان اینچنین دعا می كردند: خدایا از تو درخواست می كنم كه وصی محمد و خلیفه محمد و قیام كننده به عدل و داد از میان جانشینان محمد كه درود تو بر او و آل او باد، را یاری كنی و نصرتت را بر آنها معطوف داری.

** دعا برای فرج در روز عید فطر

در بخشی از دعای روز عید فطر امام سجاد(ع) می خوانیم: خدایا مرا بر جهاد با دشمنت در راه خودت همراه با ولی خودت - امام زمان - یاری كن، چنانكه خود فرمودی و بزرگ است سخن تو كه 'خداوند از مومنان، جان ها و اموالشان را خریداری كرده كه - در برابرش - بهشت برای آنان باشد، - به این صورت كه - در راه خدا پیكار كنند...'؛ خدایا پس این راه جهادت را به من نشان بده تا با جان و مال برای رضای تو در آن بجنگم، پس - به شهادت رسیده - از رستگاران باشم.

البته دعاهای دیگری نیز از سیدالساجدین(ع) نقل شده كه می توان به دعاهای روز بیستم ماه رمضان، دعای تعقیب نماز امام سجاد(ع)، دعا در حال سجده زیر ناودان طلا در مسجدالحرام و مانند آن اشاره كرد.

 


رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: برچسب‌ها: امام سجاد علیه السلام ,
:: بازدید از این مطلب : 2591
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : گمنام
دو شنبه 13 آذر 1391

به نقل از دفتر حفظ و نشر آثار آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ، درس خارج معظم‌له از سال 1369 شمسی آغاز شده و تا کنون ادامه دارد. جهاد، موسیقی، غیبت، قصاص و ... از مباحثی است که تا کنون در درس خارج ایشان تدریس شده است.

 محسن اسماعیلی، رئیس دانشکده‌ معارف اسلامی و حقوق دانشگاه امام صادق علیه‌السلام در نخستین دوره‌ درس خارج فقه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای حضور داشته است. متن زیر، خاطرات و نکته‌هایی است که این عضو حقوقدان شورای نگهبان از چند و چون این درس‌ها بیان کرده است:

از ابتدای شروع درس خارج فقه آیت‌الله خامنه‌ای در سال 1369 -که با سالگرد شهادت امام صادق علیه‌السلام مصادف بود- توفیق حضور در این جلسات را داشته‌ام. آن روزها با توجه به این‌که مدت کوتاهی از رحلت امام خمینی رحمه‌الله گذشته بود، ایشان علی‌رغم همه مشغله‌ها، بدون وقفه این درس را شروع کردند. معمولاً فقها درس خارج فقه خودشان را از «کتاب‌الجهاد» شروع نمی‌کنند، اما ایشان این درس را از «کتاب‌الجهاد» شروع کردند. این موضوع کاملاً مرتبط با مسائل سیاسی، اجتماعی و نظامی است و بسیاری از مسائل مستحدثه را نیز شامل می‌شود.

ابتدا دو نکته را در جهت شناخت و معرفی هرچه بهتر چهره علمی و فقهی رهبر انقلاب اشاره کنم:

1. معمولاً شخصیت علمی‌‌ کسانی که مسئولیت‌های سیاسی و اجرایی را می‌پذیرند، تحت تأثیر شخصیت اجتماعی و سیاسی ‌‌ایشان قرار می‌گیرد و سنگینی سایه سیاست و امور اداری بر تمام جوانب زندگی آنان احساس می‌شود. حتی امام خمینی رحمه‌الله که سال‌ها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، چند دهه استاد برجسته و شناخته‌شده حوزه‌ها بودند و در سطوح خارج، مجتهدان و مراجع بسیاری را تربیت کردند، شخصیت علمی و عرفانی‌شان پس از انقلاب تحت تأثیر مقام سیاسی و اجتماعی‌شان قرار ‌گرفت. رهبر معظم انقلاب هم همین‌طور هستند. یعنی از بُعد علمی و کارهای حوزوی ایشان کمتر سخنی به میان آمده است.

2. دانش رهبر انقلاب منحصر در علوم رسمی حوزه و به‌طور خاص فقه و اصول نبوده و نیست. ایشان علاوه‌بر دروس حوزوی مثل فقه و رجال که شناخته‌‌شده است، در دیگر علوم هم اطلاعات بسیار گسترده‌ای دارند. مثلاً در ادبیات و شعر، تاریخ اسلام، تاریخ غرب و تاریخ جهان و نه‌فقط به صورت «تاریخ نقلی»، بلکه به صورت «تاریخ تحلیلی» کار کرده‌اند.

* جهاد ابتدایی جایز است

انتخاب موضوعات ایشان در درس‌های خارج، نشان‌دهنده دغدغه عمیقی است که ایشان نبست به شرعی و فقهی بودن کامل اداره امور کشور دارند. مثلاً بحث جهاد از آن بحث‌هایی نیست که خیلی تفصیل یافته باشد. متأسفانه فقهای شیعه هیچ‌گاه متصدی امور سیاسی-اجتماعی نبودند ولذا طبیعتاً به مواردی مثل جهاد که جنبه‌های سیاسی-اجتماعی دارد، کمتر توجه شده‌ است.

رهبر انقلاب توجه ویژه‌ای به این موضوع داشتند. مثلاً یکی از مباحث مربوط به ولایت فقیه که در کتاب‌الجهاد هم آن را بحث می‌کنند، این است که آیا «جهاد ابتدایی» در زمان غیبت هم ممکن است؟ یعنی آیا جهاد ابتدایی مشروط به حضور امام معصوم علیه‌السلام است یا نه؟ این‌که هر فقیه عادلی می‌تواند این کار را انجام دهد، مخالفینی دارد. حتی امام رحمه‌الله که به ولایت مطلقه قائل بودند و در «کتاب‌البیع» و «تحریر‌الوسیله» تصریح کرده‌اند که ولیّ‌فقیه از تمام اختیارات حکومتی امام معصوم علیه‌السلام برخوردار است (مگر مواردی که استثناء شده باشد و دلیلی بر استثناء آن وجود داشته باشد) در کتاب تحریر‌الوسیله می‌فرمایند که یکی از موارد استثناء، جهاد ابتدایی است و در این‌ تأمل وجود دارد که فقیه در زمان غیبت بتواند «جهاد ابتدایی» بکند. از طرفی فقیه برجسته‌ای مثل مرحوم صاحب‌جواهر با جواز «جهاد ابتدایی» در زمان غیبت مخالف بوده و یکی از استدلال‌های مهم‌ ایشان عدم امکان وقوع این مسئله است. یعنی اصلاً چنین چیزی واقع نخواهد شد که فقیهی در زمان غیبت لشگر یا سلاح و تجهیزاتی داشته باشد و امکان جنگ و فرماندهی برای او پدید بیاید! اما به یاد دارم که رهبر انقلاب در همین درس خارج، این احتمال را رد کردند و با دلایلی اثبات کردند که جهاد ابتدایی در زمان غیبت و توسط فقیه عادل و باکفایت ممکن است و این را نظر أقوی ‌دانستند.

 

* درس‌هایی مبتنی بر تحقیقات قبلی

یکی از خصوصیات درس آیت‌الله خامنه‌ای این است که از قبل، رئوس اصلی درس‌ها را می‌نویسند و من یادم هست که «کتاب‌الجهاد» را که درس می‌دادند، نوشته‌های خودشان همراهشان بود. به‌طور خاص یادم هست که در مباحث جهاد به مناسبتی ایشان بحث از صابئین کردند که آیا صابئین جزء اهل کتاب هستند یا نیستند؟ این از مباحث مشکله فقهی است. ایشان به‌طور بسیار مفصلی این بحث را مطرح کردند و این نشان از تسلط بر مبانی فقهی و تاریخی و مطالعات عمیق گذشته ایشان دارد.

نکته دیگر آن‌که درس‌های ایشان از یک پیوستگی معنی‌دار منطقی برخوردار است و ترتیب بحث‌های ایشان ابتکاری بوده است.

ایشان به کیفیت جهاد که رسیدند (فقها مبحثی دارند راجع به بحث کیفیت جهاد ‌و این‌که چه کارهایی در جهاد جایز است و چه کارهایی حرام) به بحث «إلقاء سمّ» در بلاد مشرکین پرداختند که بحث معروفی هم هست. در همان سال 1369 ایشان نظر خودشان را در بحث سلاح‌های هسته‌ای اعلام کردند و القاء سم در بلاد مسلمین و استفاده از سلاح‌های مخرب و کشنده شیمیایی و هسته‌ای را به دلایل فقهی دارای اشکال دانستند و همان موقع ادلّه فقها را کاملاً بررسی کردند و به عنوان یک نظر فقهی جدی و نه یک شعار سیاسی و اجتماعی آن را ارائه دادند. ما الان بعد از بیست سال ملاحظه می‌کنیم که ایشان دوباره بر همان مواضع تأکید دارند و هر وقت بحثی در این باره پیش آمده، ایشان تأکید فرموده‌اند که از دیدگاه فقهی و شرعی با مسأله سلاح‌های هسته‌ای مشکل داریم. این از جهت ثبات در تصمیم‌گیری‌های ایشان هم مهم است.

 

بقیه در ادامه مطلب....

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: برچسب‌ها: درس خارج فقه , امام خامنه ای ,
:: بازدید از این مطلب : 2642
|
امتیاز مطلب : 32
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
نویسنده : گمنام
سه شنبه 30 آبان 1391

امام خمینی(ره) :

 الان هزار وچهارصد سال است که با این منبرها، روضه ها و مصیبت ها، ما را حفظ کرده اند.


 آیت الله قاضی(ره):

در عزاداری و زیارت حضرت سیدالشهدا(ع) مسامحه ننمایید.روضه هفتگی ولو دوسه نفر باشد، اسباب گشایش امور است و اگر هفتگی هم نشد دهه اول محرم ترکنشود.

 آیت الله بروجردی(ره):

ایشان مبتلابه درد چشم شدند، فرمودند: «در روز عاشورا مقداری از گِلِ پیشانی عزاداریامام حسین علیه السلام را بر چشمان خود مالیدم، دیگر در عمرم مبتلا به دردچشم نشدم و از عینک هم استفاده نکردم!


آیت اله بهجت(ره):

گریه بر سید الشهدا(ع) از نماز شب بالاتر است.


حاج میرزا اسماعیل دولابی(ره):

محبت و عزاداری برای امام حسین(ع) انسان را زود به مقصد می رساند.


 آیت الله بهاءالدینی(ره) :

دستگاه امام حسین(ع) فوق فقه است... نباید به دستگاه امام حسین(ع) اهانت شود،  این عزاداری ها احیا کننده نماز و مساجد است.


 آیت الله گلپایگانی(ره):

دلم می خواهد نام مرا هم جزء روضه خوان های حضرت سید الشهداء(ع) ثبت نمایند.


 آیت الله علامه طباطبایی(ره):

هیچ کس به هیچ مرحله ای از معنویت نرسید، مگر در حرم مطهر امام حسین(ع) و یا در توسل به آن حضرت.


 آیت الله عبدالکریم حائری(ره):

روضه خوانی و گریه بر سیدالشهدا(ع) عمل مستحبی است که هزار واجب درآن است.


 آیت الله محمد حسين غروى اصفهانى(ره):

در مجلس روضه خوانی که داشتند، مقید بودند که خودشان پای سماور بنشینند  و خودشان همه کفش ها را جفت کنند.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: بازدید از این مطلب : 2954
|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : گمنام
سه شنبه 30 آبان 1391

 

مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) گفت: «مختار» هیچ‌گاه به ظاهر در جبهه دشمن نرفت، آن موقعی هم که با فرزندان زبیر بود، از درونش، انتقام خون ابی عبدالله موج می‌زد، اما اشتباه کرد.

 آیت‌الله روح الله قرهی، مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) منطقه حکیمیه تهران به مناسبت آغاز دهه اول محرم به موضوع « تاریخ کربلا و یهود شناسی» می‌پردازد که در شب دوم محرم به «محوریّت باطل در عالم» اشاره کرد که در گزیده‌ای از آن در ادامه می‌آید:

 

*سپاهیان ابلیس

 

 

سپاه ابلیس دو نوع هستند که این، صراحت قرآن کریم و مجید الهی است که فرمود: سپاهش یا از جنس خود ابلیس «کانَ مِنَ الْجِنّ‏ّ»  و یا از جنس غیر ابلیس یعنی از خود انسان هستند، «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاس‏»، این دو گروه به عنوان سپاه شیطان هستند که وسوسه می‌کنند.

«خنّاس» از «خنس» می‌آید؛ یعنی آن چیزی که نگرش درونی او را می‌بیند و وقتی تمایلات درونی او را دید، به واسطه همان تمایلات درونی او را به انحراف می‌کشاند.

مثلاً تمایلات درونی کسی تقواست، مگر می‌شود شیطان از تقوا فریب بدهد؟ بله، چطور؟ این که جلواتی را نسبت به بعضی از امور تبیین می‌کند، آن هم به واسطه امر نفس انسانی.

*مقام مختار به هیچ یک از شهدای کربلا نخواهد رسید!

فرق حبیب بن مظاهر که در کوفه بود و ابی‌عبدالله(ع) را دعوت کرد، با سلیمان و یا مختار (گرچه مختار بعد توبه کرد و دل اهل‌بیت را هم شاد کرد)، در این بود که سلیمان و مختار خود را صاحب نظر دیدند.

لذا هیچ‌گاه درجه مختار به درجه شهدای کربلا نخواهد رسید، البته گفته‌اند: در این موارد، کسی را با کسی قیاس نکنید، من خودم هم معمولاً وقتی دوستان می‌گویند: مثلاً کدام عارف برتر است؟ می‌گویم قیاس نکنید، به من و شما ربطی ندارد، امّا این را از باب یقین عرض می‌کنم که هیچ‌گاه مختار ثقفی که دل اهل بیت را شاد کرد، مقامش به هیچ یک از شهدای کربلا نخواهد رسید و اتّفاقاً یک مقام بسیار بسیار دوری هم نسبت به شهدای کربلا دارد و علّت هم این بود که مختار خود را صاحب‌نظر می‌دانست.

مختار بد نرفت، مختار هیچ‌گاه به ظاهر در جبهه دشمن نرفت، مختار آن موقعی هم که با فرزندان زبیر بود، از درون وجودش، انتقام خون ابی عبدالله موج می‌زد، امّا اشتباه کرد! مختار وقتی دید مسلم بن عقیل به شهادت رسید، آن موقعی که می‌توانست سپاه خود را به سمت ابی‌عبدالله(ع) ببرد (که سپاه بزرگی هم داشت)، با دستی خود، خود را تسلیم کرد، چرا؟ چون خود را صاحب نظر می‌دانست!

مختار حبّ عجیبی به اهل بیت داشت، حبّ عجیبی به وجود مقدس امیرالمؤمنین، امام حسن مجتبی و ابی‌عبدالله(ع) داشت، امّا خود را صاحب نظر می‌دانست و مشمول «فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ» نشد.

پس مختار خود را صاحب نظر دید و تبعیّت نکرد، قرآن کریم می‌فرماید: «الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ الَّذی یُوَسْوِسُ فی‏ صُدُورِ النَّاسِ»؛ خنّاس از باب شهوت سراغ مختار نمی‌آید، مختار محبّ اهل‌بیت است امّا حبّ بدون تبعیّت دارد، چون احساس می‌کند که خودش صاحب نظر است، لذا وقتی احساس کرد صاحب‌نظر است، امام مجتبی(ع) را تنها گذاشت، وقتی احساس کرد صاحب نظر است، بعد از این که فهمید مسلم شهید شده، آن سپاه آماده را - که آماده بودن خیلی مهم است - برد تسلیم کرد، در حالی‌که می‌توانست به کربلا ببرد، امّا فکر می‌کرد که آن جنگ یک خونریزی و کشته شدنی بیجا و بی‌هدف است. به همین خاطر گفت: کینه‌ها را در سینه نگاه می‌داریم برای وقت دیگر!

کدام وقت دیگر؟! وقت الان است که باید تبعیّت کنی، «فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ» مهم است، نه فقط حبّ ظاهری به هادی که مختار بالجد محبّ بود.

عرض کردم که خود من موافق قیاس افراد نیستم، امّا مختار به هیچ عنوان با این که قلب اهل بیت را شاد کرد، درجه هیچ یک از شهدای کربلا را ندارد، چون به موقع نفهمید، چرا به موقع نفهمید؟ چون تبعیّت نداشت و احساس کرد که من خودم صاحب نظرم.

لذا مختاری که شاد کننده دل اهل‌بیت بود، درجه‌اش فرسنگ‌ها با شهدای کربلا فاصله دارد! گرچه قیام کرد امّا حتّی قیامش هم موقعی بود که خودش احساس کرد باید قیام کند که این همان «الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ» است.

*دو مطلبی که باید از شیطان بیاموزیم!

این را اولیاء الهی گفتند، گفتند: دو چیز را از شیطان یاد بگیرید، یکی این که شیطان، خستگی‌ناپذیر است و ابداً خسته نمی‌شود و دیگر این که همّت بالا دارد، قرآن می‌فرماید: حتّی می‌خواهد به آن بالاها هم برود که با شهاب مبین او را به آن طرف پرتاب می‌کنند .

*خوارج، چرا خوارج شدند؟

از روز اول که این آیه آمد و گفت بروید، «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»، فرمود: من رهایتان نمی‌کنم. می‌دانم ابلیس قسم خورده امّا منِ خدا هم که شما را رها نمی‌گذارم، هادی می‌فرستم. منتها این تبعیت مهم است «فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ». لذا این که بگوییم حالا یک چیزش را می‌پذیریم و یک چییزش را نمی‌پذیریم، به درد نمی‌خورد، تبعیّت باید به طور کامل باشد.

خوارج چرا خوارج شدند؟ آیا خوارج آدم‌هایی بودند که مثلاً شراب‌خوار بودند؟! به خدا قسم اگر کسی بخواهد بگوید خوارج شراب‌خور بودند، عذاب می‌شود. ابداً این طور نبودند. آن‌ها اهل عبادت و اهل سجده و اهل نماز شب بودند. امّا ولو عابد هم بودند ولی «کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»  از هر حیوانی، حیوان‌تر بودند - می‌ترسیم فردای قیامت، حیوانات جلوی ما را بگیرند و بگویند: ما که از اوّل حیوان بودیم، شما که آدم بودید، چه گلی بر سر خلقت که هیچ، بر سر خودتان زدید!!! -

*شیطان و آرزوی گمراهی همه انسان‌ها حتّی اولیا!/واکنش شیطان به رحلت آیت‌الله سبزواری

آیت‌الله آسیّد عبدالاعلی سبزواری که چندین سال پیش - بعد از آیت‌الله خویی - در نجف اشرف مرجع شدند و یک سال هم بیشتر مرجع نبودند که غریق رحمت الهی شدند، یکی از عرفا بیان می‌کرد: وقتی ایشان رحلت کردند، صدای نعره شیطان را شنیدم که گفت: نشد! بعد قهقهه زد و گفت: خوب شد رفت!

فارس

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: برچسب‌ها: مختار , شهدای کربلا , رایة الهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 2641
|
امتیاز مطلب : 48
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
نویسنده : گمنام
سه شنبه 30 آبان 1391

.............*اگر در احوال آن جماعت عوام كوفي و شامي، كه به همراه امراي سپاه يزيد و عبيدالله راه افتادند و در واقع نقش پياده نظام آنها را برعهده گرفتند، دقيق بشويم به نكات جالبي دست خواهيم يافت. همه همت اين عده دنيايشان بود. مشكل اينها اين نبود كه چرا فساد اقتصادي و سياسي در بين طبقه حاكم شايع شده است؟ اعتراض اينها به اين بود كه چرا از اين اموال و مناصب نامشروع بي بهره مانده اند؟ براي همين بود كه عده اي از اينها في المثل در مقابل اميرالمؤمنين(ع) ايستادند. يا در زمان امام حسين(ع) بعضي از اينها مي گفتند: «يا ليت لنا مثل ما اوتي مثلاً ابن زياد»، اينها همان خبث باطن و زندگي پليد را كه نزد حاكمانشان بود داشتند مضافاً به اين كه مكنت و ثروت دنيا را نداشتند. شايد از لحاظي بتوان گفت اينها خطرناكتر هم بودند. اينها امام(ع) را دعوت كردند، براي اين كه با ايشان به دنيا برسند. اما بعد ديدند كه خير، دنيايشان با امام حسين(ع) درخطر است. ابن زياد درآمد و گفت من دنيايتان را تأمين مي كنم، به او پيوستند. چقدر با اين تحليل موافقيد؟

- كاملاً درست مي فرماييد. اين رفتار البته به امام حسين(ع) منحصر نشد. اينها با زيد و يحيي و ديگر قيام كنندگان هم همين كار را كردند. تا جايي كه كم كم حكومت هم فهميد كه به اين مردم عراق نمي شود اطمينان كرد و لذا تندخوترين و سخت گيرترين حاكمان را بر آنها گماشت. علت اين كه امام صادق(ع) و بقيه ائمه خودشان را از صحنه مبارزه علني و مستقيم با حاكمان زمانشان كنار كشيدند، همين بود كه به مردم- ولو اين كه به ظاهر ابراز ارادت و وفاداري مي كردند- اعتمادي نبود. من جايي در كتاب امام صادق(ع) نوشته ام كه كسي به امام(ع) رسيد و به ايشان گفت: شما كه هزاران نفر شيعه داريد، چرا قيام نمي كنيد؟ امام دست او را گرفتند و به بيرون شهر بردند. آنجا چوپاني درحال چراندن گوسفندهايش بود. امام به او فرمودند اين گوسفندها را بشمار. شمرد، 9 تا بود يا 19 تا.

امام(ع) فرمودند: به خدا اگر اين تعداد يار داشتم، قيام مي كردم. اين نشان مي دهد كه بعد از سيدالشهدا(ع) وضعيت بدتر شد كه بهتر نشد و ائمه ما روز به روز تنهاتر و غريب تر مي شدند.
سر اين كه قيامي مانند قيام امام حسين(ع) ديگر در ميان ائمه ما تكرار نشده، همين بود. شما مي دانيد، يكي از تفاوت هاي ائمه(ع) با رسول خدا(ص) اين بود كه پيامبر مأمور بود، پيام خداوند را به هر ترتيب ممكن به مردم ابلاغ كند. حتي اگر او را بيازارند، سنگش بزنند و... امام(ع) اما نمي نشيند در انتظار مي ماند تا مردم به سراغش بيايند و حجت را بر او تمام كنند: «مثل الامام كمثل الكعبه، تؤتي ولاتأتي.» سيدالشهدا(ع) هم تا نامه هاي دعوت مردم عراق به او نرسيد، حركتي نكرد.

حتي نمايندگاني فرستاد تا اوضاع را بسنجند و ميزان آمادگي مردم را برآورد كنند. تعداد نامه ها از حد معيني كه گذشت، ايشان خود را مكلف به خروج دانست. درباره اميرالمؤمنين(ع) هم وضع بر همين منوال بود. وقتي به سراغ علي(ع) آمدند و خواستند كه با ايشان بيعت كنند، فرمود: «دعوني والتمسوا غيري»، مرا رها كنيد و به سراغ ديگري برويد. اما وقتي مردم هجوم آوردند- چنانكه ايشان مي فرمايد نزديك بود، شست پاي مرا له كنند- حكومت را پذيرفت. اگر براي امثال امام صادق(ع) و ديگران هم اجتماعي مانند آنچه كه براي امام حسين(ع) فراهم شد، مهيا مي شد، آنها هم بدون ترديد قيام مي كردند، اما نشد.

 


 


* آقاي دكتر، اين وضعيتي كه مي فرماييد، آيا فقط منحصر به مردم عراق بود؟

- به هر حال «موالي» يعني مخالفان عرب حكومت، همه در عراق جمع شده بودند و از لحاظ وضعيت انقلابي عراق حرف اول را مي زد.

* بعضي معتقدند كه مردم كوفه اگر صاحب يك تشكيلات و سازماندهي منسجمي بودند ابن زياد نمي توانست به راحتي بر آنها مسلط شود و لذا شايد امام را ياري مي كردند. شما در اين باره چه عقيده اي داريد؟

- اين حرف تا حدودي درست است. مردم كوفه ضعيف الرأي و متفرق بودند. وقتي امام(ع) عازم عراق شد، ابن عباس- كه مي دانيد معمولا به شرايط دنيايي و مادي توجه مي كرد- در مقام نصيحت به امام(ع) گفت: پسر عمو، اين مردم كه تو را دعوت كرده اند، اگر حاكمانشان را بيرون كرده و تو را طلبيده اند، دعوت آنها را بپذير وگرنه، به سوي آنها مرو. مردم كوفه نه فقط تشكيلات و انسجام نداشتند، بلكه عزمشان در همراهي امام(ع) هم جدي و مبتني بر جهاد في سبيل الله نبود. آنها كسي را مي خواستند كه دست شاميان را از عراق كوتاه كند، لذا پي امام فرستادند، اما ماجرا چنانكه آنها مي خواستند پيش نرفت.

*امام(ع) وقتي از همراهي مردم كوفه نااميد شدند، به سپاه حر كه مأمور بودند ايشان و يارانشان را جبرا به كربلا ببرند، فرمودند: شما خود به من نامه نوشتيد و مرا به سوي خود خوانديد. حالا اگر دعوتتان را پس گرفته ايد، بگذاريد من از همين راه كه آمده ام برگردم يا به جايي بروم دور از اينجا. اما آنها سخن امام را نشنيدند. سؤال اين است: چرا؟ چه چيزي عزم آنها را بر قتل پسر پيامبر(ص) جزم كرده بود و بر آن مصر بودند؟

- خب، آنها مي دانستند كه امام هر جاي ديگري هم كه برود، تن به اطاعت از يزيد نخواهد داد و دست از مبارزه نخواهد كشيد و دوباره هر لحظه خطري براي حكومت خواهد بود. لذا مي خواستند كار را همان جا تمام كنند. به علاوه، يزيد واقعا بي كفايت تر از آن بود كه بتواند چاره درستي براي واقعه بينديشد و اوضاع را آرام نگهدارد. يك پسرك احمق، بي تجربه و كله شق بود كه هيچ از حكومتداري و حتي سياست- برخلاف پدرش- نمي دانست.


*حالا هر چه يزيد از اين حيث بي تجربه و خام بود، معاويه خوب به روش ها و ترفندهاي حكومت داري و فريب مردم تسلط داشت. واقعا بعضي كارهايي كه او مي كرد و روش هايي كه به كار مي برد، امروز به صورت علم حكومت درآمده است البته همانند يزيد بسيار است. بداقبالي يزيد اين بود كه با امام حسين(ع) مواجه شد، والا حكومت او چه بسا سال ها دوام مي آورد. اما مثل معاويه با آن خصلت هاي مردم شناسانه، نادر است. اين را قبول داريد؟

- بله، معاويه مي گفت من رابطه ام را با مردم چنان تنظيم مي كنم كه اگر فقط يك موي ما را به هم متصل كرده باشد، آن مو پاره نشود. چطور؟ هر وقت آنهامي كشند من شل مي كنم و هر وقت آنها شل مي كنند، من مي كشم! به همين دليل به يزيد سفارش كرد كه با مردم كوفه درگير نشود.

گفت اگر هر روز حاكم جديدي از تو خواستند، حرفشان را بپذير. اما او اين سفارش را نشنيد و در آن مهلكه افتاد. به علاوه كاري كه معاويه كرد اين بود كه عقل اطرافيانش را زايل كرد اما البته عاطفه را براي آنها نگذاشت. مقصودم از عاطفه، مهرباني نيست. منظورم آن قوه اي است كه آدمي را برمي انگيزد تا به دنبال تمايلاتش برود. كشندگان حسين(ع) به يك معنا ديوانه و محروم از عقل بودند. حتي عقل حسابگرشان هم درست كار نمي كرد. يزيد همين توانايي را هم نداشت.


*آقاي دكتر بفرماييد امام حسين(ع) كه براي اصلاح امت جدش، قيام كرد، تا چه حد به اين هدف خود رسيد و اساس واقعه شهادت ايشان چه تأثيري در ادامه حيات اسلام ناب گذاشت؟

-اين تأثير بي نهايت بزرگ و بااهميت است. اگر قيام سيدالشهداء نبود، در طول شايد حتي كمتر از نيم قرن ديگر نامي از اسلام در جزيره العرب باقي نمي ماند. حكومت يزيد چنان عمل مي كرد كه اگر امام(ع) جلوي آن نمي ايستاد و آن را افشا نمي كرد، اسلام از بين مي رفت.

بخصوص حركت كاروان اسرا و افشاگري هايي كه امام سجاد(ع) و حضرت زينب(س) در كوفه و شام كرد، تأثير شگفتي در بيداري مردم و احياي حقيقت اسلام داشت. معاويه مردم شام را در جهالت عميقي نگهداشته بود. اسلام براي آنها خلاصه مي شد در يزيد و معاويه و آنچه از آنها آموخته بودند. حتي جالب است بدانيد مردم شام تا مدت ها اصلاً نمي دانستند كه پيامبر به جز معاويه و يزيد، خويشاوند ديگري هم دارد! سخنان امام سجاد(ع) و زينب كبري(س) به آنها فهماند كه تا چه حد محروم و مهجور نگهداشته شده اند.......


بقیه در ادامه مطلب.....

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: برچسب‌ها: کربلا , رایه الهدی , سیدجعفرشهیدی ,
:: بازدید از این مطلب : 2845
|
امتیاز مطلب : 41
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
نویسنده : گمنام
سه شنبه 30 آبان 1391

مقام معظم رهبری در دیداری که با جمعی از فرماندهان لشكر 27 محمد رسول‌الله (ص) در سال 1375 داشتند، به تشریح ویژگی های خواص و عوام جامعه و نقش آنان در برهه‌های تاریخی اسلام پرداختند.

این بیانات تاریخی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره خواص و عوام ، دارای روشنگری‌های بسیاری است كه امروز نیز می‌تواند چراغ راه جامعه اسلامی بوده و انقلاب اسلامی را از گزند آفت‌ها مصون بدارد.

***  بخش کوتاهی از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی را پیرامون موضوع خواص و عوام را  در ادامه ملاحظه می کنید.



جهاد فکری و روشنگری فکر مردم

يكی از جهادها هم جهاد فكری است. چون دشمن ممكن است ما را غافل كند، فكر ما را منحرف سازد و دچار خطا و اشتباهمان گرداند؛ هر كس كه در راه روشنگری فكر مردم، تلاشی بكند، از انحرافی جلوگيری نمايد و مانع سوءفهمی شود، از آن‌جا كه در مقابله با دشمن است، تلاشش جهاد ناميده می‌شود. آن هم جهادی كه شايد امروز، مهمّ محسوب می‌شود.


بايد به فكر بروید، كه چرا چنين شد؟

اتّفاقی كه افتاده است، در صدر اسلام است. من يك وقت عرض كردم: جا دارد ملت اسلام فكر كند كه چرا پنجاه سال بعد از وفات پيغمبر، كار كشور اسلامی به جايی رسيد كه مردم مسلمان - از وزيرشان، اميرشان، سردارشان، عالمشان، قاضی‌شان، قاری‌شان و اجامر و اوباششان - در كوفه و كربلا جمع شدند و جگر گوشه‌ی پيغمبر را با آن وضع فجيع به خاك و خون كشيدند؟! خوب؛ انسان بايد به فكر فرو رود، كه چرا چنين شد؟


جامعه به دو قسم تشکیل می شود؛ خواص و عوام

ببينيد عزيزان من! به جماعت بشری كه نگاه كنيد، در هر جامعه و شهر و كشوری، از يك ديدگاه، مردم به دو قسم تقسيم می‌شوند: يك قسمْ كسانی هستند كه بر مبنای فكر خود، از روی فهميدگی و آگاهی و تصميم‌گيری كار می‌كنند. راهی را می‌شناسند و در آن راه - كه به خوب و بدش كار نداريم - گام برمی‌دارند. يك قِسم اينهايند كه اسمشان را خواص می‌گذاريم. قسم ديگر، كسانی هستند كه نمی‌خواهند بدانند چه راهی درست و چه حركتی صحيح است. در واقع نمی‌خواهند بفهمند، بسنجند، به تحليل بپردازند و درك كنند. به تعبيری ديگر، تابع جَوّند. به چگونگی جوّ نگاه می‌كنند و دنبال آن جوّ به حركت در می‌آيند. اسم اين قسم از مردم را عوام می‌گذاريم. پس، جامعه را می‌شود به خواص و عوام تقسيم كرد.



تعریف خواص جامعه

خواص چه كسانی هستند؟ آيا قشر خاصّی هستند؟ جواب، منفی است. زيرا در بين خواص، كنار افراد با سواد، آدمهای بی‌سواد هم هستند. گاهی كسی بی‌سواد است؛ اما جزو خواص است. يعنی می‌فهمد چه كار می‌كند. از روی تصميم‌گيری و تشخيص عمل می‌كند؛ ولو درس نخوانده، مدرسه نرفته، مدرك ندارد و لباس روحانی نپوشيده است. به‌هرحال، نسبت به قضايا از فهم برخوردار است.


تعریف عوام جامعه

عوام يعنی كسانی كه وقتی جوّ به سمتی می‌رود، آنها هم دنبالش می‌روند و تحليلی ندارند. يك وقت مردم می‌گويند «زنده باد!» اين هم نگاه می‌كند، می‌گويد «زنده باد!» يك وقت مردم می‌گويند «مرده باد!» نگاه می‌كند، می‌گويد «مرده باد!» يك وقت جوّ اين طور است؛ اين‌جا می‌آيد. يك وقت جو آن طور است؛ آن‌جا می‌رود!

شما خودتان را در صحنه‌ای كه از صدر اسلام تبيين می‌كنم، پيدا كنيد. يك عدّه جزو عوامند و قدرت تصميم‌گيری ندارند. عوام، بسته به خوش طالعی خود، اگر تصادفاً در مقطعی از زمان قرار گرفتند كه پيشوايانی مثل امام اميرالمؤمنين عليه‌السّلام و امام راحل ما رضوان‌اللَّه تعالی عليه، بر سرِ كار بودند و جامعه را به سمت بهشت می‌بردند، به ضربِ دستِ خوبان، به سمت بهشت رانده خواهند شد. اما اگر بخت با آنها يار نبود و در مقطعی قرار گرفتند كه «وجعلنا هم ائمة يدعون الی‌النارِ» و يا «الم‌تر الی‌الذين بدلوا نعمةالله كفرا و احلوا قومهم دارالبوارِ. جهنم يصلونها و بئس القرارِ» به سمت دوزخ خواهند رفت. پس، بايد مواظب باشيد جزو عوام قرار نگيريد.


راننده کمپرسی جزو خواص جامعه و پيشنمازی که جزو عوام جامعه بود

در دوران پيش از پيروزی انقلاب، بنده در ايرانشهر تبعيد بودم. در يكی از شهرهای همجوار، چند نفر آشنا داشتيم كه يكی از آنها راننده بود، يكی شغل آزاد داشت و بالاخره، اهل فرهنگ و معرفت، به معنای خاص كلمه نبودند. به حسب ظاهر، به آنها عامی اطلاق می‌شد. با اين حال جزو خواص بودند. آنها مرتّب برای ديدن ما به ايرانشهر می‌آمدند و از قضايای مذاكرات خود با روحانی شهرشان می‌گفتند.

روحانی شهرشان هم آدم خوبی بود؛ منتها جزو عوام بود. ملاحظه می‌كنيد! راننده‌ی كمپرسی جزو خواص، ولی روحانی و پيشنماز محترم جزو عوام! مثلاً آن روحانی می‌گفت: «چرا وقتی اسم پيغمبر می‌آيد يك صلوات می‌فرستيد، ولی اسم «آقا» كه می‌آيد، سه صلوات می‌فرستيد؟!» نمی‌فهميد. راننده به او جواب می‌داد: روزی كه ديگر مبارزه‌ای نداشته باشيم؛ اسلام بر همه جا فائق شود؛ انقلاب پيروز شود؛ ما نه تنها سه صلوات، كه يك صلوات هم نمی‌فرستيم! امروز اين سه صلوات، مبارزه است! راننده می‌فهميد، روحانی نمی‌فهميد!

اين را مثال زدم تا بدانيد خواص كه می‌گوييم، معنايش صاحب لباسِ خاصی نيست. ممكن است مرد باشد، ممكن است زن باشد. ممكن است تحصيلكرده باشد، ممكن است تحصيل نكرده باشد. ممكن است ثروتمند باشد، ممكن است فقير باشد.


انواع خواصِ طرفدارِ حق/ حتّی خواصِ طرفدارِ حق هم به دو قسم می شوند...

 

بقیه در ادامه مطلب....

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ســـــیاســـــی , امامت و ولایت , ,
:: برچسب‌ها: امام خامنه ای , بصیرت , خواص , عاشورا ,
:: بازدید از این مطلب : 2734
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 10 آبان 1391


تولد امام دهم شيعيان حضرت امام علی النقی (ع ) را نيمه ذيحجه سال 212 هجری قمری نوشته اند . پدر آن حضرت ، امام محمد تقی جوادالائمه (ع ) و مادرش سمانه از زنان درست کردار پاکدامنی بود که دست قدرت الهی او را برای تربيت مقام ولايت و امامت مأمور کرده بود ، و چه نيکو وظيفه مادری را به انجام رسانيد و بدين مأموريت خدايی قيام کرد . نام آن حضرت - علی - کنيه آن امام همام " ابوالحسن " و لقبهای مشهور آن حضرت " هادي " و " نقي " بود . حضرت امام هادی (ع ) پس از پدر بزرگوارش در سن 8 سالگی به مقام امامت رسيد و دوران امامتش 33 سال بود .

 

در اين مدت حضرت علی النقی (ع ) برای نشر احکام اسلام و آموزش و پرورش و شناساندن مکتب و مذهب جعفری و تربيت شاگردان و اصحاب گرانقدر گامهای بلند برداشت . نه تنها تعليم و تعلم و نگاهبانی فرهنگ اسلامی را امام دهم (ع ) در مدينه عهده دار بود ، و لحظه ای از آگاهانيدن مردم و آشنا کردن آنها به حقايق مذهبی نمي آسود ، بلکه در امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه پنهان و آشکار با خليفه ستمگر وقت - يعنی متوکل عباسی - آنی آسايش نداشت .

 

به همين جهت بود که عبدالله بن عمر والی مدينه بنا بر دشمنی ديرينه و بدخواهی درونی ، به متوکل خليفه زمان خود نامه ای خصومت آميز نوشت ، و به آن امام بزرگوار تهمتها زد ، و نسبتهای ناروا داد و آن حضرت را مرکز فتنه انگيزی و حتی ستمکاری وانمود کرد و در حقيقت آنچه در شأن خودش و خليفه زمانش بود به آن امام معصوم (ع ) منسوب نمود ، و اين همه به جهت آن بود که جاذبه امامت و ولايت و علم و فضيلتش مردم را از اطراف جهان اسلام به مدينه مي کشانيد و اين کوته نظران دون همت که طالب رياست ظاهری و حکومت مادی دنيای فريبنده بودند ، نمي توانستند فروغ معنويت امام را ببينند .

 

و نيز " مورخان و محدثان نوشته اند که امام جماعت حرمين ( = مکه و مدينه ) از سوی دستگاه خلافت ، به متوکل عباسی نوشت : اگر تو را به مکه و مدينه حاجتی است ، علی بن محمد ( هادی ) را از اين ديار بيرون بر ، که بيشتر اين ناحيه را مظيع و منقاد خود گردانيده است " . اين نامه و نامه حاکم مدينه نشان دهنده نفوذ معنوی امام هادی (ع ) در سنگر مبارزه عليه دستگاه جبار عباسی است .

 

از زمان حضرت امام محمد باقر (ع ) و امام جعفر صادق (ع ) و حوزه چهار هزار نفری آن دوران پربار ، شاگردانی در قلمرو اسلامی تربيت شدند که هر يک مشعلدار فقه جعفری و دانشهای زمان بودند ، و بدين سان پايه های دانشگاه جعفری و موضع فرهنگ اسلامی ، نسل به نسل نگهبانی شد و امامان شيعه ، از دوره حضرت رضا (ع ) به بعد ، از جهت نشر معارف جعفری آسوده خاطر بودند ، و اگر اين فرصت مغتنم در زمان امام جعفر صادق (ع ) پيش نيامده بود ، معلوم نبود سرنوشت اين معارف مذهبی به کجا مي رسيد ؟ به خصوص که از دوره زندانی شدن حضرت موسی بن جعفر (ع ) به بعد ديگر چنين فرصتهای وسيعی برای تعليم و نشر برای امامان بزرگوار ما - که در برابر دستگاه عباسی دچار محدوديت بودند و تحت نظر حاکمان ستمکار - چنان که بايد و شايد پيش نيامد .

 

با اين همه ، دوستداران اين مکتب و ياوران و هواخواهان ائمه طاهرين - در اين سالها به هر وسيله ممکن ، برای رفع اشکالات و حل مسائل دينی خود ، و گرفتن دستور عمل و اقدام - برای فشرده تر کردن صف مبارزه و پيشرفت مقصود و در هم شکستن قدرت ظاهری خلافت به حضور امامان والاقدر مي رسيدند و از سرچشمه دانش و بينش آنها ، بهره مند مي شدند و اين دستگاه ستمگر حاکم و کارگزارانش بودند که از موضع فرهنگی و انقلابی امام پيوسته هراس داشتند و نامه حاکم مدينه و مانند آن ، نشان دهنده اين هراس هميشگی آنها بود . دستگاه حاکم ، کم کم متوجه شده بود که حرمين ( مکه و مدينه ) ممکن است به فرمانبری از امام (ع ) درآيند و سر از اطاعت خليفه وقت درآورند .

 

 

بدين جهت پيک در پيک و نامه در پی نامه نوشتند ، تا متوکل عباسی دستور داد امام هادی (ع ) را از مدينه به سامرا - که مرکز حکومت وقت بود - انتقال دهند . متوکل امر کرد حاجب مخصوص وی حضرت هادی (ع ) را در نزد خود زندانی کند و سپس آن حضرت را در محله عسکر سالها نگاه دارد تا همواره زندگی امام ، تحت نظر دستگاه خلافت باشد . برخی از بزرگان مدت اين زندانی و تحت نظر بودن را - بيست سال - نوشته اند .


رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: برچسب‌ها: زندگینامه امام هادی علیه السلام , رایه الهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 2668
|
امتیاز مطلب : 32
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 3 آبان 1391

 باشگاه خبرنگاران-  ایرانیان پس از گرایش به اسلام، روح و معنی اسلام را در خاندان اهل بیت علیهم السلام یافتند و با خاطره شیرینی که از حکومت عدل حضرت علی علیه السلام داشتند، تحققّ عدالتِ اجتماعی را در مکتب فرزندان او یافتند. آنان با مشاهده سجایای اخلاقی، علمی، دینی، سادگی و بی آلایشی اهل بیت علیهم السلام و شیعیان آنان، به مکتب تشیّع گرایش پیدا کردند و برخی جزء اصحاب ائمّه اطهارعلیهم السلام شدند که به مرور زمان بر تعداد آنان افزوده شد.(1)

امام محمدباقر علیه السلام با تأسیس اوّلین دانشگاه اهل بیت علیهم السلام، شاگردان و اصحاب بسیاری را تربیت کرد و صدها فارغ التّحصیل در موضوعات گوناگون به جامعه عرضه نمود. شیخ طوسی (ره) در رجال خود، اصحاب و شاگردان امام محمد باقرعلیه السلام را 462 مرد و دو زن دانسته که در میان آنان برخی از نظر اعتبار و وثاقت مورد اتّفاق اهل سنّت و امامیّه اند و برخی از فقیه ترین فقیهان صدر اسلام محسوب می شوند

در این میان عدّه ای از ایرانیان افتخار شاگردی و ملازمت با ایشان را داشتند. گرچه نمی توان نام تمامی اصحاب ایرانی امام باقر علیه السلام را از منابع رجالی و روایی استخراج نمود؛ ولی سعی شده چند تن از یاران ایرانی امام پنجم را به طور مختصر معرّفی و خدمات آنها را ذکر نماییم.

حمّاد بن ابی سلیمان

ابو اسماعیل حمّاد بن ابی سلیمان از ایرانیان مقیم کوفه است. پدرش فرمانروای اصفهان بود که در جریان فتح آن شهر در زمان خلیفه دوم به دست ابو موسی اشعری به همراه خانواده اسیر شد و سپس در حضور خلیفه دوم، اسلام آورد. وی از جمله ده موالی بود که معاویه در جریان جنگ صفّین به ابوموسی اشعری بخشید و ابوموسی او را به پسرش ابراهیم داد و ابراهیم او را آزاد کرد و سپس پدر حمّاد در کوفه ساکن گشت. (2)

ابوسلیمان در کوفه به زندگی جدید خود پرداخت و فرزندش را به تحصیل علم و دانش گمارد؛ به طوری که حمّاد در زمره دانش آموختگان مشهور کوفه قرار گرفت.

حمّاد پس از کسب علوم مقدّماتی وارد دانشگاه امام باقر و امام جعفر صادق علیهما السلام شد و به حدّی در کسب دانش پیش رفت که دانشمندان اسلامی از وی به عنوان امام، مجتهد و فقیه یاد کرده اند و او را به کثرت حدیث توصیف نموده اند.

حمّاد پس از خدمات زیادی که در طول عمر خود انجام داد، در سال 120 ق. و در کهولت سن وفات یافت.(3)

 داوود بن ابی هند سرخسی

داوود بن ابی عذافر قشیری سرخسی، اصالتاً خراسانی و اهل سرخس است. داوود از طریق خیّاطی یا فروش خز، گذران زندگی می کرد و در کنار آن به تحصیل علم و دانش نیز می پرداخت. او از اصحاب ایرانی امام محمد باقرعلیه السلام است.(4) 

داوود در علم تفسیر از علمای مشهور عصر بود. او تفسیری داشت معروف به تفسیر ابن ابی هند(5) که اثری از آن نمانده است. علاوه بر آن، او فقیهی کامل بود که از دوران جوانی در زمان حسن بصری فتوا می داد. 

حماد بن زید می گوید: در فقه احدی را برتر از داوود ندیدم.(6) علمای اهل سنّت داوود را از راویان موثّق به شمار می آورند و علاّمه امینی وی را فردی دانسته است که همگان در ثقه بودنش اتّفاق نظر دارند.(7) 

داوود علاوه بر شهرت علمی، در زهد و تقوا نیز شهره بود. او چهل سال پنهان از دیگران، روزه گرفت؛ بدین ترتیب که به هنگام خروج از خانه، با تظاهر به نداشتن روزه، غذای خود را بر می داشت و به دنبال کسب روزی بیرون می رفت؛ ولی در بین راه، آن را به فقرا می داد و شب هنگام به خانه برمی گشت و افطار می کرد.

مرگ داوود در سال 140 ق. در راه مکّه اتّفاق افتاد.

محمّد بن اسحاق

 

محمّد بن اسحاق بن یسار بن خیار (ابوعبدالله) از موالیانی است که پدرانش از مسیحیانی بودند که در «نُفیره»، روستایی در حوالی عین التّمر زندگی می کردند و این منطقه، جزء ایران و از نواحی تابعه عصر ساسانی بود. خالد بن ولید پس از فتح این نواحی، یسار جدّ محمّد را همراه چهل تن دیگر به اسارت گرفت و به مدینه برد.

 

در سال 80 یا 85 ق. محمد در مدینه متولّد شد(8) و دوران کودکی و نوجوانی را در این شهر که مرکز عمده حدیثی بود، گذراند. وی سپس در 30 سالگی برای بهره گیری از اخبار سیره نویسان، به مصر رفت و پس از پیروزی عباسیان بر امویان، به عراق آمد و مدتی در کوفه و ری اقامت گزید. در زمان خلافت منصور، کتاب معروف خود مغازی را تألیف کرد و در میان مردم کوفه و سایر مناطق منتشر ساخت. کتاب سیره او اوّلین سیره نسبتاً جامعی است که به دلیل نظمِ منطقی موجود در آن، به عنوان نخستین کار اصیل در این زمینه شناخته شده است.

محمد بن اسحاق، محدّث و اوّلین سیره نویسی است که زندگانی پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم را به رشته نگارش در آورده است. شیخ طوسی و برقی او را در شمار اصحاب امام باقر و امام صادق علیهما السلام نام برده اند(9) و برقی پدرش اسحاق را نیز از اصحاب امام باقرعلیه السلام دانسته است(10)

شیخ طوسی و کشّی او را از دوستداران و عاشقان اهل بیت علیهم السلام می دانند که در کتابش نیز احادیث بسیاری را در اثبات خلافت علی علیه السلام نقل نموده است؛ از جمله حدیث بلند «الجنان و النوق» را از امام باقرعلیه السلام.

ابن اسحاق، حافظه بسیار قوی داشته و احادیث زیادی را حفظ بوده است و به خاطر حافظه بی مانند، او را«امیرالمحدّثین» خوانده اند. او با نوشتن سیره یا مغازی، سنّت و احادیث پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم را حفظ و در اختیار مسلمانان قرار داد. وی برای جمع آوری اخبار، به بصره، کوفه، مصر، بغداد، و ری سفرهای طولانی نمود. به جز کتاب مغازی یا سیره، چند کتاب به او منسوب است. از جمله: الفتوح، سیرالعرب، اخبار صفّین و حدیث المعراج و الاسراء.(11)

محمد بن اسحاق عاقبت در سال 151 ق. در بغداد در گذشت و در مقابر خیزران دفن گردید......

 

بقیه در ادامه مطلب....

 


رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1932
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : گمنام
سه شنبه 2 آبان 1391

 

حضرت امام محمد باقر(ع) می‌فرمایند: روز قیامت، چون جماعتی را از کنار حوض کوثر دور می‌کنند، حضرت رسول(ص) می‌گریند و می‌فرمایند: چگونه نگریم بر جماعتى که از شیعیان على‌بن‌ابى‌طالب بوده و به سوی دوزخ روان می‌شوند؟!

 در کتاب «بشارة المصطفى» و «مجالس» شیخ مفید و «أمالى» شیخ طوسى روایت کرده‏ اند از شیخ مفید، از ابن قولویه، از حسین بن محمد بن عامر، از مُعَلّى بن محمد، از محمد بن جمهور عَمِّى، از ابن محبوب، از أبو محمّد وابِشى، از أبو وَرْد که گفت: از حضرت امام محمّد باقر علیه‌السلام شنیدم که می‏گفت: چون روز قیامت بر پا شود، خداوند همه مردم را عریان و پابرهنه در زمین هموارى جمع می‌کند؛ و آنها را در راه محشر به قدرى متوقف می‌دارند که همگى عرق بسیارى می‏کنند و نفَس‏هاى آنان به شدت میزند، و به قدرى که خداوند اراده کرده است درنگ می‏کنند؛ و این است معناى گفتار خداوند تعالى: «فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسًا؛ و در آن وقت (اى پیامبر) نمی‏شنوى مگر صداى آرام و بدون صوت را.»
 
در این حال منادى از عرش ندا می‌کند: کجاست پیامبر امّى؟ خلایق می‌گویند: این صداى تو به همه رسید و همه شنیدند، آن پیامبر را با اسمش صدا کن!
 
منادى ندا می‌دهد: کجاست پیامبر رحمت: محمد بن عبدالله؟ رسول‌الله صلّى الله علیه و آله و سلّم بر پا می ایستد، و از همه مردم جلوتر می ‏آید تا اینکه می‏رسد به حوضى که طول آن به قدر مسافت ما بین أیْلَة و صَنْعَاء است، و در کنار حوض می ‏ایستد. و پس از آن صاحب شما را ندا مىی کنند؛ او هم به جلو می ‏آید، و در برابر مردم با رسول الله وقوف می کند.
 
سپس به مردم اجازه داده می ‏شود و آنان به حرکت در می آیند. و در آن وقت، مردم به دو دسته تقسیم مى‏شوند: جماعتى در حوض وارد می شوند، و جماعتى را از حوض دور می ‏کنند و چون رسول‌الله صلّى الله علیه و آله و سلّم ببیند که از محبان ما اهل‌بیت کسى را از حوض دور کنند گریه می‌کند و می‌گوید: اى پروردگار من! شیعه على! اى پروردگار من! شیعه على!
 
در این حال خداوند فرشته‌اى را میگمارد که از آن حضرت بپرسد: اى محمد! سبب گریه شما چیست؟! رسول الله می‌گوید: چگونه نگریم بر جماعتى که از شیعیان برادرم علىّ بن ابى طالب هستند، و من آنان را می ‏نگرم که از حوض دورشان کرده ‏اند، و به جانب أصحاب دوزخ روان ساخته ‏اند!؟
 
خداوند عز و جل می‌گوید: اى محمد! من از گناهان آنها گذشتم، و همه را به تو بخشیدم. و من آنان را به تو و به کسانى که از ذریه تو هستند، و آنان آن ذرّیه را دوست دارند و ولایت آنها را برعهده گرفته‏ اند، ملحق ساختم، و آنها را از زمره و جمعیت تو قرار دادم و در حوض تو وارد کردم و شفاعت تو را درباره آنان پذیرفتم و به همین دلیل تو را مکرم و گرامى داشتم.
 
و حضرت باقر علیه‌السلام گفتند: در آن روز چه بسیار از مردان و زنان گریه کننده‌اى که چون این جریان را ببینند، فریاد مى‏زنند: یامحمداه! و هیچ یک از موالیان ما و از محبان ما نمی ماند مگر آنکه در حزب ما قرار می گیرد و با ما وارد در حوض ما می ‏شود.
 
فارس


 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: برچسب‌ها: حوض کوثر , امام محمدباقرعلیه السلام ,
:: بازدید از این مطلب : 2024
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : گمنام
سه شنبه 2 آبان 1391


علم امام باقر چگونه بود؟

 
.....چهارم: انسان کامل معصوم همانند حضرت امام باقر(ع) علوم فراوانی را به برکت وحی نبوی(ص) و به عنوان علم‌الوراثه نه علم‌الدراسه عالِم شده است و نظیر پدران بزرگوار خود نه تنها از دیگران بی‌نیاز بود بلکه چونان اَجداد کِرام خویش، مرجعِ علمی همه محقّقان بوده است. ابوبصیر که از شاگردان معروف آن امام معصوم(ع) است نقل کرد که امام به وی فرمود حَکَم بن عُتَیبه از افرادی است که خداوند درباره آنها گفت: «﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ﴾[14] فَلْیُشَرِّقِ الحَکَمُ وَلْیُغرِّبْ أما و الله لا یُصیبُ العلمَ إلاّ مِن أهل بیتٍ نَزَل علیهم جَبرَئیلُ»[15] یعنی اگر حَکَم به مشرق سفر کند یا به مغرب هجرت کند (یا به شمال و جنوب کوچ نماید) هرگز علم صائب، نصیب او نمی‌شود مگر آنکه از خاندان وحی باشد. از غیر مجرای وحی، دانش صحیح و کامل، بهره کسی نمی‌شود و اگر از انبیای گذشته نیز مطلب درستی به ‌جا مانده باشد، محصولِ نزول وحی الهی است.

لازم است از جهت معرفت‌شناسی عنایت شود که عقل در برابر نقل است نه در قبال وحی، زیرا هرگز معرفتِ مفهومی و حصولی، عدیلِ معرفت عینی و حضوری نخواهد بود و شناختِ خطاپذیر، مَثیلِ معرفتِ معصومانه نیست و ادراکِ نظری، شبیه عرفانِ بصری نمی‌باشد و علم مُلکی را نرسد که معادلِ معرفت ملکوتی باشد.

پنجم: سیرة سیاسی امام باقر(ع) شاگردان نستوهی را می‌پروراند که در عصر خَفَقان و فرصتِ دالانِ انتقالِ سلطنت از غاصب اموی به غاصب عباسی، پیام بلیغ آن حضرت را به صورت‌های گوناگون (صریح یا کنایه) اعلام دارند تا هم سُنّتِ حَسنة مبارزه با طغیان به نسیان سپرده نشود و هم هلاکت هالکان همانند سلامت سالکان، برابر بیّنه باشد: ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَیَحْیَى مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾.[16] برخی به عبدالملک‌بن‌مروان، معاصر حضرت امام باقر(ع) گفتند حکومتی که در اختیار گرفتید آیا به استناد نصّ خدا و پیامبر اوست، گفت نه، پرسید آیا امّت بر حکومت شما اجماع کرده‌اند و به حاکم بودن شما راضی شدند، جواب داد نه، سؤال کرد آیا از طرف تو بیعتی در گردن آنها بود و وفا نموده‌اند، پاسخ داد نه، استفسار کرد آیا اهل شورا تو را برگزیدند، اعتراف کرد نه، آن‌گاه گفت جز این است که تو با قهر و زور وادارشان کردی که امر تو را پذیرا باشند و اموال بیت‌المال را به خودت اختصاص دادی، اقرار کرد آری. سپس گفت به چه سبب به لقب امیرالمؤمنین نامیده شدی در حالی که نه خداوند و نه به دستور او پیامبر و نه طبقِ رهنمود وی امّت اسلامی تو را امیر نکردند، عبدالملک تهدید کرد و گفت از مرز و بوم من خارج شو وگرنه تو را می‌کُشم، آن شخص گفت این ارعاب، پاسخ اهل عدل و انصاف نیست و آن‌گاه بیرون رفت.[17]

 
امام باقر، آغازگر دعا و نیایش در شب قدر

ششم: هر چند حدیثِ وَزینِ «إنّی تارک فیکم الثقلین»[18] بر تارکِ تاریخِ اسلامی می‌درخشد لیکن حضور هماهنگ این دو امانت الهی در متن حیات متمدّنانه و متدیّنانة جامعه، طبق رهنمود امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بوده و همچنان ادامه دارد. برجسته‌ترین ماه برای نیایش با خدا، شهر مبارک رمضان است و والاترین زمانِ آن شب قدر است و بهترین برنامة آن قرآن به سر گرفتن و مهم‌ترین سوگندِ این مراسم، قسم به چهارده معصوم است. این طرح با دعای امام باقر(ع) شروع می‌شود که آن حضرت(ع) فرمود قرآن را باز کن و بین دو دست خود قرار ده و بگو: «اَللَّهُمَّ اِنّی‏ اَسْئَلُکَ بِکِتابِکَ الْمُنْزَلِ وَ ما فیهِ وَ فیهِ اسْمُکَ الْأَعْظَمُ الْأَکْبَرُ وَ اَسْماؤُکَ الْحُسْنی‏ وَ ما یُخافُ وَ یُرْجی‏ اَنْ‏ تَجْعَلَنی‏ مِنْ عُتَقائِکَ مِنَ النَّارِ»[19] و با هدایت و دعای امام صادق(ع) امتداد می‌یابد که آن حضرت(ع) فرمود قرآ‌ن را بر سر بگذار و بگو: «اَللّهُمَّ بِحَقِ‏ هذَا الْقُرْآنِ وَبِحَقِّ مَنْ اَرْسَلْتَهُ بِهِ وَبِحَقِّ کُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فیهِ وَبِحَقِّکَ‏ عَلَیْهِمْ فَلا اَحَدَ اَعْرَفُ بِحَقِّکَ مِنْکَ»، آن‌گاه ده مرتبه نام مبارک خدا و (در ظلّ آن) ده مرتبه نام پیامبر3 و ده مرتبه نام علی(ع) تا دوازدهمین امام همام و چهاردهمین معصوم(ع) یعنی حضرت ختمی‌امامت، مهدی موجودِ موعود عجّل‌الله‌تعالى‌فرجه‌الشریف را بر زبان جاری کن. [20]

این تعلیمِ فاخر، قرآن را مشهور می‌کند و مانع مهجوریّت آن می‌شود زیرا با حضورِ اهل بیتِ وحی در متن جامعه اسلامی به ویژه حضرت امام باقر(ع) و امام صادق(ع) که مفسّران علمی قرآن کریم و مُجریان عینی آن‌اند، مجالی برای هجران این کتاب عظیم نخواهد بود.

و چون دعا قرآنِ صاعد است، حضرت امام باقر(ع) از هر فرصت مناسبی بهره برده و دعای خاص آن را آموزش داد؛ مانند دعای افطار: «اللهمّ لک صُمنا...»[21] و دعای عمیق و عریقِ سحر: «اللهمّ إنّی أسئلک مِن بهائک...»[22] و دعای ضمن زیارت عاشورای سیّدالشهداء(ع) که همتایی اندوه برای آن حضرت، با نَفَس روزه‌دار را می‌توان از این دو تعبیر دینی استنباط کرد: «نَفَس المَهموم لِظُلمِنا تسبیحٌ و هَمُّه لنا عبادةٌ»؛[23] «أنْفاسُکم فیه تسبیحٌ».[24]......

 

 

بقیه در ادامه مطلب.....

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: برچسب‌ها: آیت الله جوادی آملی ,
:: بازدید از این مطلب : 2503
|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
نویسنده : گمنام
سه شنبه 25 مهر 1391

مبتكر بحث‌های آزاد اجتماعى

بحث آزاد كار خوبى است، من موافقم با بحث آزاد؛ از اول هم موافق بودم. اين نكته‌ى اول كه بحث آزاد را ما رد نمى‌كنيم بلكه استقبال هم مى‌كنيم .مبتكر بحث آزاد اجتماعى امام جواد صلوات‌الله‌عليه است. البته قبل از امام جواد هم در زمان ائمه بحث زياد مى‌شد، اما اينى‌كه حالا بنشينند جمعا صحبت كنند امام جواد اول بار اين كار را كردند.  1360/03/02

 


او امام و پيشاهنگ حركت ملت ایران بود

خاطره‌ى خونين 17 شهريور؛ دنباله‌ى درس جاويد فراموش‌نشدنى است كه امام جواد به ما داده است. چرا يك امام بزرگوار در 25 سالگى به شهادت مى‌رسد؟ و دستگاه جبار زمان اين ذريه‌ى پيغمبر را بيش از آن تحمل نمى‌كند؟ پاسخ به اين سخن را زندگى و شخصيت امام جواد به ما مى‌دهد. او مظهر مبارزه‌ى با باطل بود، او كوششگر براى حكومت الله بود. او براى خدا و قرآن مبارزه مى‌كرد، او از قدرت‌ها نمى‌ترسيد، او در حقيقت امام و الگو و پيشاهنگ اين حركتى بود كه امروز ملت ايران همگى دست به دست آن را تعقيب مى‌كند.

سخنرانى به مناسبت 17 شهريور در مصلى نماز جمعه‌ى تبريز 1362/06/17

 


زندگی امام جواد علیه‌السلام، الگویی برای جوانان

زندگى امام جواد عليه‌السلام هم الگوست. امام جواد عليه‌السلامامامى با آن همه مقامات، با آن همه عظمت - در بيست‌وپنج سالگى از دنيا رفت. اين نيست كه ما بگوييم؛ تاريخ مى‌گويد؛ تاريخى كه غير شيعه آن را نوشته است. آن بزرگوار، در دوران جوانى و خردسالى و نوجوانى، در چشم مأمون و در چشم همه، عظمتى پيدا كرد. اينها چيزهاى خيلى مهمى است؛ اينها مى‌تواند براى ما الگو باشد.

 

گفت و شنود در ديدار جمعى از جوانان به مناسبت هفته‌ى جوان 1377/02/07

 

 

 

 

درس بزرگ امام جواد (ع)

امام جواد مانند ديگر ائمه‌ى معصومين براى ما اسوه و مقتدا و نمونه است. زندگى كوتاه اين بنده‌ى شايسته‌ى خدا، به جهاد با كفر و طغيان گذشت. در نوجوانى به رهبرى امت اسلام منصوب شد و در سالهايى كوتاه، جهادى فشرده، با دشمن خدا كرد به طورى كه در سن 25 سالگى يعنى هنوز در جوانى، وجودش براى دشمنان خدا غير قابل تحمل شد و او را با زهر شهيد كردند. همان‌طورى كه ائمه‌ى ديگر ما عليهم‌السلام با جهاد خودشان هر كدام برگى بر تاريخ پر افتخار اسلام افزودند، اين امام بزرگوار هم گوشه‌ى مهمى از جهاد همه جانبه‌ى اسلام را در عمل خود پياده كرد و درس بزرگى را به ما آموخت. آن درس بزرگ اين است كه در هنگامى كه در مقابل قدرتهاى منافق و رياكار قرار مى‌گيريم، بايد همت كنيم كه هوشيارى مردم را براى مقابله‌ى با اين قدرتها برانگيزيم. اگر دشمن، صريح و آشكار دشمنى بكند و اگر ادعا و رياكارى نداشته باشد، كار او آسان‌تر است. اما وقتى دشمنى مانند مأمون عباسى چهره‌اى از قداست و طرفدارى از اسلام براى خود مى‌آرايد، شناختن او براى مردم مشكل است. در دوران ما و در همه‌ى دورانهاى تاريخ، قدرتمندان هميشه سعى كرده‌اند وقتى از مقابله‌ى روياروى با مردم عاجز شدند دست به حيله‌ى رياكارى و نفاق بزنند.
بيانات در خطبه‌ى نماز جمعه
1359/07/18

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: بازدید از این مطلب : 2538
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : گمنام
دو شنبه 24 مهر 1391

حوزه - شـمـار شـاگـردان و تربيت يافتگان امام جواد(ع ) در منابع رجالى و تاريخى مختلف ذكر شده است . دانشمند گرانقدر، شيخ طوسى نام 113 نفر از اصحاب و راويان آن حضرت را ذكر كرده اسـت. 

برخی از تربیت یافته‌گان مکتب امام جواد (ع) را به مناسبت سالروز شهادت آن امام همان تقدیم می‌کند.
 
زمـامـداران مـعـاصـر ائمـه عـليهم السلام هر چند اجازه نمى دادند كه آن بزرگواران به سبك مؤ سـسـات و سـازمـانـهـاى آمـوزشـى مـتـداول ايـن زمـان ، تـشـكـيـلات مـنـسـجـم و مـنـظـّمـى بـراى مـسـائل آمـوزشـى و تـعـليـم و تربيت افراد ايجاد كنند؛ زيرا در اين صورت با گرايش و جذب مـردم بـه سـوى ايـن مـشـعـلهـاى هـدايـت و آگـاهـى آنـان از اعمال و كارهاى ضدّ اسلامى زمامداران ، حكومت آن غاصبان در معرض خطر جدى قرار مى گرفت ؛ امـّا گـفـتـار، رفـتـار و معاشرتهاى معمولى آنان با مردم و پاسخگويى به پرسشهاى آنان در زمينه هاى گوناگون ، براى كسانى كه با آنان ارتباط داشتند آموزنده ترين كلاس درس بود.
 
دَرِ خـانـه آنـان در هـر وقـت بـر روى دانـش پـژوهـان و كـمـال جـويـان بـازو مـحـضـرشـان سـرشـار از فيض و بركت بود. هر كس هر سؤ الى داشت مى توانست مطرح كند و پاسخ قانع كننده آن را بشنود و حتّى با آنان به بحث و مناظره بپردازد.
 
بـراى امـام جواد عليه السلام از سوى دستگاه خلافت شرايطى فراهم شده بود كه امكان تماس زيـاد مـردم بـا آن حـضـرت و بـهـره گـيـرى از مـحـضـر پـرفـيـضـش مشكل بود. با اين حال گروه زيادى از شيفتگان مكتب ولايت ، توفيق درك محضر آن گرامى را پيدا كرده و از خرمن دانشش خوشه ها چيدند. و بسيارى از اين تربيت يافتگان با مكتوب كردن علومى كه از امام جواد(ع ) آموخته بودند خدمت شايانى به جامعه شيعى كردند.
 
شـمـار شـاگـردان و تربيت يافتگان امام جواد(ع ) در منابع رجالى و تاريخى مختلف ذكر شده است . دانشمند گرانقدر، شيخ طوسى نام 113 نفر از اصحاب و راويان آن حضرت را ذكر كرده اسـت كـه در بـيـن آنـان افـراد زبـده و سـرشـنـاسـى بـه چـشـم مـى خـورد،.(1) از قبيل :
 
احـمد بن محمد بن ابى نَصْر بَزَنطى ) كه از اصحاب اجماع .(2) است و همگان به فقاهت او اعتراف كرده و مرسلاتش(3) را پذيرفته اند، (احمد بن اسحاق اشعرى ) كـه شـيـخ و سـرور قـمـّيـيـن بـود. (زكـريـّا بـن آدم قمى ) كه نزد حضرت رضا و حضرت جواد عليهماالسلام از ارج و مقام والايى برخوردار بود.
 
(عـطـاردى ) تـعـداد راويـان حـضرت را 121 نفر ذكر كرده است .(4) ولى سيد محمد كـاظـم قـزويـنـى اسـامـى 276 نـفـر از شـاگردان و راويان آن حضرت را با شرح مختصرى از زندگى هر يك آورده است ..(5)
 
ايـنـك بـه مـعـرفـى و شـرح حـال بـرخـى از پـرورش يـافـتگان مكتب امام جواد عليه السلام مى پردازيم ..(6)
 
ابراهيم بن محمد هَمْدانى
 
(ابـراهـيـم بـن مـحـمـد هـمـدانـى ).(7) از چـهـره هـاى بـرجـسـتـه و از اصـحـاب جـليل القدر و مورد اعتماد امام رضا، امام جواد و امام هادى عليهم السلام بود. وى در عبادت خداوند بسيار كوشا بود و چهل بار حج به جا آورد..(8)
 
ابـراهـيـم از جـانـب امـام جـواد(ع ) وكـالت داشـت و حـضـرت بـراى او احـتـرام خـاصـى قـايـل بـود و از ديـگـر وكـلا و دوسـتـان خـود در آن مـنطقه خواسته بود با او مخالفتى نداشته باشند و از او اطاعت كنند.
 
امـام جـواد(ع ) در نـامـه اى بـه او نـوشـت : (پـولى كـه فـرسـتـاده بـودى رسيد، خداوند از تو قبول كند و از آنان (كه پول دادند) راضى باشد و آنها را در دنيا و آخرت با ما قرار دهد. فلان مـقـدار ديـنـار و مـقـدارى پوشاك براى تو فرستادم . خداوند در آنها و در همه نعمتهايش بر تو بركت دهد.
 
بـه (نَضْر)نوشتم و به او امر كردم كه از مخالفت با تو دست بكشد و جايگاه تو نزد خودمان را بـه وى يـادآور شـدم و به (ايوب ) نيز مشابه آن را نوشتم . همچنين به دوستان هَمْدانى خود نـيز نوشتم و از آنان خواستم از تو اطاعت كنند و بدانند كه راه همان است كه تو به آنان نشان مى دهى و جز تو كسى از جانب من (در آن منطقه ) وكالت ندارد..(9)
 
ابـراهـيم مى گويد: در نامه اى به حضرت جواد(ع ) رفتار بدى را كه «سميع »با من داشت متذكر شـدم . آن حضرت در پاسخ نوشت : (خداوند در يارى تو نسبت به كسى كه به تو ظلم مى كند تـعـجـيـل فـرمايد. و از شر او تو را كفايت كند و بشارت باد بر تو به يارى خداوند در آينده نزديك  اِن شاءاللّه و به اجر و پاداش در آخرت . (تو را سفارش مى كنم كه )بسيار حمد خدا به جا آوردى ..(10)
 
زكريا بن آدم
 
(زكـريـا بـن آدم بن عبداللّه بن سعد اشعرى قمى ) از اصحاب بزرگ و والا مقام امام رضا(ع ) و امام جواد(ع ) بود. وى فردى ثقه و وجيه بود.(11) و آن دو امام همام نسبت به او عنايت خاصى داشتند.
 
(عـبـداللّه بـن صـلت قـمـى ) مى گويد: در اواخر عمر امام جواد(ع ) خدمت ايشان رسيدم آن حضرت فرمود:
 
(خداوند صفوان بن يحيى ، محمد بن سنان ، زكريا بن آدم و سعد بن سعد را از جانب من جزاى خير دهد چه اين كه نسبت به من وفادار بودند..(12)
 
وى شـخـصـى مـورد اعتماد بود و امام هشتم يكى از اصحاب خود را براى فراگيرى معارف دينى نـزد او فرستاد. على بن مسيب مى گويد: به امام رضا عليه السلام عرض كردم چون راه من دور است و نمى توانم هر زمان كه خواستم خدمت شما برسم ، بفرماييد كه آگاهيهاى لازم دينم را از چه كسى فرا گيرم ؟
 
امام (ع ) فرمود: از زكريا بن آدم قمى كه او بر دين و دنيا امين است .
 
عـلى بـن مـسـيـب گـويـد: وقـتـى بـازگـشـتـم خـدمت زكريا رسيدم و آنچه احتياج داشتم ، پرسيدم ..(13)
 
(زكـريـا بـن آدم ) در شـهر قم وفات يافت و در نزديكى حرم مطهر دفن شد و مزارش زيارتگاه خاص و عام است . امام جواد عليه السلام پس از وفات زكريا به بعضى از اصحابش نوشت :
 
به ياد آوردم آنچه از قضاى الهى بر زكريا جارى شد، رحمت خدا بر او باد روز ولادتش و روز وفـاتش و روزى كه زنده و مبعوث مى گردد. در حالى كه عارف به حق بود عمرش را گذرانيد و بـه حـق اقـرار داشـت ، در راه حـق مـشـكـلات را بـرا ى خـدا تـحـمل كرد و به انجام وظيفه و آنچه خدا و رسولش مى خواستند قيام نمود. رحمت خدا بر او باد كـه از دنـيـا رفـت در حـالى كـه نـه پـيـمـان شـكـسـت و نـه آن را تبديل نمود. خدا او را مطابق نيتش جزا دهد و بهترين آرزويش را به وى عطا كند..(14)
 
*عبد العظيم حسنى
 
او ابـوالقـاسـم عبد العظيم بن عبداللّه بن على بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع ) است . شرح حال مختصر او را (صاحب بن عباد) در جواب شخصى كه از حسب و نسب و اعتقادات حضرت عبدالعظيم سؤ ال كرده بود چنين نوشته است :
 
او فـردى بـا تـقـوى ، پـرهـيـزكـار و داراى ديـن صـحـيـح و عـبـادتـى كامل بود و در امانتدارى ، صداقت و درستكارى شهرت داشت .
 
حـضـرت عـبـدالعـظـيـم ، بـه مسائل دين آگاه بود و حقايق اسلام را به خوبى درك مى كرد، به توحيد و عدل پروردگار ـ كه از شرايط اعتقادى هر مسلمانى است ـ اعتقاد راسخى داشت .
 
وى احـاديـث بـسـيـارى از امـام جـواد و امـام هـادى عـليـهـمـا السـلام نـقـل كـرده و آن دو امـام بـزرگـوار نـامـه هـا و پـيـامـهـائى بـه او ارسـال داشـتـه انـد. او از بـرخـى از اصـحـاب مـوسـى بـن جـعـفـر و امـام رضـا(ع ) نيز احاديثى نقل كرده است .
 
حضرت عبدالعظيم (ع ) داراى كتابها و تاءليفاتى نيز بوده كه يكى از آنها كتاب (روز و شب ) اسـت . و افـراد بزرگ و دانشمندى مانند: احمد بن ابى عبداللّه برقى ، احمد بن محمد بن خالد و ابوتراب رويانى ، از او حديث نقل مى كرده اند.
 
او از حـكـومـت زمان خود وحشت داشت و مورد تهديد بود؛ از اين رو وطن خود را ترك كرد و به طور ناشناس از اين شهر به آن شهر مى رفت تا آن كه وارد (شهر رى ) شد و در محله (ساربانان ) در خـانـه يـكـى از شـيـعـيـان در (كـوى بـردگـان ) سـاكـن گـرديـد و بـه عـبـادت پـروردگـار مشغول شد.
 
وى ، روزها را در (سردابِ) خانه به سر مى برد و روزه مى گرفت و شبها رابه نماز و مناجات مـى گـذرانـد. گـاهـى بـه صـورت نـاشـنـاس از خـانـه بـيـرون مـى آمـد و قـبـرى را كـه اكنون مـقـابـل قبراوست زيارت مى كرد، عبدالعظيم مى گفت : اين قبر يكى از فرزندان موسى بن جعفر (ع ) است .
 
طـولى نـكـشـيـد كـه شـيـعـيـان و دوسـتـداران اهـل بـيـت بـا او بـه عـنـوان عـالم بـه احـاديـث اهـل بـيـت آشـنـا شـدنـد و ارتـبـاط بـرقرار كردند و از علم و دانش او بهره مى گرفتند. يكى از شيعيان رسول خدا(ص ) را در خواب ديد. آن حضرت به او فرمود: به زودى مردى از خاندان من ، در (محله ساربانان ) از دنيا خواهد رفت و در باغ (عبد الجبّار) نزديك درخت سيبى به خاك سپرده خواهد شد!
 
آن مـرد بـراى خـريـد بـاغ نـزد صـاحـب آن رفـت و جـريـان خـواب خـود را نقل كرد. او گفت من هم چنين خوابى ديده ام و تصميم دارم باغ را وقف كنم تا شيعيان اموات خود را در آن دفن كنند. سرانجام حضرت عبدالعظيم از دنيا رفت و در آن باغ كه اكنون بقعه و بارگاه وى قـرار دارد، بـه خـاك سـپـرده شـد..(15) شـيـعيان زمانى كه حضرت عبدالعظيم را بـراى غـسـل آماده مـى كردند، در جيب او ورقه اى را ديدند كه در آن نسب خود را معرفى كرده بود..(16)
 
يـكـى از مـراحـل حساس و درخشان زندگى حضرت عبدالعظيم (ع )، عرضه كردن عقايد دينى خود بـه مـحـضـر امـام هـادى (ع ) اسـت . كه از يك طرف صفا و صداقت او را ابراز مى دارد و از طرف ديـگـر نـشـانـه ديندارى واقعى و احساس مسؤ وليتى است كه وى در پرتو علم و دانش خود، به اهميت آن پى برده است و مى تواند به عنوان يك درس آموزنده و سرمشق سازنده اى مورد متابعت و پيروى قرار گيرد.
 
حـضرت عبدالعظيم مى گويد: خدمت مولايم امام هادى (ع ) رسيدم . آن حضرت فرمود: مرحبا، خوش آمـدى تو از دوستان واقعى ما هستى ، عرض كردم اى فرزند پيامبر، دوست دارم عقايد دينى خودم را خدمت شما بيان كنم ، تا چنانچه مورد قبول شما باشد، بر آن استوار بمانم و بتوانم بدين وسيله به ملاقات پروردگارم برسم .
 
امام هادى (ع ) فرمود: بيان كن .
 
وى عـقـايد خود را درباره خدا، پيامبر، امامت ، معراج و قبر و قيامت بيان داشت و گفت : پس از عقيده بـه ولايـت و امـامـت ، احـكـام واجب الهى ، نماز، زكات ، روزه ، حج ، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر است .
 
امام هادى (ع ) فرمود:
 
(اى ابـوالقـاسـم ، بـه خدا سوگند، اعتقاداتى كه عرضه داشتى ، مبانى واقعى دين الهى است كـه خـداونـد بـراى بـنـدگان خود برگزيده و از آن خشنود مى شود. بنابراين ، بر اين عقايد استوار و ثابت قدم باش ، زيرا خداوند در اين راه تو را در دنيا و آخرت ، پايدار و جاويدان مى گرداند..(17)
 
از ايـن رو امـام هـادى (ع ) آگـاهى دينى او را مورد تاءييد قرار مى داد و اصحاب را در ناحيه رى براى آموختن مسائل دينى به او ارجاع مى داد. (ابوتراب رويانى ) مى گويد: اباحماد رازى مى گـفـت : در سـامـراء خـدمـت امـام هـادى (ع ) رسـيـدم و مـسـائلى از حلال و حرام را پرسيدم ، آن حضرت نيز پاسخ گفت ؛ هنگام خداحافظى فرمود:
 
يـا حـَمـّاد اِذا اَشـْكـَلَ عـَلَيـْكَ شـَىْءٌ مـِنْ اُمـُورِ ديـنِكَ بِناحِيَتِكَ، فَسَلْ عَنْ عَبْدُ الْعَظيمِ الْحَسَنى ).(18)
 
هرگاه در مسائل دينى خود در آن ناحيه به مشكلى برخورد كردى ، حكم آن را از عبدالعظيم حسنى سؤ ال كن .
 
دربـاره فـضـيـلت زيـارت قـبـر او نـيـز امـام هـادى (ع ) بـه يـكـى از شـيـعـيـان اهل رى فرمود:
 
اگر قبر عبدالعظيم را كه نزد شماست زيارت كنى مانند آن است كه قبر امام حسين (ع ) را زيارت كرده اى ..(19)
 
على بن مهزيار
 
(عـلى بـن مـهـزيـار اهـوازى ) از اصـحـاب امـام رضـا، امـام جـواد و امـام هـادى عـليـهـم السـلام بـود..(20) وى از شـيـعـيـان بلند مرتبه ، مورد اعتماد و از فقهاى اصحاب است . علىّ نـزد امـام جـواد عليه السلام مقام و منزلت والايى داشت ، از وكلا و ياران خاص آن حضرت بود و در مـكـتب تربيتى اش به حدّى از رشد و كمال رسيد كه در نامه امام جواد عليه السلام به (علىّ بن مهزيار) آمده است :
 
اى على ! خداوند به تو پاداشى نيكو عطا فرمايد و تو را در بهشت خويش جاى دهد ... من تو را در خـير خواهى و اطاعت و خدمت و احترام و آنچه كه بر تو واجب است آزمودم . اگر بگويم هيچ كس را چون تو نيافتم ، اميد آن دارم كه در اين ادّعا راستگو باشم ...
 
مـقـام و مـنـزلت و خـدمـات تـو در گـرمـا و سـرمـا و در طـول شـب و روز بـر مـن پـوشيده نيست . از خدا مى خواهم هنگامى كه همه مردم را در قيامت جمع مى كـنـد، تو را به رحمت ويژه خود اختصاص دهد؛ چندان كه مورد غبطه و حسرت ديگران واقع شوى )..(21)
 
امام جواد عليه السلام در نامه ديگرى به او مى نويسد:
 
(نـمـى دانـى كـه خداوند چگونه تو را نزد من عزيز كرده است ، چه بسيار كه تو را به اسم و نسب دعا مى كنم و به تو بسيار عنايت و محبت دارم و مى دانم تو در چه پايه اى از ايمان هستى . خداوند برتر از آنچه هستى براى تو مستدام گرداند و به جهت رضايت من از تو راضى گردد و تـو را بـه آرزويـت بـرسـانـد و بـه رحـمتش ، فردوس اعلى را براى تو برگزيند. خداوند شنونده دعاست ، (از او مى خواهم ) تو را سرپرستى و حفاظت فرمايد و به رحمتش هر بدى را از تو دور گرداند..(22)
 
عـلى بـن مـهـزيـار روايـات بـسـيـارى را از سـه امـام بـزرگـوار نـقـل كرده و سى و سه جلد كتاب در موضوعات مختلف تاءليف كرده است ..(23) او در مـبـاحـثـات و مـنـاظرات علمى با مخالفان نيز شركت مى كرد. نجاشى مى نويسد: او با (على بن اسـبـاط) كـه فـطـحـى مذهب بود، رسايلى رد و بدل كرده و آن دو در اين باره به امام جواد عليه السلام رجوع كردند و (على بن اسباط) از عقيده نادرست خود دست برداشت ..(24)
 
(عـلى بـن مـهزيار) بسيار عبادت مى كرد و سجده هاى طولانى داشت . يوسف بن سخت بصرى مى گويد:
 
(او زمـانـى كـه خـورشـيـد طـلوع مـى كـرد سـر بر سجده مى گذاشت و تا وقتى كه هزار نفر از برادران ايمانى را دعا نمى كرد و آنچه براى خود خواسته بود براى آنان نمى خواست سر از سجده برنمى داشت . از اين رو پيشانى اش از بسيارى سجده پينه بسته بود..(25)...........
 
 
بقیه در ادامه مطلب.....
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: بازدید از این مطلب : 2361
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : گمنام
یک شنبه 23 مهر 1391

زیارت امام رضا علیه السلام از زیارت امام حسین علیه السلام بالاتر است، چرا که بسیاری از مسلمانان به زیارت امام حسین علیه السلام می روند. ولی فقط شیعیان اثنی عشری به زیارت حضرت امام رضا علیه السلام می آیند.

اگر حال داشتید به حرم بروید. زیارت شما قلبی باشد. در موقع ورود اذن دخول بخوانید.

هنگامی که از حضرت رضا علیه السلام اذن دخول می طلبید و می گویید:

أأدخل یا حجة الله؟ ای حجت خدا، آیا وارد شوم؟

به قلبتان مراجعه کنید و ببینید آیا تحولی در آن به وجود آمده و تغییر یافته است یا نه؟ اگر تغییر حال در شما بود، حضرت علیه السلام به شما اجازه داده است. اذن دخول حضرت سیدالشهداء علیه السلام گریه است، اگر اشک آمد امام حسین علیه السلام اذن دخول داده اند و وارد شوید.

اگر حال داشتید به حرم وارد شوید. اگر هیچ تغییری در دل شما به وجود نیامد و دیدید حالتان مساعد نیست، بهتر است به کار مستحبی دیگری بپردازید. سه روز روزه بگیرید و غسل کنید و بعد به حرم بروید و دوباره از حضرت اجازه ورود بخواهید.

بسیاری از حضرت رضا علیه السلام سؤال کردند و خواستند و جواب شنیدند، در نجف، در کربلا، در مشهد مقدس، - هم همین طور -

کسی مادرش را به کول می گرفت و به حرم می برد. چیزهای عجیبی را می دید.

ملتفت باشید! معتقد باشید! شفا دادن الی ماشاءالله! به تحقق پیوسته. یکی از معاودین عراقی غده ای داشت و می بایستی مورد عمل جراحی قرار می گرفت. خطرناک بود، از آقا امام رضا خواست او را شفا بدهد، شب حضرت معصومه علیهاالسلام را در خواب دید که به وی فرمود:

“غده خوب می شود. احتیاج به عمل ندارد!” ارتباط خواهر و برادر را ببینید که از برادر خواسته خواهر جوابش را داده است.

 همه زیارتنامه ها مورد تأیید هستند. زیارت جامعه کبیره را بخوانید. زیارت امین الله مهم است. قلب شما- این زیارات را بخواند. با زبان قلب خود بخوانید. لازم نیست حوائج خود را در محضر امام علیه السلام بشمرید. حضرت علیه السلام می دانند! مبالغه در دعاها نکنید! زیارت قلبی باشد. امام رضا علیه السلام به کسی فرمودند: “از بعضی گریه ها ناراحت هستم!”

یکی از بزرگان می گوید، من به دو چیز امیدوارم:

اولاً قرآن را با کسالت نخوانده ام. بر خلاف بعضی که قرآن را آن چنان می خوانند که گویی شاهنامه می خوانند. قرآن کریم موجودی است شبیه عترت.

ثانیاً در مجلس عزاداری حضرت سیدالشهداء گریه کرده ام.

 حضرت آیت الله العظمی بروجردی رحمة الله مبتلا به درد چشم شدند، فرمودند:

در روز عاشورا مقداری از گِلِ پیشانی عزاداری امام حسین علیه السلام را بر چشمان خود مالیدم، دیگر در عمرم مبتلا به درد چشم نشدم و از عینک هم استفاده نکردم!

 کسی وارد حرم حضرت رضا علیه السلام شد، متوجه شد سیدی نورانی در جلوی او مشغول خواندن زیارتنامه می باشد، نزدیک او شد و متوجه شد که ایشان اسامی معصومین - سلام الله علیهم - را یک یک با سلام ذکر می فرمایند. هنگامی که به نام مبارک امام زمان ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ رسیدند سکوت کردند! آن کس متوجه شد که آن سید بزرگوار خود مولایمان امام زمان- سلام الله علیه و ارواحنا له الفداء- می باشد.

حرف آخر این که عمل کنیم به هر چه می دانیم. احتیاط کنیم در آنچه خوب نمی دانیم. با عصای احتیاط حرکت کنیم.

در همین حرم حضرت رضا علیه السلام چه کراماتی مشاهده شده است. کسی در رؤیا دید که به حرم حضرت رضا علیه السلام مشرف شده و متوجه شد که گنبد حرم شکافته شد و حضرت عیسی و حضرت مریم علیهماالسلام از آنجا وارد حرم شدند. تختی گذاشتند و آن دو بر آن نشستند و حضرت رضا علیه السلام را زیارت کردند.

روز بعد آن کس در بیداری به حرم مشرف گردید. ناگهان متوجه شد حرم کاملاً خلوت می باشد! حضرت عیسی و حضرت مریم علیهماالسلام از گنبد وارد حرم شدند و بر تختی نشستند و حضرت رضا علیه السلام را زیارت کردند. زیارت نامه می خواندند. همین زیارت نامه معمولی را می خواندند! پس از خواندن زیارتنامه از همان بالای گنبد برگشتند. دوباره وضع عادی شد و قیل و قال شروع گردید حال آیا حضرت رضا علیه السلام وفات کرده است؟

 حرف آخر این که:

عمل کنیم به هر چه می دانیم. احتیاط کنیم در آنچه خوب نمی دانیم. با عصای احتیاط حرکت کنیم.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: اخلاق و عرفان , امامت و ولایت , ,
:: برچسب‌ها: آیت الله بهجت , رایة الهدی , امام رض علیه السلام , آداب زیارت ,
:: بازدید از این مطلب : 2730
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 13 مهر 1391

به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز(چهارشنبه) در ديدار يكهزار نفر از نخبگان و استعدادهاي برتر جوان، حفظ و تقويت فضاي نشاط و اميد كنوني در ميان جوانان نخبه،فراهم كردن امكان پيشرفت هاي علمي و پژوهشي بيشتر در ميان استعدادهاي جوان، توجه به درون زايي علمي بجاي مرعوب شدن در مقابل پيشرفتهاي علمي غرب، تقويت روحيه احساس مسئوليت نخبگان نسبت به آينده ملت و راضي نشدن به پيشرفتهاي علمي كنوني را از ضروريات ادامه حركت پرشتاب علمي كشور برشمردند و تأكيد كردند: به فضل الهي ملت ايران با تكيه بر ثروت نيروي انساني جوان و مستعد خود و ايستادگي در مقابل فشارها، ازهمه گردنه هاي خطرناك عبور خواهد كرد و به قله سعادت خواهد رسيد.

در اين ديدار كه در فضايي صميمانه و پرنشاط برگزار شد، رهبر انقلاب اسلامي با تبريك به جوانان نخبه به خاطر توفيق به فعليت رساندن استعدادها و توانايي ها، خطاب به آنان خاطرنشان كردند: شما جوانان عزيز نبايد به اين حد از نخبگي قانع باشيد بلكه بايد اين بذر به ثمر نشسته به نهالي برومند و ثمربخش تبديل شود كه در همه زمانها و موقعيت ها بتواند ميوه شيرين خود را به كام كشور، ملت، تاريخ و در نهايت بشريت، بچشاند .

حضرت آيت الله خامنه اي با اشاره به ديدگاهها و پيشنهادهاي تعدادي از جوانان نخبه كه در اين ديدار مطرح شد، آنها را سنجيده و همراه با تفكر و برخاسته از صدق و صفا خواندند و ضمن توصيه به مسئولان براي توجه به اين ديدگاهها و بررسي دقيق پيشنهادهاي ارائه شده، افزودند: هنگامي كه جوانان اينگونه با نشاط و اميد و از روي سنجيدگي و با احساس مسئوليت، مطالبي را درخصوص پيشرفت و آينده كشور بيان مي كنند، فضاي شيرين بوجود مي آيد كه بايد اين روحيه در ميان جوانان بويژه نخبگان تقويت شود.

ايشان با يادآوري پيام امام خميني (ره) به مناسبت پيروزي رزمندگان اسلام در عمليات طريق القدس در دوران دفاع مقدس، خاطرنشان كردند: امام (ره)‌ در آن پيام، تربيت جواناني كه توانستند آن پيروزي را در چنان شرايط سختي بيافرينند، فتح الفتوح انقلاب اسلامي خواندند و امروز نيز روحيه نشاط و احساس مسئوليت جوانان نخبه نسبت به آينده كشور، همان فتح الفتوح انقلاب اسلامي است.

رهبر انقلاب اسلامي نتيجه حفظ و تقويت اين روحيه را، سود بردن كشور و ملت از ويژگي نخبگي دانستند و تأكيد كردند: جوان نخبه اي كه با چنين انگيزه و روحيه اي در مسير پيشرفت علمي گام برمي دارد،‌در واقع سرمايه شخصي خود را كه همان نخبگي است،‌به سرمايه ملي تبديل مي كند و همه، از آن سود خواهند بُرد.

حضرت آيت الله خامنه اي با ابراز خرسندي از فضاي گفتماني حركت و پيشرفت علمي در كشور افزودند: البته يك نگراني هم وجود دارد و آن اينكه با حركت پرشتاب علمي در كشور ، حالت اقناع و رضايت ايجاد شود در حاليكه ما در آغاز راه هستيم و اين شتاب علمي نبايد كُند و يا متوقف شود.

ايشان با اشاره به عقب ماندگي علمي تاريخي كشور به دليل تسلط حاكمان و زمامداران وابسته و غافل، خاطرنشان كردند: فاصله علمي زياد با دنيا و وجود رقباي نسبتاً قوي در منطقه،‌ از واقعيت هايي هستند كه ضرورت استمرار حركت پرشتاب علمي تا رسيدن به نقطه متناسب با شأن و جايگاه ملت ايران را دو چندان مي كند.

رهبر انقلاب اسلامي از جمله لوازم ادامه حركت پرشتاب علمي را همت مضاعف جوانان و مرعوب نشدن در قبال پيشرفتهاي علمي غرب دانستند و تأكيد كردند: در مسير پيشرفت علمي بايد درون زايي و درون جوششي علمي، اصل قرار گيرد و تقويت شود.
حضرت آيت الله خامنه اي در ادامه، توصيه هايي را به مسئولان بنياد ملي نخبگان و مسئولان مراكز و دستگاههاي مرتبط با حركت علمي كشور بيان كردند. ايشان فعاليتهاي انجام گرفته در بنياد ملي نخبگان را براساس ارزيابي هاي انجام گرفته، خوب ارزيابي كردند و در عين حال اين نكات را متذكر شدند: لزوم توجه به تفاوت در معيارهاي نخبگي در علوم فني و علوم انساني، فراهم كردن ميدان وسيع علمي و پژوهشي براي نخبگان به عنوان اولويت اول و اساسي، و نگاه شبكه اي به نخبگان.

رهبر انقلاب اسلامي در تبيين نگاه شبكه اي به نخبگان افزودند:‌ در مورد نخبگان بايد يك حركت شبكه اي درون زا بوجود آيد كه مرحله اول آن، شناسايي و پرورش نخبگان در آموزش و پرورش است و در مراحل بعد، شامل انتخاب بهترين ها، و سپس حفظ و ارتقاء نخبگان به رتبه هاي بالاتر است و در نهايت اين نخبگان، بايد خود زمينه ساز پرورش نخبگان جديد شوند.

حضرت آيت الله خامنه اي همچنين با اشاره به تدوين سند راهبردي نخبگان، از مسئولان ذيربط خواستند تا اين سند را سريعاً تصويب نهايي و سپس ابلاغ كنند.

ايشان توصيه هايي را نيز خطاب به نخبگان جوان بيان كردند.
باقي ماندن در طراز نخبگي و اثرگذاري در فضاي پيراموني خود و سوق دادن آن به سمت نخبگي از جمله توصيه هاي رهبر انقلاب اسلامي به نخبگان بود.
حضرت آيت الله خامنه اي، توجه به نيازهاي كشور در فعاليتهاي علمي و پژوهشي را نيز مورد تأكيد قرار دادند و افزودند: برخي گزارشها حاكي از آن است كه هنوز بخش عمده اي از مقالات علمي ناظر به نيازهاي كشور نيست كه اين، خسارت است و بايد به گونه اي برنامه ريزي شود كه صددرصد مقالات علمي در جهت رفع نيازهاي داخل قرار گيرند.

ايشان معيار اصلي در همكاري با ISI را نيز، ناظر بودن مقالات به نيازهاي داخلي دانستند و خاطرنشان كردند: اين موضوع نيازمند روش سيستمي و تلاش بيشتر بنياد ملي نخبگان است.

رهبر انقلاب اسلامي سه توصيه ديگر نيز به نخبگان جوان بيان كردند: ارتقاء معنويت و تهذيب نفس، تفكر در مسائل اصولي و اساسي زندگي، و تحليل صحيح و دقيق از جايگاه كشور و نظام در شرايط كنوني جهان.

حضرت آيت الله خامنه اي درخصوص دارا بودن تحليل درست از وضعيت كشور به تبيين شرايط نظام اسلامي پرداختند و افزودند: جمهوري اسلامي ايران در طول ۳۳ سال گذشته با طيف مختلفي از فشارها اعم از سياسي، امنيتي، نظامي، اقتصادي و تحريم ها مواجه بوده است اما ملت ايران با ايستادگي خود نه تنها اين فشارها را خنثي كرد بلكه قوي تر نيز شده ا ست.

ايشان لازمه رسيدن به تحليل درست از جايگاه و موقعيت كشور را، وجود ارزيابي صحيح از توانايي ها و نقاط قوت نظام اسلامي، فشارهاي جبهه دشمن، و در عين حال ناكامي هاي اين جبهه دانستند و تأكيد كردند: اين تصور كه علت دشمني جبهه استكبار با ملت ايران، اتخاذ برخي مواضع يا تصميم ها بوده، غلط است. علت اصلي همه اين فشارها، جايگاه مستقل ملت ايران و تسليم نشدن در برابر نظام سلطه است.

رهبر انقلاب اسلامي، هدف اصلي از افزايش فشارها به ملت ايران را، وادار كردن ملت به تسليم دانستند و افزودند: ملت ايران هيچگاه تسليم فشارها نشده و نخواهد شد و علت عصبانيت دشمن نيز، همين موضوع است.

حضرت آيت الله خامنه اي تأكيد كردند: ملت ايران با تكيه بر ثروت طبيعي و انساني مستعدي كه در اختيار دارد، از گردنه هاي دشوار و گذرگاههاي سخت عبور خواهد كرد و به توفيق الهي، به قله سعادت دنيا و آخرت،‌ و آرامش و آسايش خواهد رسيد.....


بقیه در ادامه مطلب.....

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1828
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 12 مهر 1391

به نقل از فارس، حضرت آیت‌الله العظمی بهجت(ره) در کتاب «پرسش‌های شما، پاسخ‌های آیت‌الله بهجت» درباره ولایت فقیه و محدوده اختیارات آن می‌فرماید:

می‌دانیم که دین اسلام آخرین دین، و احکام و قوانین اسلام آخرین مقرراتی است که از ذات مقدس پروردگار وضع شده است، و پیغمبری بعد از خاتم انبیا صلی‌الله علیه و آله نخواهد آمد ‌و کتابی آسمانی بعد از قرآن کریم فرستاده نخواهد شد و باید این کتاب تا قیام قیامت، کتاب قانون بوده و عترت اهل‌بیت پیامبر اکرم علیهم‌السلام، مبیّن آن باشند.

و نیز روشن است که امت محمدی صلی‌الله علیه وآله در زمان حضرت حجت و معصوم حق، هر چند در زندان یا در حال تبعید باشند، می‌توانند وظیفه خود را ولو با مشقت بسیار و تحمل مشکلات فراوان به دست آورند. ولی سخن درباره زمان غیبت کبرای حجت حق است که در این موقعیت نمی‌توان برای مسئله بیش از سه صورت فرض کرد:

1- کتاب خدا و احکام و قوانین دین تعطیل شود؛

2- خود به خود بماند، یعنی خودش وسیله ابقای خود باشد؛

3- نیاز به سرپرست و حاکم و مبیّن دارد که همان ولی امر و مجتهد جامع‌الشرایط است.

فرض اول عقلا و نقلا باطل است، زیرا دین مبین اسلام، آیین خاتم است و تا ختم نسل بشر باید راهنما و آیین امت باشد.

و فرض دوم نیز باطل است، زیرا قانون خود به خود اجرا نمی‌شود و نیاز به شخص و یا اشخاص دارد تا آن را حفظ و به اجرا در آورند.

ناچار باید به فرض سوم قائل باشیم و بگوییم:‌ جامعه مسلمین را باید ولی امر به همت شئونات و ابعاد آن اداره کند.

از سوی دیگر نیز روشن است که جامعه نیاز به تشکیلات فراوان از جمله: ارتش، آموزش و پرورش، دادگستری و ... دارد، لذا باید دست ولی فقیه، در همه شئونات مادی و معنوی، مبیّن، شارح، راهنما و حلال مشکلات باشد.

در نتیجه، ولی فقیه باید تمام شئونات امام معصوم (ع) به استثنای امامت و آنچه را که مخصوص امام معصوم است داشته باشد تا بتواند اسلام را در جامعه پیاده کند ‌وگرنه در صورت عدم وجود تشکیلات حکومتی، دشمنان نخواهند گذاشت که حکومت و آئین اسلامی عملی شود. دلیل دیگر اینکه با استدلال خلف می‌توان گفت: هیچ جامعه و کشوری با هرج و مرج پایدار نمی‌ماند از این رو باید قانون و حاکم و حکومتی در آن حکمفرما باشد و اگر حکومت طاغوت حاکم باشد دین مبین اسلامی باقی نمی‌ماند و این خلاف فرض است چون گفتیم به دلیل عقلی و نقلی باید دین مبین اسلام تا قیام قیامت باقی بماند؛

«وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ»؛ هر کس دین دیگری غیر از اسلام را بجوید، هرگز از او پذیرفته نمی‌شود.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1872
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 12 مهر 1391

دفتر حفظ و نشر آثار آیت‌الله العظمی خامنه‌ای یادداشتی از آیت‌الله محی‌الدین حائری شیرازی، عضو مجلس خبرگان رهبری منتشر کرد که متن کامل آن در ادامه می‌آید:

هر جا پای انسان در میان است، انسان‌شناسی حرف اول را می‌زند. انسان‌شناسی خشت اول است و مشکل غرب همین است که خشت اول را کج نهاده است. خشت اول چون نهد معمار کج می‌رود تا گنبد دوّار کج و به همین دلیل امام راحل قدّس‌سرّه می‌فرمودند: بیچارگی دشمنان اسلام در این است که اسلام را نشناخته‌اند، انسان را نشناخته‌اند.

البته این تنها مشکل دشمنان ما نیست؛ مشکل برخی دوستان ما هم همین است که انسان را نشناخته‌اند. آنهایی که گمان می‌کنند دشمن اگر در گفتار و رفتار ما نرمش احساس کند، متقابلاً نرمش می‌کند، در واقع انسان و طبیعت انسانی را نشناخته‌اند.

قرآن کریم درس انسان‌شناسی می‌دهد. به گوشه‌ای از تعلیمات قرآن توجه کنیم؛ آن‌جا که طبیعت انسانی را در شخصیت زلیخا برای ما ترسیم می‌کند:

یوسف چه کند که بهانه دست زلیخا ندهد؟!

پس از آن که نقشه‌ی زلیخا برای به‌دام‌انداختن یوسف مؤثر واقع نشد و یوسف درهای بسته را گشود و خود و پاکی خود را نجات داد و زلیخا او را تعقیب می‌کرد، ناگهان با عزیز مصر روبه‌رو شدند. زلیخا -مظهر طبیعت انسانی- در تهمت زدن به یوسف تردید نکرد و از عزیز مجازات یوسف را به دلیل تجاوز به ناموسش مطالبه کرد: «قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَ‌ادَ بِأَهْلِکَ سُوئاً إِلَّا أَن یُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»1

امروز جهان اسلام همچون یوسف است و یوسف بالاخره زمامدار عالَم می‌گردد. ابرقدرت‌ها و استکبار جهانی اسلام آمریکایی را می‌پسندند، ولی اسلام ناب باید روی کار بیاید؛ اسلام‌ ستیزه‌گرِ با ناپاکی و نه اسلام سازش و نه اسلام پرخاشگر بی‌منطق.

همین زلیخا وقتی زنان مصری دستشان را بریدند، گفت: این همان است که مرا در عشق او ملامت می‌کردید. من از او کام خواستم، ولی خواهش مرا رد کرد: «وَ لَئِن لَّمْ یَفْعَلْ مَا آمُرُ‌هُ لَیُسْجَنَنَّ وَ لَیَکُونًا مِّنَ الصَّاغِرِ‌ینَ»2 و اگر آنچه را من بگویم انجام ندهد، زندانی خواهد شد و تحقیر می‌گردد. طبیعت را تماشا کنید: مظهر فطرت یعنی یوسف را ظاهراً به دلیل ناپاکی و باطناً و در جلسه‌ی خصوصی به دلیل پاکی به زندانی و شکنجه تهدید می‌کند.

در مسئله‌ی آمریکا و رژیم صهیونیستی، دوستان توجه نمی‌کنند که مسئله‌ی سلاح هسته‌ای دلیل بیرونی آنها است؛ دلیل درونی و اصلی آنها این است که چرا جمهوری اسلامی اسرائیل را به رسمیت نمی‌شناسد؟ چرا از حقوق مردم فلسطین دم می‌زند؟

طبیعت در هر برنامه‌ای که در پی کشانیدن فطرت به سازش است، دو گونه برخورد می‌کند؛ یکی بیرونی و یکی درونی. زلیخا هم در حضور عزیز مصر و هم در حضور زنان مصری از زندانی کردن یوسف و مجازات سخت او دم می‌زد، اما دلیل هرکدام دقیقاً نقیض و متضاد دیگری است. دلیل زندانی و شکنجه‌ی یوسف در محضر عزیز مصر تهمت دست‌درازی به ناموس او است، اما دلیل زندانی و شکنجه و تحقیر یوسف در محضر زنان مصری خودداری یوسف در مقابل خواسته زلیخا است.

دوستان گمان می‌کنند اگر مسئله‌ی غنی‌سازی تعلیق شود، بهانه از دست دشمنان ما گرفته خواهد شد. یوسف چه کند که بهانه به دست زلیخا ندهد؟! فطرت چه کند که طبیعت بهانه نگیرد؟! هر جا کوتاه بیاییم، آنها جسورانه‌تر مطالبات خود را مطرح خواهند کرد. هر چه استقامت کنیم، طمع آنها از ما کمتر می‌شود.

هرجا تردید کردیم...

اگر شما نشان دادید که هر جا مضطر شدید، تکلیف شرعی شما متحول می‌شود، آنها به دنبال مضطر کردن شما راه می‌افتند. اگر شما نشان دادید که تابع عرف هستید، عرف را برای شما عوض می‌کنند تا احساس کنید که تکلیف شما عوض شده است. اگر امری همگانی شد، شما نتیجه می‌گیرید که مکلف به مخالفت با امر همگانی نیستید. برای قانع کردن شما اجماع راه می‌اندازند. اگر شما به شهادت شهود عدل دل بسته‌اید، برای شما زمینه‌ی شهادت شهود عدل را فراهم می‌کنند. ببینید مقدمات تکلیف شما چه بوده است؛ دشمن دقیقاً از راه همان مقدمات به انصراف شما اقدام می‌کند. بدانید هر جا تردید کردید، مصمم می‌شوند و هر جا مصمم شدید، تردید خواهند کرد.

نه‌تنها آیات قرآن سرشار از دروس انسان‌شناسی است، صحنه‌هایی همچون عاشورا هم درس انسان‌شناسی است. حسین بن علی علیه‌السلام مظهر فطرت و یزید و اتباع او مظاهر طبیعت هستند. این گمان اشتباه است که اگر شما راهتان را عوض کنید، دشمن شما را رها می‌کند. حسین بن علی علیه‌السلام در مقابل جنود یزید از رفتن به سمت کوفه منصرف شد و به سمت مدینه برگشت. حر دوباره سر راه ایشان را گرفت. حضرت راه یمن را انتخاب کرد و حر برای بار سوم راه ایشان را بست.

در مسئله‌ی آمریکا و رژیم صهیونیستی، دوستان توجه نمی‌کنند که مسئله‌ی سلاح هسته‌ای دلیل بیرونی آنها است؛ دلیل درونی و اصلی آنها این است که چرا جمهوری اسلامی اسرائیل را به رسمیت نمی‌شناسد؟ چرا از حقوق مردم فلسطین دم می‌زند؟

به جریان یوسف و زلیخا برگردیم. یوسف با خدای خود مناجات کرد: «قَالَ رَ‌بِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ»3 خداوندا زندان برای من محبوب‌تر است از آن‌چه خانم‌ها مرا به آن دعوت می‌کنند. «وَ إِلَّا تَصْرِ‌فْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُن مِّنَ الْجَاهِلِینَ»4 خداوندا اگر نقشه‌ی راه آنها را برای من به هم نزنی و مرا به خودم واگذاری، منفعل خواهم شد و از مسیر عقل به مسیر جهل و از جایگاه فطرت به پرتگاه طبیعت کشیده خواهم شد. تماشا کنید خدواند چه کرد: «فَاسْتَجَابَ لَهُ رَ‌بُّهُ فَصَرَ‌فَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ»5 خداوند دعای یوسف را مستجاب کرد و نقشه‌ها نقش بر آب شد.

این آیات از یک سو موضع طبیعت و جهل انسانی و موضع عقل و فطرت انسانی را مطرح کرده است و از سوی دیگر مسئله‌ی یاد خداوند و تأثیر استدعا از او و موضع خداوند در استجابت دعا را هم بیان فرموده است. در حقیقت به ما می‌آموزد که طرف شما تا در موضع جهل و طبیعت وارد می‌شود، شما بر اساس استقامت بر موضع فطرت چاره‌ای جز صبر و استقامت ندارید و روی نصرت الهی هم حساب کنید.

اطاعت از امام حسن علیه‌السلام نیز جزء شروط امامت است

نگویید مسئله‌ی قبول قطعنامه و خوراندن کاسه‌ی زهر به امام راحل دلیلش این بود که دشمن زمینه‌ی اضطرار را فراهم آورد تا تکلیف عوض شد. کسانی که خیلی تعجیل می‌کنند، سخت در اشتباهند. خداوند هرگز ما را به خود وانخواهد گذاشت. قضیه‌ی خیر دیگری بود. قضیه از این قرار بود که امتحان امت در مسئله‌ی اطاعت از امامت جزء مقدمات ظهور است. هشت سال دفاع مقدس اطاعت از امامت امام حسین علیه‌السلام بود، اما اطاعت از امام حسن علیه‌السلام نیز جزء شروط امامت است: «الحَسنُ و الحسَینُ امامانِ قاما أو قَعَدا»6 اطاعت از امامت لازم بود و امام راحل مثل امام مجتبی علیه‌السلام جام زهر را نوشید و با صدام صلح کرد و مردم در عید غدیر مراتب تجدید بیعت با او را انجام دادند و پیروز شدند.

سپس می‌فرماید: «ثُمَّ بَدَا لَهُم مِّن بَعْدِ مَا رَ‌أَوُا الْآیَاتِ لَیَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِینٍ»7 بی‌گناهی یوسف معلوم شده بود و نشانه‌های پاکی یوسف بر همه واضح بود. با این همه، نظر دست‌اندرکاران و مصلحت‌اندیشان بر آزادی یوسف نبود. آنان برای سرپوش نهادن بر قضایا گفتند تا مدت نامعلومی ایشان در زندان بماند. طبیعت پس از هر شکستی دوباره قوای خود را بازسازی می‌کند تا پیروزی فطرت را کمرنگ کند. قضیه به زورآزمایی فطرت و طبیعت منتهی نمی‌شود، بلکه باید روی امدادهای غیبی حساب کرد. صلاح یوسف هم در این بود که از فضای وسوسه‌های شبانه‌روزی زنان مصری به فضای تنگ زندان و به دور از غذاها و لباس‌ها و پذیرایی‌های آنچنانی با خدای خود خلوت داشته باشد.

وقتی هم‌زندانی یوسف مرخص می‌شد تا به دربار برود و ساقی سلطان باشد، به او سفارش کرد که نزد سلطان یادی از من بکن تا به پرونده‌ام رسیدگی کنند، ولی سال‌های سال این هم‌‌زندانی فراموش ‌کرد و یوسف در زندان ماند. درست است که شیطان از یاد هم‌زندانی یوسف برد، اما نقش امدادهای غیبی زیربنا است؛ اگرچه وسوسه‌های شیطانی به‌ظاهر و در روبنا مؤثر دیده شود.

یوسف اگر همان اوائل با تذکر هم‌زندانی آزاد می‌شد، دوباره به فضای آلوده برمی‌گشت، چون یوسف را خریده بودند. یوسف ظاهراً بر اثر فراموشی هم‌زندانی آزادشده‌اش در زندان ماند: «فَأَنسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ‌ رَ‌بِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ»8 اما خداوند می‌خواست پس از پایان دوره‌ی امتحان و تربیت، یوسف را به صورت وزیر اعظم از زندان خارج کند و نه به صورت برده‌ی زرخرید عزیز مصر.

خواب مهم سلطان که خبر از دوره‌ی چهارده‌ساله در مصر می‌داد و در آن راهکارِ ساختن فرصت از تهدیدها نهفته بود، سلطان را به کشف خواب وادار می‌کرد. سلطان می‌دانست این خواب بسیار بااهمیت است، ولی اهل تعبیر از تعبیر آن خواب عاجز ماندند تا نوبت به یوسف رسید و آن ‌زندانی به یادش آمد که یک بی‌گناه در زندان است که البته خواب‌ها را به‌خوبی تأویل و تعبیر می‌کند.

جهان اسلام همچون یوسف

خداوند چه زیبا انسان را به خود می‌آورد که ای انسان وقتی دوستت حاجت داشت، تو فراموشش می‌کردی، اما وقتی خودت به دوستت محتاج شدی، به یادش افتادی. این به یاد آمدن و از یاد رفتن‌ها روبنا است و زیربنا همانا تقدیرات الهی و عنایات ربانی است. قرار است آن‌که خواب را تفسیر کرد، مأمور اجرای فرمان‌های خواب نیز باشد.

امروز جهان اسلام همچون یوسف است و یوسف بالاخره زمامدار عالَم می‌گردد. ابرقدرت‌ها و استکبار جهانی اسلام آمریکایی را می‌پسندند، ولی اسلام ناب باید روی کار بیاید؛ اسلام‌ ستیزه‌گرِ با ناپاکی و نه اسلام سازش و نه اسلام پرخاشگر بی‌منطق.

از بازی‌های روزگار یکی این است که افراط و تفریط هر دو ابزار دست شیاطین است و آن‌چه سالم می‌ماند، استقامت همراه با منطق است، یعنی اسلام حسن و حسین علیهماالسلام. «قُل لَّن یُصِیبَنَا إِلَّا مَا کَتَبَ اللَّـهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَ عَلَى اللَّـهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»9 فراموش نکنیم که ما تحت ولایت الهی هستیم. هیچ بزرگی هم اجازه نمی‌دهد که دیگران در امر زیرمجموعه‌ی او تصرف کنند. معنی ولایت نیز همین است.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1991
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 6 مهر 1391

 

احترام به کرامت انسان

 

 

در نگاه مکتب، انسان شرافت خاص دارد. حرمت نهادن به جایگاه والای انسان در سیرة اولیای الهی جایگاه خاص دارد. نمونه هایی از سیرة حضرت رضا علیه السلام آورده می شود که این جایگاه را نشان می دهد:

مردی از اهالی بلخ می گوید: در سفر امام رضا به خراسان همراهش بودم. روزی سفرة غذا طلبید و همة خدمتکاران و غلامان را بر سر سفره نشاند. گفتم: جانم به فدایت، کاش برای اینان سفره ای جداگانه قرار می دادی! فرمود: دست بردار! خدا یکی است، پدر و مادر همه نیز یکی است، پاداش قیامت هم بسته به اعمال است.[4]

شبی کسی مهمان حضرت رضا علیه السلام بود و مشغول صحبت بودند که چراغ، خراب و خاموش شد. آن مرد دست دراز کرد که چراغ را درست کند، حضرت نگذاشت و خودش به اصلاح چراغ پرداخت، سپس فرمود: ما قومی هستیم که از مهمان خود کار نمی کشیم.[5]

روزی در مجلس حضرت رضا علیه السلامکه جمع بسیاری بودند و از حلال و حرام و مسائل دیگر می پرسیدند، مردی وارد شد و خود را از دوستان آن حضرت و پدرانش معرفی کرد و اظهار داشت که در بازگشت از حج، نفقه و پولش را گم کرده است و درخواست کمک کرد. پس از رفتن مردم و خلوت شدن مجلس، حضرت به اندرون رفت و پس از مدتی پشت درآمد و دستش را از بالای در بیرون آورد و پرسید: آن مرد خراسانی کجاست؟ گفت: من همینجایم. حضرت دویست دینار به او داد. پس از رفتن وی، یکی از حاضران پرسید:

ای پسر پیامبر! با آنکه هدیة شما زیاد بود، چرا خود را از او پنهان داشتید؟ فرمود: از ترس اینکه مبادا خفّت و خواری سؤال را در چهره اش ببینم![6] و اینگونه آبروی اشخاص را نزد دیگر حفظ می کرد تا آسیبی به شخصیت و کرامت آنان وارد نشود.

ابراهیم بن عباس نقل می کند: هرگز ندیدم حضرت رضا علیه السلامدر کلامش به احدی جفا کند. هیچ وقت سخن کسی را قطع نمی کرد، تا او از کلام خود فارغ شود. هرگز پیش همنشینان پای خود را دراز نمی کرد، تکیه نمی داد، غلامان و خدمتکاران را ناسزا نمی گفت.[7]

گاهی هر سه روز یک بار ختم قرآن می کرد و می فرمود: اگر بخواهم می توانم در مدّتی کمتر ختم کنم، ولی از هیچ ایه ای نمی گذرم مگر اینکه می اندیشم کجا و دربارة چه چیزی نازل شده است.[8]

نماز شب و نماز شفع و وتر و نافلة صبح را هیچ وقت چه در سفر و در چه در حضر ترک نمی کرد.[9]

اخلاق معاشرت

شیوة برخورد مناسب با مردم و داشتن حسن خلق و ادب و احترام و تواضع، از نقاط قوّت و الهام بخش در زندگی معصومین: است. در اینجا نمونه هایی سازنده و تربیتی از سلوک آن حضرت با دیگران آورده می شود:

ابراهیم بن عباس می گوید: هرگز ندیدم که حضرت در گفتارش به کسی جفا کند یا حرف کسی را قطع نماید. در حدّ توان حاجت نیازمند را بر می آورد، خندة بلند و صدادار نمی کرد بلکه لبخند می زد، کار نیک و صدقة پنهانی بخصوص در شب های تاریک زیاد انجام می داد.[10]

روزی وارد حمام شد. یکی از مردم که آن حضرت را نمی شناخت، از او خواست که بر او کیسه بکشد. حضرت رضا علیه السلامنیز پذیرفت و مشغول کیسه کشیدن او شد. مردم آن شخص را متوجه ساختند که این مرد، علی بن موسی الرضا علیه السلاماست. شروع کرد به عذر خواهی. اما حضرت کار خود را ادامه می داد و او را دلداری می داد تا ناراحت نباشد.[11]

برکار خادمان خویش نظارت داشت و اگر خلافی می دید، مشفقانه تذکّر می داد. روزی یکی از غلامان میوه ای را ناقص خورد و به دور انداخت. حضرت فرمود: سبحان الله! اگر شما از آن بی نیازید، کسانی هستند که به آن محتاجند. آن را به کسی بدهید که نیازمند آن است.[12]

یک بار هم هنگام غروب، در میان غلامانش که کار می کردند، سیاه پوستی را دید که به کار مشغول است. پرسید: او کیست؟ گفتند: ما را کمک می کند، ما هم در آخر کار چیزی به او می دهیم. پرسید: ایا اجرت و مزد او را معین کرده اید؟ گفتند: نه، هرچه بدهیم راضی می شود. حضرت با عتاب و عصبانیت فرمود: بارها گفته ام وقتی کسی را به کار می گیرید، قبل مزد و اجرت او را معین کنید و اگر چنین نکنید، سه برابر حقش هم به او بدهید، خیال می کند که کم داده اید.[13]

اخلاق والای آن حضرت سرشار از بزرگواری و کرامت بود. می فرمود: ما خاندان «عفو» را از آل یعقوب به ارث برده ایم، «شکر» را از آل داود و «صبر» را از آل ایوب.[14]

یکی از هاشمیان به نام علی بن عبدالله، خیلی دوست داشت خدمت حضرت برسد و به حضورش سلام عرض کند. اما هیبت و عظمت آن حضرت، سبب می شد اقدام نکند. یک بار حضرت رضا علیه السلاممختصر کسالتی داشت و مردم به عیادتش می رفتند. به علی بن عبدالله گفتند: اگر قصد دیدار و تشرّف داری، اکنون فرصت مناسبی است. وی به عیادت آن حضرت رفت. امام رضا علیه السلام خیلی به او احترام و ملاطفت کرد و خوشحالش نمود. چند وقت پس از آن، علی بن عبدالله مریض شد، حضرت رضا علیه السلامبه عیادت او رفت و آن قدر نشست تا افرادی که در خانة او بودند خارج شدند.[15] و این نهایت ادب و لطف و تکریم او را می رساند.

روزی مأمون به آن حضرت گفت: من فضیلت و علم و پارسایی و عبادت تو را می دانم و تو را به خلافت شایسته تر می شناسم. حضرت فرمود: افتخارم بندگی در آستان خداست، با زهد و پارسایی امید نجات از شرّ دنیا را دارم و با پرهیز از حرام ها به کامیابی و فوز اخروی امید وارم و با تواضع در دنیا، امید به رفعت و بزرگی نزد خداوند دارم.[16]

خادم او یاسر نقل می کند: وقتی حضرت رضا علیه السلام تنها بود (و دور از برنامه های حکومتی و تشریفات) همة همراهان و اطرافیان را از کوچک و بزرگ، دور خود جمع می کرد، با آنان حرف می زد و با ایشان انس می گرفت و همدم آنان می شد و هنگام غذا نیز همة آنان را از کوچک و بزرگ، حتی کار پردازخانه و حجامت کننده و... را هم صدا می کرد و با خودش سر سفره می نشاند و باهم غذا می خوردند.[1علیه السلام ]

به مهمان خویش بسیار عنایت داشت و خدمت می کرد. یکی از اصحابش به نام محمد بن عبیدالله قمی می گوید:

در خدمت حضرت بودم، بسیار تشنه ام بود، ولی نمی خواستم که از آن حضرت آب بطلبم. حضرت خودش آب طلبید و کمی نوشید و به من هم داد و فرمود: ای محمد! بنوش، آب خنک و گوارایی است.[18]

خواب و استراحت

خواب و استراحت اولیای الهی نیز، زمینه ای برای نشاط جهت عبادت و تلاش بود، نه خواب غافلانه و تن پرورانه.

آن حضرت شبها کم می خوابید، بسیار بیداری می کشید و چه بسیار شب ها که تا صبح بیدار بود. شب ها در رختخواب خویش، زیاد تلاوت قرآن می کرد، چون به ایه ای می رسید که در آن یادی از بهشت و دوزخ بود، از خداوند بهشت می طلبید و از دوزخ به او پناه می برد.[19]

رجاء بن ضحاک نقل می کند که در ثلث آخر شب از بستر بر می خاست و به تسبیح و حمد الهی و تکبیر و تهلیل و استغفار می پرداخت.

می فرمود: ما اهل بیت پیامبر، هنگام خواب، ده خصلت و رفتار داریم: با وضو می خوابیم، دست راست را زیر سر و صورت می گذاریم، سی و سه بار سبحان الله، سی و سه بار الحمد الله، سی و چهار بار الله اکبر می گوییم، رو به قبله می خوابیم، فاتحة الکتاب، و ایة الکرسی می خوانیم، ایة )شهد الله انّه لا اله الاّ هو...( می خوانیم نیز سورة توحید یا قدر.[20]

معمّر بن خلاد گوید: حضرت رضا علیه السلام با من کاری داشت. وقتی خدمتش رسیدم، فرمود: حالا برگرد، فردا بیا، آن هم پس از طلوع خورشید، چون من پس از نماز صبح، استراحت می کنم.[21]

این نشان می دهد که آن حضرت، علاوه بر تهجّد شبانه، بین الطلوعین را هم پس از نماز صبح به دعا و ذکر می پرداخته تا خورشید طلوع کند و پس از اندکی استراحت، برای کارهای عادی بر می خاسته است.

سیرة خواب اندک شب و پرداختن به راز و نیاز و انس با معبود، در زندگی حضرت رسول6و امیرمؤمنانعلیه السلام هم بوده و از آنان به نسل طیب و طاهرشان رسیده است.

خوراک و پوشاک

نعمت شناسی و سپاس از یک سو، تواضع و خاکساری از سوی دیگر، حرمت نهادن به بندگان خدا از دیگر سو در سیرة او نسبت به خوردن و نوشیدن و آداب سفره و غذا مشهور بود. هرگاه سر سفرة غذا می نشست، همة غلامان و کارپردازان و دربانان را هم بر سر همان سفره می نشاند و با آنان غذا می خورد.[22]

وقتی غذا برای حضرت می آوردند، یک سینی می طلبید و کنار سفره می گذاشت. آنگاه از بهترین طعام های سفره در آن می گذاشت و دستور می داد که آن را به مساکین بدهند.[23]

یاسر، خادم او نقل می کند: وقتی ما مشغول غذا بودیم، حضرت ما را احضار نمی کرد و در پی کاری نمی فرستاد، تا آنکه از غذا فارغ شویم، یا اگر سراغشان می رفت و سر سفرة غذا بودند، می فرمود: بلند نشوید تا غذایتان تمام شود.[24]

بدون شام، شب را سپری نمی کرد، هرچند خیلی مختصر باشد، می فرمود: این برای قوّت جسم مفید است.[25]

آن حضرت به خرما علاقة زیاد داشت و با اشتیاق می خورد و می فرمود: جدم رسول خدا6و اجداد و نیاکانم همه خرما دوست بودند. شیعیان ما هم چون از سرشت ما آفریده شده اند، خرما دوست دارند.[26]

وقتی از آب زمزم می نوشید، می گفت: بسم الله والحمدلله والشکر لله.

حضرت رضا علیه السلامهمواره لباس را از طرف راست می پوشید و آن را سبب عافیت و وفور نعمت می دانست.[2علیه السلام ]

جامة حضرت، اغلب زبر و خشن بود، اما هنگامی که می خواست نزد مردم اید، خود را آراسته می کرد.[28]

نقش نگین آن حضرت عبارت بود از «ماشاءالله، ولا قوّة الاّ بالله»[29]

نظافت و بهداشت

به روایت معمر بن خلاّد، در دورانی که حضرت در خراسان بود، پس از نماز صبح در مصلای خویش می نشست و به ذکر می پرداخت تا خورشید طلوع کند. آنگاه پارچه ای می آوردند که در آن چند مسواک بود، با یکایک آنها مسواک می کرد، آنگاه برای حضرتش کُندر می آوردند و می جوید، سپس قرآن تلاوت می فرمود.[30]

نظم آن حضرت در این زمینه هم مشهور بود. مسواک دانی داشت که پنج مسواک در آن بود و بر هریک نام یکی از نمازهای پنجگانه نوشته شده بود و هنگام هر نماز با یکی از آنها مسواک می زد.[31]

وقتی در ثلث آخر شب برای نماز شب بر می خاست، پس از ذکر تسبیح و حمد و استغفار، مسواک می زد. و این به خاطر آن است که یکی از مستحبات قبل از وضو، مسواک هنگام سحر است.[32]

آن حضرت شیعیان را به آداب و سننی در روز جمعه فرا می خواند، از جمله شستشوی سر و صورت با خطمی، ناخن گرفتن، کوتاه کردن شارب، عطر زدن.[33]

نهی از منکر

از آنجا که نحوة رفتار و برخورد امام، حجّت است و مورد استناد قرار می گیرد، در مواقع مختلف و متعدد نسبت به ناهنجاری ها و خلاف ها حتی از بستگان نزدیک خویش اعتراض می کرد تا از انتساب به حضرت سوء استفاده نکنند و خلاف های آنان را به حساب او نگذارند.

برادر امام به نام زید بن موسی در مدینه دست به خروج زد و کشتار و آتش سوزی در خانه های عباسیان راه انداخت. او را دستگیر کرده نزد مأمون فرستادند. حضرت رضا هم در برخورد با او زبان به عتاب و ملامت گشود. وقتی زید گفت: من برادر تو و فرزند پدرت هستم. حضرت فرمود: تو تا وقتی برادر منی که در اطاعت خداباشی.[34]

در نوبتی دیگر وقتی دید برادرش زید، به ناروا فخر می فروشد و خود را به خاندان پیامبر منتسب می دارد، فرمود: ای زید! از خدا بترس، ما به هر مقامی که رسیده ایم در سایة تقوا بوده است. هرکس تقوا نداشته باشد و از خداوند پروا و محاسبه نداشته باشد از ما نیست، ما هم از او نیستیم. ای زید! بپرهیز از اینکه به برخی شیعیان ما توهین کنی و خوارشان سازی...[35]

روزی در حضور آن حضرت، سخن از عمویش (محمد بن جعفر) به میان آمد. حضرت فرمود: عهد کرده ام بر من و او سقف خانه سایه نیندازد (یعنی با او دیدار نکنم). عمیر بن یزید می گوید: پیش خود گفتم: او ما را به صلة رحم دعوت می کند، ولی خودش دربارة عمویش چنین می گوید: حضرت که با طن مر خوانده بود، نگاهی به من کرد و فرمود: این از نیکی و «صله» است. اگر با او رفت و آمد داشته باشیم، مردم او را به خاطر این دیدارها تصدیق می کنند و حرف هایش را می پذیرند، ولی اگر پیش من نیاید و من به خانه اش نروم، مردم حرف هایش را نخواهند پذیرفت.[36] این حدیث نشان می دهد که موضع و جایگاه آن شخص نادرست بوده و حضرت با چنین برخوردی نمی خواسته او و حرف هایش را مورد تایید قرار دهد و از ارتباطات او سوء استفاده یا سوء برداشت شود و این هم مرحله ای از نهی از منکر است.

حتی نسبت به رفتار مأمون عباسی هم ایراد می گرفت و اندرز می داد.

شیخ مفید چنین نقل می کند: حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام وقتی که با مأمون خلوت می کرد و کسی در حضورشان نبود. مأمون را بسیار موعظه می کرد و او را از خدا می ترساند و کارهای خلاف او را تقبیح می کرد: «کان الرضا علی بن موسی یکثر وعظ المأمون اذا خلا به و یخوّفه و یقبّحُ له ماکان یرکبُه من خلافه.»[3علیه السلام ]. مأمون نیز گرچه ظاهراً وانمود می کرد که نصایح و تذکرات حضرت را پذیرفته است، اما در دل و باطن ناراحت می شد و سخنان امام بر او سنگین می آمد.

سیره عبادی

امام رضا علیه السلام همچون پدران بزرگوارش با الهام از سیرة حضرت رسول، اهل دعا و نیایش و عبادت و نماز بود و از آن لذّت می برد. حالات عبادی او بر محبوبیتش در دلها می افزود. روزی مأمون از رجاء بن ضحّاک پرسید که حال و رفتار حضرت رضا در طول راه (مدینه تا طوس) چگونه بود؟ وی وقتی به دعاها، عبادت ها و نمازهای حضرت در طول راه اشاره کرد، مأمون گفت: ای پسر ضحاک! او بهترین، داناترین و عابد ترین مردم روی زمین است، مبادا آنچه را در طول راه از او مشاهده کرده ای برای دیگران بازگو کنی، چون می خواهم فضل او جز از زبان من آشکار نشود.[38]

به نقل ابراهیم بن عباس، حضرت رضا شب ها کم می خوابید، بسیار روزه می گرفت و هرگز روزة سه روز در ماه از ایشان فوت نمی شد و می فرمود: این معادل است با روزة همة دهر.[39]

عبدالسلام بن صالح می گوید: در سرخس، سراغ خانه ای رفتم که حضرت رضا در آن ایام در آن محبوس بود. خواستم خدمتش برسم، گفتند: نمی توانی. گفتم: چرا؟ گفته شد: چون وی در شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند، ساعتی را در اول روز و قبل از زوال و هنگام غروب به نماز مشغول است. در این ساعات وی در مصلای خویش نشسته و به مناجات با پروردگارش مشغول است. گفتم: در یکی از همین اوقات برایم اذن ورود بگیر. برایم اجازه گرفت. وقتی خدمتش رسیدم، در مصلای خود نشسته و به تفکر مشغول بود.[40]

هنگام تلاوت قرآن، هرگاه به ایه های )یا ایهاالذین آمنوا( می رسید، آهسته می گفت: «اللهم لبیک».[41]

وقتی می خواست وضو بگیرد، نمی گذاشت کسی به او کمک کند یا آب به دستانش بریزد و می فرمود: وضو گرفتن هم عبادت است، دوست ندارم در آن کسی با من مشارکت کند.[42]

چنان خود را در بندگی، خالص ساخته بود و محتاج به عبودیت که قسم خورده بود هرگاه به خیالش خطور کند که بهتر از فلان غلام سیاه است، برده ای آزاد کند و ثروتش را انفاق نماید، مگر آنکه عمل صالحی انجام داده باشد که به خاطر آن برتری بر آن غلام بیابد.[43]

هنگام دعا، نیایش خود را با صلوات بر محمد و آل محمد آغاز می کرد و صلوات بر آن حضرت را مایة رحمت و تقرّب برای خود می دانست. اغلب اوقات او همراه با ذکر خدا بود.[44]

 

پی نوشت ها در ادامه مطلب....


رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: بازدید از این مطلب : 2031
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 6 مهر 1391


  قال الرضا علیه السلام: صدیق کل امرء عقله و عدوه جهله.
ترجمه : دوست هر کس عقل اوست و دشمن او جهل و نادانی اوست.

 قال الرضا علیه السلام: من لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر الله عزوجل .
ترجمه: هر کس که پاس نعمت خویش از مخلوق را ندارد، خداوند عزوجل را شکر نکرده است.

 قال الرضا علیه السلام: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: لا یزال الشیطان ذعرا من المومن ما حافظ علی الصلوات الخمس؛ فاذا ضیعهن تجرا علیه و اوقعه فی العظائم.


ترجمه: از آن حضرت روایت شده که رسول خدا (ص) فرمودند: شیطان پیوسته از شخص با ایمان که مواظب انجام نمازهای خویش است بیم دارد، تا آن زمانی که آن را ضایع کند و اهمیت به اوقات آن ندهد، در چنین وقت است که او بر وی دست یافته و او را در گناهان می افکند.

 قال الرضا علیه السلام: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: مثل اهل بیتی فیکم کمثل سفینه نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها زخ فی النار.
ترجمه: از آن حضرت روایت شده که رسول خدا (ص) فرمودند: مثل اهل بیت من در بین شما مثل کشتی نوح است که هر کس در آن درآمد نجات یافت و هرکس تخلف نمود، در آب غرق و در آتش پرت شد.

 قال الرضا علیه السلام: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: سته من المروّه : ثلاثه منها فی الحضر و ثلاثه منها فی السفر، فامّا التی فی الحضر فتلاوه کتاب الله عزوجل؛ و عماره مساجد الله و اتخاذ الاخوان فی الله، و اما التی فی السفرفبذل الزاد؛ و حسن الخلق و المزاح فی غیر المعاصی.
ترجمه: از آن حضرت روایت شده که رسول خدا (ص) فرمودند: شش چیز از مردانگی و انسانیت است، سه چیز در حضر و سه چیز در سفر اما آن سه که در حضر است : اول تلاوت کتاب خدا (قرآن مجید)، دوم آباد کردن مساجد خدا و سوم یافتن دوستانی در راه خدا ، و اما آن سه چیز که در سفر است عبارتند از اول انفاق کردن از توشه، دوم نیک خلقی و سوم بذله گویی در غیر معاصی.


 قال الرضا علیه السلام: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: یقول الله تبارک و تعالی: یا ابن آدم ما تنصفنی، اتحبب الیک بالنعم و تتمقت الی بالمعاصی، خیری الیک منزل و شرّک الیّ صاعد و لا یزال ملک کریم، یاتینی عنک فی کل یوم و لیله بعمل قبیح منک، یا بن آدم لو سمعت وصفک من غیرک و انت لا تعلم من الموصوف لسارعت الی مقته.
ترجمه: از آن حضرت روایت شده که رسول خدا (ص) فرمودند: خداوند تبارک و تعالی می فرماید: ای فرزند آدم! تو با من به انصاف رفتار نکردی، من با ارزانی داشتن نعمت بر تو، با تو دوستی کردم و تو به نافرمانی و ارتکاب معصیت با من دشمنی می نمایی؛ خوبی های من به سوی تو سرازیر شد و شر و بدی های تو به سوی من همواره بالا آمد، پی در پی در هر روز و شب، فرشته ای گزارش صدور عمل قبیحی را از تو به من اطلاع می دهد، ای فرزند آدم چنانچه کارهای تو را از دیگری به تو خبر می دادند (که فلانی چه کرده و چه کرده) و تو وی را نمی شناختی، در دشمنی او شتاب می کردی.

 قال الرضا علیه السلام: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: لیس منا من غش مسلما او ضره او ما کره.
ترجمه: از آن حضرت روایت شده که رسول خدا (ص) فرمودند: از ما نیست کسی که با مسلمانی به نیرنگ رفتار کند (در معامله خیانت کند یا او را فریب دهد) یا خسارت زند یا به حیله و تزویر عمل نماید.

 قال الرضا علیه السلام: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: قال الله تبارک و تعالی: یا ابن آدم لا یغرنک ذنب الناس عن ذنبک، و لا نعمه الناس عن نعمه الله علیک و لا تقنط الناس من رحمت الله و انت ترجوها لنفسک.
ترجمه: از آن حضرت روایت شده که رسول خدا (ص) فرمودند: خداوند تبارک و تعالی فرزند آدم را خطاب کرده و فرموده است: ای پسر آدم! گناه دیگران، تو را بی توجه به گناه خویش نسازد و نیز نعمت های خداداد مردم، تو را از نعمت هایی که بر تو ارزانی داشته غافل ننماید و مردم را از رحمت پروردگار مایوس مکن در حالی که در حق خود بدان امیدواری.

منبع : کتاب "عیون اخبار الرضا "، ابن بابویه، ج

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1760
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 6 مهر 1391


حرم مطهر حضرت امام رضا ـ عليه السّلام ـ نعمت بزرگ و گرانقدرى است كه در اختيار ايرانى هاست، عظمتش را خدا مى داند، به حدّى كه امام جواد ـ عليه السّلام ـ مى فرمايد:
« زِيارَةُ أَبى أَفْضَلُ مِنْ زِيارَةِ الْحُسَيْنِ ـ عليه السّلام ـ؛ لأِنَّ الْحُسَيْنَ ـ عليه السّلام ـ يَزُورُهُ الْعامَّةُ وَ الْخاصَّةُ، وَ أَبى لايَزُورُهُ إِلاَّ الْخاصَّةُ. »

زيارت پدرم [امام رضا ـ عليه السّلام ـ] از زيارت امام حسين ـ عليه السّلام ـ افضل است، زيرا امام حسين ـ عليه السّلام ـ را عامّه و خاصّه زيارت مى كنند، ولى پدرم را جز خاصّه [شيعيان دوازده امامى] زيارت نمى كنند.(1)

 لذا كرامات از ضريح آن حضرت بيشتر از ضريح امام حسين ـ عليه السّلام ـ ظاهر مى شود. بنابراين، ايرانى ها بايد نعمت حرم حضرت امام رضا ـ عليه السّلام ـ را كه زيارت آن برايشان فراهم است، مغتنم بشمارند.

 

 

 

1. نقل به معنا از روايت. ر.ك: كافى، ج 4، ص 584؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 582؛ تهذيب، ج 6، ص 84؛ وسائل الشيعة، ج 14، ص 562؛ بحار الانوار، ج 99، ص 38؛ عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 261؛ كامل الزيارات، ص306.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1897
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 6 مهر 1391

ما شيعيان، نعمت بزرگ ولايت، محبّت و مودّت اهل بيت علیهم السلام را داريم، امّا قدر آن را نمي‌دانيم. مواظب باشيم كه مبادا به خاطر ناسپاسي آن را از ما بگيرند. مبادا به سبب حضور در حريم اهل بيت علیهم السلام وجود ايشان براي ما عادي باشد. بايد در زيارت خود تنوّع ايجاد كنيم و هميشه خود را تشنه زيارت نگاه داريم. ارتباط خود را با اهل بيت علیهم السلام  روز افزون كنيم و اين فراز زيارت را دائماً از ايشان طلب كنيم:
«فَلا تَسْلُبْ مِنِّي ما أَنَا فيهِ»؛ َ
پس اين حال را از من سلب نكن.

بايد با دعا و زيارات، انس پيدا كرده و از مقام و مرتبه اهل بيت علیهم السلام  در نزد خدا، درخواست شفاعت نماييم. بدانيم كه شفاعت در قيامت، در گرو هدايت در دنياست. يعني اگر در اين دنيا هدايت شديم، در آخرت به فيض شفاعت خواهيم رسيد. حرم حضرت معصومه سلام الله علیها محلّ آمد و شد ملائكه و حضرت ولي عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است. عرفا و بزرگان بارها ايشان را در اين حرم زيارت كرده‌اند. اين جا مقام قبر گم شده ي حضرت زهرا سلام الله علیها را دارد. وقتي پدر مرحوم آيت الله مرعشي در تشرّف خود به محضر امام عصر روحی لتراب مقدمه الفدا سراغ قبر مادرشان زهرا سلام الله علیها را از ايشان گرفتند، حضرت به قبر عمّه خود، حضرت معصومه سلام الله علیها اشاره فرمودند. يعني اگر قصد زيارت حضرت زهرا سلام الله علیها را داري، اين جا را زيارت كن. در روايت چنين آمده است كه: گاه به خاطر وجود يكي از اولياي خدا، عذاب از امّت اسلامي برداشته مي‌شود.

ساكنان شهر قم نيز از بركت وجود حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها برخوردارند. وجود ايشان سبب رفع بسياري از مشكلات درسي، خانوادگي، اخلاقي، مادّي، اجتماعي و ... ما مي‌شود.



منبع : حدیث دل سپردن؛ استاد آقاتهرانی

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1275
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 6 مهر 1391

 

به نقل از فارس، به مناسبت دهه کرامت و در پیش بودن سالروز ولادت هشتمین ستاره آسمان ولایت و امامت حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام بر آن شدیم که به شرح حدیثی از امام رئوف(ع) از زبان مرحوم آیت‌الله احمد مجتهدی تهرانی بپردازیم که در یکی از شب‌های ولادت این امام همام ایراد فرمودند که در ادامه می‌آید:   

*حدیث

شخصی به امام رضا(ع) عرض کرد: «به خدا سوگند! هیچکس در روی زمین از جهت برتری و شرافت اجداد، به شما نمی‌رسد».

امام رضا(ع) فرمودند: «تقوی به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگار، آنان را بزرگوار ساخت».

 

 

*شرح حدیث

امام رضا(ع) دراین حدیث می‌فرماید: پدران من را تقوا با شرافت کرد، چرا که امام گناه نمی‌کند و تقوای الهی را پیشه خود می‌سازد.

به عنوان نمونه، امام سجاد(ع) آن قدر عبادت می‌کرد که سالی دو بار پیشانی‌شان را به خاطر اینکه پینه بسته بود، قیچی می‌کردند به خاطر همین لقب «زین‌العابدین» را به ایشان دادند.

امام زین‌العابدین(ع)، با آن عبادت‌هاى فراوان و طولانى، عبادت خود را کوچک‏تر و کمتر از عبادت امام على(ع) قلمداد مى‏کرد، از شگفتى احوال آن حضرت، آن است که شب‌ها به فقرا کمک می‌کرد و روزها نخلستان‌ها را آبیاری می‌کرد و با این حال عبادت‌های طولانی داشته است.

امام رضا(ع) می‌فرماید که بهترین مردم، کسی است که تقوایش بیشتر از من باشد و اطاعت بیشتر از خدا داشته باشد.

* عنایت امام رضا(ع) به آیت‌الله مجتهدی تهرانی

اگر حاجتی داشتی، امام رضا(ع) را سه مرتبه به جان امام جواد(ع) قسم بده که برآورده می‌شود و من خودم حاجتی داشتم و این کار را کردم و در همان شب آیت‌الله سیّد محمّد خوانساری را در خواب دیدم و پاکتی را که محتوای بیست هزار تومان بود به من دادند و ضمن آن احوال طلاب را پرسیدند و فرمودند: پول را بین طلبه ها تقسیم کن و وقتی از خواب بیدار شدم، چون نام ایشان «سیّد محمّد تقی» بود، فهمیدم امام جواد(ع) به ما عنایت کرده‌اند و حاجتم بیشتر از طلبم برآورده شد!

* چگونه به امام رضا(ع) ارادت پیدا کنیم؟

در حرم امام هشتم علیه‌السلام بنشینید، همین که حرم ساعت یک نیمه شب شلوغ است، دو نیمه شب شلوغ است، سرگذشت کسانی را که از امام رضا علیه‌السلام شفا گرفته‌اند بخوانید، ارادت به امام هشتم(ع) پیدا می‌کنید و وقتی که به امام هشتم(ع) ارادت پیدا کردید، خداشناس می‌شوید، اگر امام هشتم علیه‌السلام یک رییس جمهور بود، یک مقام دنیایی بود، آیا ساعت دو نیمه شب هم حرمش شلوغ بود؟!

* رابطه خداشناسی با تماشای حرم رضوی

اگر می‌خواهی خدا را بشناسی، برو به تماشای حرم امام رضا(ع) که هر زمان بروی، دستت به ضریح مبارکش نمی‌رسد.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1806
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 6 مهر 1391

برای مشاهده و ذخیره پوستر در سایز اصلی بر روی آن کلیک نمایید.

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1636
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : گمنام
شنبه 1 مهر 1391

 

وقتی حرمت مؤمن از حرمت خانۀ کعبه بالاتر است، ببینید شخص پیامبر(ص) چقدر حرمت دارد

 

·   یکی از مقدس‌ترین مکان‌ها در عالم خانۀ کعبه است. قداست خانۀ کعبه به حدی است که هر کس می‌خواهد به آنجا مشرف شود باید مُحرم شود و آداب خاصی را رعایت نماید. از سوی دیگر در روایات داریم حرمت مؤمن از حرمت خانۀ کعبه‌ بیشتر است. (عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: الْمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنَ الْكَعْبَةِ ؛ خصال/ج‏1/ص27)

·  وقتی حرمت مؤمن از حرمت خانۀ کعبه با اینهمه قداست بالاتر است، ببینید که شخص نازنین پیامبر اکرم(ص) چقدر حرمت دارد. برخوردهای احکام دینی با کسی که حرمت پیغمبر(ص) را بشکند، برخوردهای سهمگین و عجیبی است و اصلاً نباید در مورد او کوتاه آمد.

 

دفاع جانانۀ علی(ع) از حرمت رسول‌الله(ص) در برخورد با یک اعرابی

 

·   در مورد رعایت حرمت رسول‌الله(ص) توسط علی(ع) روایات زیادی داریم به عنوان مثال امام صادق(ع) می‌فرمایند: «يك اعرابى نزد پيغمبر(ص) آمد و مدعى شد كه هفتاد درهم بهاى ناقه از او طلبكار است پيغمبر به او فرمود آن را از من دريافت نكردى، گفت نه! فرمود من آن را به تو پرداخته‌ام. اعرابى گفت راضيم كه مردى ميان من و تو قضاوت كند پيغمبر برخاست با او نزد يكى از مردان‏ قريش به محاكمه رفتند آن مرد باعرابى گفت چه ادعائى به رسول خدا(ص) دارى؟ گفت هفتاد درهم بهاى يك ناقه كه باو فروختم، به پيغمبر گفت يا رسول اللَّه چه مي‌گوئى؟ فرمود باو پرداخته‏ام. آن مرد قرشى گفت يا رسول اللَّه شما به طلب او اقرار كرديد بايد يا دو گواه بياوريد كه باو پرداختيد و يا هفتاد درهم را باو بپردازيد. پيغمبر خشمناك برخاست و رداء خود را مي‌كشيد و فرمود بخدا من نزد كسى روم كه بحكم خداى تعالى ميان ما حكم كند با او نزد امير المؤمنين على بن ابى طالب(ع) به محاكمه آمد. على(ع) باعرابى گفت چه ادعائى به رسول خدا (ص) دارى؟ گفت هفتاد درهم بهاى ناقه‏اى كه باو فروختم گفت يا رسول اللَّه چه مي‌فرمائى؟ فرمود باو پرداختم گفت اى اعرابى رسول خدا (ص) فرمايد من به تو پرداخته‌ام آيا راست مي‌گويد؟ گفت نه به من نپرداخته! اميرالمؤمنين شمشير كشيد و گردن آن اعرابى را زد و در بیان علت قبل او به رسول خدا (ص) عرضه داشت يا رسول اللَّه براى آنكه تو را تكذيب كرد هر كه تو را تكذيب كند خونش حلال است و قتلش واجب است؛ ... قَالَ يَا أَعْرَابِيُّ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) يَقُولُ قَدْ أَوْفَيْتُكَ فَهَلْ صَدَقَ فَقَالَ لَا مَا أَوْفَانِي فَأَخْرَجَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) سَيْفَهُ مِنْ غِمْدِهِ وَ ضَرَبَ عُنُقَ الْأَعْرَابِيِّ؛ أمالي الصدوق ؛ ص102)

 

کسی که به پیامبر(ص) بی‌حرمتی کند، حتی در پناه کعبه نیز در امان نیست

 

· پیامبر اکرم(ص) پس از فتح مکه و فائق آمدن بر کفار، ابوسفیان، هند جگرخواره و حتی غلام هند را که قاتل حمزۀ سیدالشهداء بود، مورد عفو قرار داد ولی در مورد کسانی که با سرودن برخی اشعار، به پیامبر اکرم(ص) بی‌احترامی کرده بودند فرمود که آنها را به قتل برسانید حتی اگر به خانۀ کعبه پناه ببرند. (تاريخ‏الطبري/ج‏3/ص58)

·  شما می‌دانید حتی اگر کسی مهدور الدم باشد و به خانۀ کعبه پناه ببرد، مادامی که در پناه خانۀ کعبه است، در امان خواهد بود ولی حکم کسی که به پیغمبر(ص) بی‌حرمتی کرده باشد، کاملاً متفاوت است و این به خاطر اهمیت موضوع است.

·   بعضی‌ها پشت درِ برخی شبهات شبه روشن‌فکری معطل مانده‌اند که با این قبیل احکام اسلامی چه کار کنند؟! فطرت خودشان را زیر پا گذاشته‌اند و از عقلانیت هم بهره نمی‌برند که بفهمند آثار و فوائد چنین احکامی چقدر روشن است و برای تامین آزادی بشر، آزادی بیان و حرمت انسان چقدر لازم و ضروری است.

 

کسی که به پیامبر اکرم(ص) احترام نگذارد، آیا به انسان‌های دیگر احترام خواهد گذاشت؟/کسی که به پیامبر اکرم(ص) بی‌‌احترامی می‌کند، دشمن بشریت است

 

·  کسی که به پیامبر اکرم(ص) احترام نگذارد، آیا به انسان‌های دیگر احترام خواهد گذاشت؟ به آزادی بیان احترام خواهد گذاشت؟ به کودکان معصوم ترحم خواهد کرد؟ معلوم است که چنین فردِ خبیثی، از قاتل هزاران انسان بی‌گناه نیز پَست‌‌تر و خبیث‌تر است.

·  طبیعتاً فطرت انسان حکم می‌کند که قتل یک انسان بی‌گناه زشت و ناپسند است و همین فطرت انسان هم حکم می‌کند که حفظ حرمت و لطافت روح یک انسان نیز لازم و ضروری است و لطافت روح پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) خیلی بالاتر از لطافت روح یک انسان معمولی است. لذا معلوم است کسی که به پیامبر اکرم(ص) بی‌‌احترامی می‌کند، استعداد فعال برای دشمنی با بشریت را دارد. ضمن آنکه مقدمات هر ظلم و جوری را در عالم فراهم کرده است.

·  نیاز به استدلال ندارد که کسانی که به شخصیت پیامبر اکرم(ص) بی‌احترامی می‌کنند از کمترین مواهب فطری برخوردار نیستند و زمینه ساز هرنوع ظلم و جور در عالم هستند. همانطور که امروزه به وضوح می‌بینید چگونه قدرت‌های فاسد و زورگو پشت سر توهین کنندگان هستند.

·  باید ترس بیافتد به جان جنایت‌کاران و حرمت‌شکنان تا دست از کار خود بردارند و الا با موعظه و نصیحت اصلاح نخواهند شد. همان‌طور که مقام معظم رهبری فرمودند، اگر سلمان رشدی و آن کشیش جنایتکار که قرآن را آتش زد و دیگر کسانی که به مقدسات اسلام بی‌حرمتی کردند، به سزای اعمال خود می‌رسیدند کار به این جنایت‌ هولناک نمی‌کشید. ما باید محکم بر سر این موضع بایستیم و آن را به همۀ اهل عالم اعلام کنیم.

اعتراض‌ مردم منطقه به اهانت اخیر، نشان داد ماهیت انقلاب‌های منطقه «بیداری اسلامی» بوده است

 

· این حرکت‌هایی که در کشورهای اسلامی در اعتراض به حرمت‌شکنیِ اخیر، صورت گرفت به خوبی نشان داد که ماهیت پنهان و پیدای جنبش‌های منطقه «بیداری اسلامی» بوده است و نه «بهار عربی». کسانی که ماهیت انقلاب‌های اخیر منطقه را چیزی غیر از بیداری اسلامی تلقی می‌کردند بروند این موجی که در جهان اسلام در دفاع از نبیِ مکرم اسلام(ص) ایجاد شده است را ببینند.

· این موج عظیم مردمی، در اعتراض به اهانت اخیر، آن‌قدر قدرتمند بود که حتی برخی از حکام سرسپردۀ منطقه نیز ناچار شدند تاحدی با آن همراهی کنند. اینجا حقیقت فرمایش مقام معظم رهبری دربارۀ اینکه حقیقت این انقلاب‌ها، «بیداری اسلامی» بوده است، برای همه معلوم می‌شود.....

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , عقــــــــــــایـــد , ,
:: بازدید از این مطلب : 2052
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : گمنام
شنبه 1 مهر 1391

نام شريف آن بزرگوار، فاطمه و القاب ايشان معصومه، ستّي و فاطمه کبري است. پدرش حضرت موسي بن جعفر و مادرش نجمه خاتون، مادر حضرت رضا است. آن حضرت در اول ذي القعده سال 173 هـ . ق در مدينه منوره به دنيا آمدند و در سن 28 سالگي در روز دهم يا دوازدهم ربيع الثاني سال 201 هـ . ق در شهر قم از دنيا رفتند. فاطمه معصومه (ع) که خود پرورش يافته مکتب ائمه طاهرين و يادگار صاحبان آيه تطهير است نمونه عاليه از طهارت و پاکي است به حدي که خاص و عام او را به عنوان معصومه لقب داده اند. حضرت رضا (ع) مي فرمايند: کسي که فاطمه معصومه را رد قم زيارت کند مثل آن است که مرا زيارت کرده باشد .


در يکي از فرازهاي زيارت دوم حضرت آمده است. اَلسَّلام عَليکَ اَيتَّهَا الطّاهرَة الحَميدَة البَرَّة الرَّشيدَةالتَّقيَّة النَّقيَّة الرَّضيَّة المَرضيَّة سلام بر تو اي پاک سرشت و پاک روش، اي ستوده نيکوکار، و اي بانوي رشد يافته و پاک و پاکيزه و شايسته و پسنديده چنانکه ملاحظه مي کنيد، در اين فراز، هشت لقب براي حضرت معصومه (ع) ذکر شده که هر کدام به يکي از ابعاد ملکوتي آن حضرت اشاره مي کند و بيانگر اجتماع همه ارزشهاي کمال در وجود پربرکت آن خاتون دو سراست. در واقع هر يک از اين اوصاف، مانند آيينه صاف، نشان دهنده ويژگي هاي گوناگون کمال و جمال معنوي آن حضرت مي باشد.

عنايات معصوميه از زبان خادمين آستانه مقدسه حضرت معصومه (س)
 

نتيجه اخراج خادم حضرت معصومه (ع)
آقاي اصغر خادم ، که از کفشداران با سابقه و در حال حاضر از نيروهاي انتظامات حرم مطهر هستند ، نقل مي کند : تعدادي از کارکنان حرم از جمله بنده را اخراج کردند . من به مسئول ذي ربط گفتم : اگر ممکن است ، از بين کارگراني که اخراج کرده ايد ، آقاي رضا جانلو را مجدداً به کار دعوت کنيد : چون نيروي فعال و زحمتکشي است و عيالوار است . مسئول ما گفت : متأسفانه امکانش وجود ندارد . اين صحبتها در ايوان اتابکي ( زير ساعت ) مطرح شد . در اين حال ، من رو به حضرت کرده ، عرض کردم ( من به خاطر اينکه يکي از خادمين مظلوم و مؤمن شما به ناحق اخراج شده است ، از حرم شما مي روم : مگر اينکه ايشان هم به سر کار برگردند . بعد رو به مسئول مربوطه کرده ، گفتم : اگر ما مقصر هستيم ، حواله ما به خدا و اين بي بي : و اگر شما مقصريد ، حواله شما به خدا و اين بي بي ! طولي نکشيد من و آقاي رضا جانلو به سر کار برگشتيم ، و آن مسئول را به واسطه مسائلي اخراج کردند.


ماجراي کفش مرد پاکستاني
آقاي علي مرداني يکي از خادمين کفشدار نقل مي کرد : در کفشداري شماره 3 مشغول کار بودم ، جواني آمد و گفت : شماره کفشم را گم کرده ام ، بعد از اينکه نشاني کفش را داد ، به او گفتم : برو دفتر کفشداري نامه بگير ، تا کفشت را بدهم. رفت و نامه اي آورد که کفشش را بگيرد ، اما به او گفتم : برو شايد شماره کفشت را پيدا کني . رفت و مجدداً برگشت ، در نهايت کفش ها را به او دادم . اندازه پايش بود ، پوشيد و رفت . ساعتي گذشت ، شخصي که تبعه پاکستان بود ، مراجعه کرد و شماره کفش را داد. وقتي شماره را نگاه کردم ، متوجه شدم همان کفشي است که به آن جوان تحويل داده ام . جريان را به ايشان گفتم ، ولي قانع نشد و گفت : قيمت کفش من هشت هزار تومان است . يا بايد پول کفشم را بدهي يا کفشم را پيدا کني . يک جفت دمپايي به او دادم و گفتم : شما برويد ، اگر کفشتان پيدا نشد ، پولش را به شما مي دهم . جريان را به مسؤولين کفشداري اطلاع دادم . آنها با آنکه نامه داده بودند که اگر کفشها اندازه پاي آن جوان بود و نشاني دقيق داد ، تحويلش دهم ، مسؤوليت آن را عهده دار نشدند و گفتند : خودت بايد خسارت آن را بپردازي . حقوق ماهيانه من شش هزار تومان بود و اگر مي خواستم پول کفش را بپردازم بايستي مبلغ دو هزار تومان ديگر قرض مي کردم . دلم شکست و خيلي گريه کردم . نزد ضريح مطهر رفتم و عرض کردم : بي بي جان ! خدا را خوش مي آيد که من ، هم خدمت کنم ، هم در اثر بي توجهي مسؤولين ديگر خسارت بدهم ، بدون اينکه تقصيري از من سرزده باشد . فرداي آن روز ، به هر حال به هر زحمتي بود ، مبلغ هشت هزار تومان تهيه کردم و کار در کفشداري را شروع کردم . قدري بعد ، جواني که کفشها را از من تحويل گرفته بود ، آمد کفشهايش را در حالي که داخل يک پلاستيک مشکي ، محکم بسته بود ، به من تحويل داد و شماره گرفت و به حرم داخل شد . وقتي نگاه کردم ، متوجه شدم کفشهاي آن مرد پاکستاني است. چند دقيقه بعد ، جوان مراجعه کرد ، شماره اش را گرفتم ، ولي کفش او را تحويل ندادم . هر چه سر و صدا و پرخاش کرد ، توجه نکردم . مسؤولين دفتر کفشداري آمدند و و قتي متوجه جريان شدند ، جوان را دستگير کردند و کفشهاي زائر پاکستاني ، صحيح و سالم به او برگردانده شد ...

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1820
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : گمنام
شنبه 1 مهر 1391

روزی گروهی از شیعیان به قصد دیدار امام موسی بن جعفر علیه‌السلام و پرسش سؤالات خود به مدینه آمدند ولی امام در مدینه حضور نداشتند. از این رو، سؤالات خود را مکتوب به خانواده آن حضرت تحویل دادند تا در سفر بعدی، پاسخ آنها را از امام بگیرند. حضرت معصومه علیهاالسلام خود پاسخ پرسشها را نوشته به آنها داد. این گروه، در بین راه با امام موسی بن جعفر برخورد کردند و پاسخها را به امام ارائه نمودند. امام ضمن تأئید پاسخ‏ها ابراز خوشحالی کردند....

 

- گران سنگی حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام

به گفته محدث بزرگ حاج شیخ عباس قمی و نویسنده کتاب قاموس الرجال در میان فرزندان امام موسی بن جعفر علیه‌السلام بعد از امام رضا علیه‌السلام حضرت معصومه علیهاالسلام برترین و گران‏سنگ‏ترین آنها به شمار می‏آید.

۲- موقعیت معنوی

امام رضا علیه‌السلام که در زیارتنامه حضرت معصومه علیهاالسلام در بزرگداشت و تجلیل آن حضرت او را دارای منزلت رفیع در نزد خداوند می‏خوانند و خواستار شفاعت خود، توسط آن حضرت در درگاه خداوندی می‏شوند.

۳- فقاهت

روزی گروهی از شیعیان به قصد دیدار امام موسی بن جعفر علیه‌السلام و پرسش سؤالات خود به مدینه آمدند ولی امام در مدینه حضور نداشتند. از این رو، سؤالات خود را مکتوب به خانواده آن حضرت تحویل دادند تا در سفر بعدی، پاسخ آنها را از امام بگیرند. حضرت معصومه علیهاالسلام خود پاسخ پرسشها را نوشته به آنها داد. این گروه، در بین راه با امام موسی بن جعفر برخورد کردند و پاسخها را به امام ارائه نمودند. امام ضمن تأئید پاسخ‏ها ابراز خوشحالی کردند.

۴- اهل حدیث(محدث)

در تاریخ اسلام به بانوان با فضیلت و صاحب حدیثی برمی‏خوریم که نام خود را در زمره محدثان ثبت کرده‏اند. حضرت معصومه علیهاالسلام یکی از زنان بزرگ اهل بیت در این زمینه است.

۵- تولد و وفات

حضرت معصومه علیهاالسلام در روز یکم ذوالقعده سال ۱۷۳ هجری قمری در شهر مدینه تولد یافت و پس از ۲۸ سال زندگی پر برکت در جریان سفر به خراسان و دیدار با برادر بزرگوارشان امام رضا علیه‌السلام در شهر ساوه بیمار شد و سرانجام در روز دهم ربیع‏الثانی سال ۲۰۱ هجری قمری در شهر قم به جوار حق تعالی شتافت.

۶- پدر و مادر

پدر گرامی حضرت معصومه علیهاالسلام امام هفتم شیعیان جهان امام موسی بن جعفر علیه‌السلام و مادر مکرمه‏شان نجمه خاتون از بانوان با فضیلت و اهل تقوا و مادر امام رضا علیه‌السلام می‏باشد.
امام رضا علیه‌السلام که در زیارتنامه حضرت معصومه علیهاالسلام در بزرگداشت و تجلیل آن حضرت او را دارای منزلت رفیع در نزد خداوند می‏خوانند و خواستار شفاعت خود، توسط آن حضرت در درگاه خداوندی می‏شوند.

۷- زیارت حضرت معصومه علیهاالسلام

از امام رضا علیه‌السلام نقل شده کسی که حضرت معصومه علیهاالسلام را با آگاهی به حق وی زیارت کند، شایسته بهشت می‏شود.

شاید یکی از حقوق و انتظارات آن حضرت به عنوان پیامدار دین و معنویت از زائران خود، تلاش آنها جهت تدارک یک سفر
حرم حضرت معصومه علیهاالسلام

معنوی و کوشش برای قرب بیشتر به آن حضرت از طریق کوشش برای اصلاح خویشتن و تقویت کمالات معنوی در خود باشد.

۸- تنها برادر تنی

امام رضا علیه‌السلام تنها برادر تنی حضرت معصومه علیهاالسلام است. مادر آن بزرگواران نجمه خاتون است. آنها تنها فرزندان این بانوی مکرم هستند. حضرت معصومه علیهاالسلام ۲۵ سال بعد از تولد برادر گرامیش پا به عرصه وجود گذاشتند.

۹- مسافرت

حضرت معصومه علیهاالسلام به منظور دیدار برادر عزیز خود امام رضا علیه‌السلام با کاروانی متشکل از پنج تن از برادران و تعدادی برادرزادگان و گروهی دیگر، راهی خراسان شدند. در بین راه در شهر ساوه، آن حضرت بیمار شد. پس از آگاهی اهالی قم از ورود کاروان حضرت معصومه علیهاالسلام به ساوه، گروهی از آنان به این شهر آمدند و حضرت را با احترام به شهر قم بردند.

۱۰- محراب عبادت

هم اکنون محراب عبادت حضرت معصومه علیهاالسلام در زمان اقامت ۱۷ روزه‏اش در شهر قم، به نام بیت‏النور موجود است و زیارتگاه مردم و دوستان آن حضرت می‏باشد....

 


 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , عقــــــــــــایـــد , ,
:: بازدید از این مطلب : 1913
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : گمنام
یک شنبه 26 شهريور 1391

به قلم حجت الاسلام و المسلمين شيخ حسین انصاریان
 

شكر نعمت‏

معاوية بن وهب مى‏گويد: من در مدينه با حضرت امام صادق عليه السلام بودم و آن حضرت بر مركبش سوار بود. ناگاه پياده شد، ما قصد رفتن به بازار يا نزديك بازار داشتيم ولى حضرت به سجده رفت و سجده را طولانى نمود، من به انتظار ماندم تا سر از سجده برداشت، گفتم: فدايت شوم ديدم پياده شدى و سجده كردى؟ فرمود: به ياد نعمت خدا بر خود افتادم، گفتم:نزديك بازار، آن هم محلّ رفت و آمد مردم؟! فرمود: كسى مرا نديد ”1”.
 
كمك به غير شيعه‏

معلّى بن خنيس مى‏گويد: حضرت امام صادق عليه السلام در شبى كه نم نم باران مى‏آمد براى رفتن به سايبان بنى ساعده از خانه بيرون رفت. من حضرت را دنبال كردم، ناگهان چيزى از دستش افتاد، پس از گفتن بسم اللّه گفت:
خدايا! آن را به ما برگردان، پيش آمدم و به آن حضرت سلام كردم، فرمود:معلّى! عرضه داشتم، بله فدايت شوم، فرمود: با دستت به جستجو برآى اگر چيزى را يافتى به من بده.

ناگهان من به قرص‏هاى نانى برخوردم كه روى زمين پراكنده بود، آنچه را يافتم به حضرت دادم، آنگاه در دست حضرت هميانى از نان ديدم، گفتم: به من عنايت كنيد تا براى شما بياورم، فرمود: نه، من به بردن اين بار سزاوارترم ولى همراه من بيا.

به سايبان بنى ساعده رسيديم، در آنجا به گروهى برخورديم كه خواب بودند، حضرت زير لباس هر كدام يك گرده نان يا دو گرده پنهان كرد، آخرين نفر را كه كمك كرد باز گشتيم، به حضرت گفتم: فدايت گردم اينان حق را مى‏شناسند؟ فرمود: اگر مى‏شناختند هر آينه با نمك هم به آنان كمك مى‏كرديم‏”2”.
 
كمك به خويشاوند

ابوجعفر خثعمى مى‏گويد: حضرت امام صادق عليه السلام يك كيسه زر به من داده، فرمود آن را به فلان مرد از تيره بنى‏هاشم برسان و از اينكه من آن را براى او فرستاده‏ام خبر نكن.

ابوجعفر مى‏گويد: كيسه زر را به آن مرد رساندم؛ گفت: خدا دهنده اين كيسه زر را پاداش خير دهد، هر ساله اين پول را براى من مى‏فرستد و من تا سال آينده با آن زندگى مى‏كنم ولى جعفر صادق با دارايى فراوانش به من كمكى نمى‏دهد ”3”!
 
اوج اخلاق‏

مسافرى از ميان حاجيان در مدينه به خواب رفت، وقتى بيدار شد گمان كرد هميان پولش به سرقت رفته، به جستجوى هميان برآمد، حضرت امام صادق عليه السلام را در حالى كه نمى‏شناخت در نماز ديد، به حضرت آويخت و گفت: هميانم را تو برداشتى!! حضرت فرمود: در آن چه بود؟ گفت: هزار دينار، حضرت او را به خانه برد و هزار دينار به او داد.

هنگامى كه به جايگاهش باز گشت هميانش را يافت، عذرخواهانه همراه با هزار دينار به خانه حضرت برگشت، امام از پذيرفتن مال امتناع كرده، فرمود: چيزى كه از دستم خارج شده به من باز نمى‏گردد، پرسيد: اين شخص با اين كرم و بزرگوارى‏اش كيست؟ گفتند: جعفر صادق عليه السلام است، گفت: اين كرامت به ناچار كار چنين كسى است‏ ”1”.
 
درخواستت را بگو

اشجع سلمى بر حضرت امام صادق عليه السلام وارد شد، امام را بيمار يافت، كنار حضرت نشست و از سبب بيمارى حضرت پرسيد، امام صادق عليه السلام فرمود: از پرسيدن علت بيمارى منصرف شو، درخواستت را بگو، شعرى در طلب سلامتى براى آن حضرت از خدا خواند، حضرت به خدمتكارش فرمود: چيزى همراهت هست؟ عرضه داشت: چهار صد دينار، فرمود: آن را به اشجع بده‏ ”4”.
 
مهربانى بى‏نظير

سفيان ثورى بر حضرت امام صادق عليه السلام وارد شد، آن بزرگوار را رنگ پريده ديد، سبب آن را از حضرت پرسيد؟ فرمود: همواره نهى مى‏كردم كه اهل خانه روى بام نروند، وارد خانه شدم ناگهان كنيزى از كنيزانم را كه عهده‏دار تربيت يكى از فرزندانم مى‏باشد ديدم كه از نردبان بالا رفته و كودك همراه اوست، چون چشمش به من افتاد لرزيد و متحير شد، كودك از دستش به زمين افتاد و مُرد، تغيير رنگم به خاطر مرگ كودك نيست بلكه به خاطر ترسى است كه كنيز را فرا گرفت، حضرت دو بار به او فرموده بود: تو در راه خدا آزادى، گناهى بر تو نيست‏ ”5”!
 
همه امورت را به مردم مگو

مفضل بن قيس مى‏گويد: بر حضرت امام صادق عليه السلام وارد شدم، نسبت به برخى از مسايل زندگى و حالاتم به حضرت شكايت كردم و از آن بزرگوار درخواست دعا نمودم. حضرت به كنيزش فرمود: كيسه‏اى كه از ابوجعفر به ما رسيده بياور، كيسه را كه آورد، فرمود: اين كيسه‏اى است كه چهارصد دينار در آن است، از آن براى رفع مشكل و پريشانيت استفاده كن، گفتم:فدايت شوم به خدا سوگند قصد پول گرفتن نداشتم، فقط براى درخواست دعا آمده بودم، فرمود: دعا را رها نمى‏كنم ولى همه آنچه را دچار آن هستى به مردم خبر نده كه نزد آنان سبك و خوار مى‏شوى‏ ”6”.
 
احترام مهمان‏

عبداللّه بن يعفور مى‏گويد: مهمانى را نزد حضرت امام صادق عليه السلام ديدم، روزى مهمان براى انجام پاره‏اى از امور برخاست، حضرت او را از دست زدن به كارى بازداشت و خود آنچه را مى‏بايد، انجام داده، فرمود:
پيامبر صلى الله عليه و آله از اينكه مهمان به كار گرفته شود نهى كرده است‏ ”7”.
 
برخورد با دو فقير

مسمع بن عبدالملك مى‏گويد: در منا با جمعى از شيعيان در خدمت حضرت امام صادق عليه السلام بوديم، در مقابل ما مقدارى انگور بود كه از آن مى‏خورديم، فقيرى آمد و از حضرت چيزى خواست، امام خوشه‏اى انگور به او عطا كرد، فقير گفت: مرا به اين انگور نيازى نيست، اگر درهمى باشد مى‏گيرم، حضرت فرمود: خدا برايت گشايش و فراخى فراهم آورد.

فقير رفت، سپس برگشت و گفت: خوشه انگور را بدهيد، حضرت فرمود: خدا برايت گشايش و فراخى آورد و چيزى به او نداد!

فقيرى ديگر آمد، حضرت صادق عليه السلام سه حبه انگور به او داد، فقير سه حبه را از دست حضرت گرفت، سپس گفت: حمد و سپاس پروردگار جهانيان را كه به من روزى عنايت كرد.

حضرت فرمود: بايست، پس دست مباركش را پر از انگور كرد و به او داد، فقير از دست حضرت گرفت سپس گفت: حمد و سپاس پروردگار جهانيان را كه به من روزى عنايت كرد.

حضرت فرمود: غلام چه مقدار درهم نزد توست؟ آن مقدار كه ما حدس زديم حدود بيست درهم بود، حضرت آن را هم به فقير داد و او هم گرفت‏سپس گفت: خدايا! سپاس اين عنايت هم از تو بود اى خدايى كه شريكى براى تو نيست.

حضرت فرمود: به جايت بايست، سپس پيراهنى كه بر تن مباركش بود به او داد و فرمود: بپوش، او هم پوشيد و گفت: خدا را سپاس كه مرا لباس پوشانيد، اى اباعبداللّه! خدا جزاى خيرت دهد. تا اينجا كه رسيد امام را رها كرد و برگشت و رفت. ما گمان كرديم كه اگر حضرت را رها نمى‏كرد پيوسته به او عطا مى‏فرمود: زيرا هرگاه به او عطا مى‏كرد او هم خدا را به عطاى حضرت سپاس مى‏گفت‏ ”8”!
 
دعا و راز و نياز

عبداللّه بن يعفور مى‏گويد: شنيدم حضرت امام صادق عليه السلام در حالى كه دست به سوى عالم بالا برداشته بود مى‏گفت:رَبِّ لَاتَكِلْنى إلَى نَفْسى طَرفَةَ عَينٍ أبَداً لَاأقَلَّ مِن ذَلِكَ وَلَا أكثَرَ . پروردگارا! مرا يك لحظه نه كمتر از آن و نه بيشتر به خود وا مگذار.

پس به سرعت اشك از اطراف محاسنش جارى شد سپس رو به من كرده، فرمود: اى پسر يعفور! خدا يونس بن متى را كمتر از يك لحظه به خود وا گذاشت، پيامد سخت را به وجود آورد، عرض كردم: كارش به ناسپاسى نسبت به خدا هم رسيد؟ فرمود: نه، ولى مردن در چنين حالتى هلاكت است‏”9”!
 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , امامت و ولایت , ,
:: بازدید از این مطلب : 2390
|
امتیاز مطلب : 36
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : گمنام
یک شنبه 26 شهريور 1391

نام شریفش جعفر، کنیه اش ابوعبدالله و ابواسماعیل و لقبهایش فاضل، قائم، طاهر، کافل، منجی و مشهورترین آنها صادق بود. در روز جمعه هفدهم ربیع الاول سال 83 هجری قمری هنگام طلوع فجر درمدینه چشم به جهان گشود و در بیست و پنجم شوال سال 148 هجری قمری در سن شصت و پنج سالگی در مدینه چشم از جهان فرو بست و در کنار پدر و جد خود، امام باقر و امام سجاد (علیهما السلام) و عموی جدش امام حسن مجتبی (علیه السلام) در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. پدرش 26ساله بود که او زاده شد. دوازده سال از عمر شریفش را در کنار جدش امام سجاد (علیه السلام) و نوزده سال را در کنار پدرش امام باقر (علیه السلام) گذراند.

مدت امامت آن امام همام 34 سال بود که حدود هجده سال آن (132-114ه ) همزمان با حکومت امویان بود و شانزده سال آن (148-132 ه ) همزمان با حکومت عباسیان.
 
بندگی شایسته

امام صادق (علیه السلام) از اعاظم عباد و اکابر زهاد بود. از سه حال خارج نبود: یا روزه داشت، یا نماز می خواند و یا ذکر می گفت. چون روزه می گرفت بوی خوش به کار می برد و بعد از ماه رمضان بی درنگ زکات فطره روزه خود، خانواده و خدمتکارانش را می پرداخت.

شبهای قدر را اگرچه مریض بود تا صبح در مسجد به نیایش و عبادت می گذراند. چون نیمه شب برای خواندن نماز شب بر می خاست با صدای بلند ذکر می گفت و دعا می خواند تا اهل خانه بشنوند و هرکس بخواهد برای عبادت برخیزد. هنگامی که ماموران حکومت برای دستگیری وی شبانه از دیوار منزلش وارد می شدند، او را درحال راز و نیاز یافتند. آن حضرت ذکر رکوع وسجود را بسیار تکرار می کرد.

امام صادق (علیه السلام) خداوند را همه جا حاضر و او را بر اعمال خودناظر می دانست. از این رو به هنگام نیایش مجذوب خداوند می شد. مالک بن انس می گوید: “با امام صادق (که بر او درود خدا باد) حج گزاردم، به هنگام تلبیه هرچه می کوشید تا لبیک بگوید، صدایش درگلو می ماند و چنان حالتی به او دست می داد که نزدیک بود ازمرکبش به زیر افتد. گفتم: چاره ای نیست باید لبیک گفت. فرمود:

چگونه جرات کنم لبیک بگویم، می ترسم خداوند بگوید: “نه لبیک “ چون زبان به لبیک می گشود، آن قدر آن را تکرار می کرد که نفسش بند می آمد. قرآن را بسیار بزرگ می داشت و آن را در چهارده بخش قرائت می فرمود.
 
شجاعت بی نظیر

امام صادق (علیه السلام) از نسل علی (علیه السلام) بود و در شجاعت بی نظیر. او شجاعت و پایداری را از پدران خود به ارث برده بود. در مقابل زورمندان و امیران از گفتن حق پروا نداشت. روزی منصور، خلیفه عباسی، از مگسی درمانده شد و از وی پرسید: چرا خداوند مگس را آفرید؟ امام (علیه السلام) پاسخ داد: “تا جباران را خوار کند.”

وقتی “داوود بن علی، فرماندار مدینه، معلی بن خنیس را کشت، شمشیر برگرفته به کاخ امارت رفت; حقش را مطالبه کرد; و قاتل “معلی “ را به قصاص کشت.

وقتی که فرماندار اموی مدینه در حضور بنی هاشم و در خطبه های نماز علی (علیه السلام) را دشنام داد و همه بنی هاشم سکوت کردند، امام (علیه السلام) چنان پاسخ کوبنده ای به او داد که فرماندار بی آنکه خطبه را تمام کند راه خانه پیش گرفت.

ماموران حکومت خانه اش را به آتش کشیدند،در میان شعله های آتش قدم می زد و می فرمود: “من فرزند ابراهیم خلیلم “

مهابت در عین گذشت

امام (علیه السلام) مهابتی خدادادی داشت، چهره اش نورانی بود و نگاهش نافذ. عبادت بسیار سبب شده بود ابهتش دلها را جذب کند. عظمت و مهابت وی چنان بود که ابو حنیفه بر منصور وارد شد و امام (علیه السلام) حضور داشت، به گفته خودش چنان تحت تاثیر هیبت امام (علیه السلام) قرار گرفت که مهابت منصور با آن همه خدم و حشم در برابر آن هیچ بود.

یکی از دانشمندان علم کلام، که بسیار بر خود می بالید و خود را برای مناظره با آن حضرت آماده کرده بود، چون چشمش به امام افتاد چنان تحت تاثیر قرار گرفت که حیران ماند و زبانش بند آمد.

امام با وجود شجاعت و مهابت و قوت قلبی که داشت، در برخورد با مردم و خدمتکارانش بسیار بردبار و با گذشت بود و بدی را با نیکی پاسخ می داد. روزی شخصی که، امام را نمی شناخت، او را به دزدی متهم کرد. امام (علیه السلام) وی را به خانه برد و هزار درهم به او داد. چون شخص شرمنده و عذرخواه بازگشت و درهمها را پس آورد، امام آن را نپذیرفت.

گاه حتی بیش از این گذشت نشان می داد، به نماز می ایستاد و برای بدکننده از خدا آمرزش می طلبید.
 
مولایی همجون بردگان

امام (علیه السلام)، با همه شرافت نسب و جلالت قدر و برتری دانشی که داشت، بسیار متواضع بود و در میان مردم چون یکی از آنان بود. به دست خویش خرما وزن می کرد. باغ خود را بیل می زد; آبیاری می کرد. چهارپا سوار می شد. و اجازه نمی داد حمام را برایش قرق کنند. چون بندگان بر زمین می نشست و غذا می خورد. و خود از میهمانانش پذیرایی می کرد. روزی برای دلجویی و دیدار به منزل یکی از بنی هاشم می رفت که کفشش پاره شد. کفش پاره را به دست گرفت و با یک پای برهنه تا مقصد رفت. یتیمان را نوازش و سرپرستی می کرد.

 رفتارش با دیگران، حتی خدمتکاران بسیار ملایم و مهربانانه بود. خوشرو و خوش رفتار بود و ملایمت و نرمی معیار رفتارش شمرده می شد. روزی غلامش، که در پی کاری رفته بود، دیر کرد. امام (علیه السلام) در پی اش گشت و وقتی پیدایش کرد خوابیده بود. نه تنها با او درشتی نکرد، بلکه کنارش نشست و او را باد زد تا بیدار شد. آنگاه به او فرمود: “تو را نشاید هم شب بخوابی هم روز، شب بخواب و روز کار کن.”
 
صبر ایّوب وار

امام صادق (علیه السلام) در برابر سختیها و مصیبتها بسیار پایدار بود. در برابر سختیهایی که حکومت برایش ایجاد می کرد و گاه حتی شبانه به منزلش می ریختند و به مرگ تهدیدش می کردند، استوار بود. او در غم از دست دادن فرزندان بسیار صبور بود. روزی با میهمانانش بر سر سفره بود که خبر در گذشت پسر بزرگش اسماعیل را آوردند. با آنکه اسماعیل را بسیار دوست داشت نه تنها بی تابی نکرد، بلکه با میهمانان نشست، لبخند زد، پیش میهمانان غذا گذاشت و آنها را به خوردن تشویق کرد و از روزهای دیگر بهتر غذا خورد. میهمانان از این که او را غمگین ندیدند تعجب کردند و سبب را پرسیدند. حضرت فرمود: “چرا چنین نباشم، راستگوترین راستگویان به من خبر داده است که من و شما خواهیم مرد.”

وقتی کودکش مریض شده بود، غمگین بود و چون کودک درگذشت، اندوه را به کناری نهاد و به جمع یاران پیوست. پرسیدند: “تا کودک بیمار بود، غمگین بودی و چون درگذشت، غم از چهره زدودی “؟ فرمود: “ماخاندانی هستیم که پیش از وقوع مصیبت اندوهگین می شویم و چون فرمان حق در رسد به قضا رضا می دهیم و تسلیم فرمان حق هستیم.

در فراق از دست دادن یاران و خویشاوندان اشک می ریخت، ولی پیوسته راست قامت بود. در شهادت عمویش “زید بن علی بن الحسین (علیهما السلام)” گریست. در گرفتاری، شکنجه ها و شهادت عموزادگانش گریست، ولی همچنان پایدار ایستاد.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: برچسب‌ها: rayatelhoda ,
:: بازدید از این مطلب : 2489
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : گمنام
جمعه 27 مرداد 1391

حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح پنجشنبه با حضور سرزده در مناطق زلزله زده استان آذربایجان شرقی ضمن ابراز همدردی با ساکنان این مناطق از نزدیک در جریان خسارات وارد شده و نحوه کمک رسانی به زلزله زدگان قرار گرفتند. 

 به نقل از پایگاه اطلاع رسانی رهبر انقلاب، روستای سرند از توابع شهرستان هریس یکی از مناطقی بود که مورد بازدید رهبر انقلاب اسلامی قرار گرفت. 

حضرت آیت الله خامنه ای سپس با حضور در روستای کوویچ با مردم این روستا از نزدیک دیدار و گفتگو کردند. 

رهبر معظم انقلاب اسلامی در جمع مردم کوویچ هدف اصلی از سفر به مناطق زلزله زده را ابراز همدردی و همدلی با مردم این مناطق و عرض تسلیت بیان و تاکید کردند : همه ملت ایران با ساکنان مناطق زلزله زده همدرد و همدل هستند. 

 

حضرت آیت الله خامنه ای افزودند: مردم ایران، مردمی متحد و یکپارچه هستند و همین اتحاد و یکپارچگی موجب قدرت و نیرومندی ملت شده است. 

ایشان با توصیه مردم مناطق زلزله زده به صبر و بردباری خاطر نشان کردند: اگر ساکنان این مناطق با یکدیگر همکاری و همدلی داشته باشند این حادثه می تواند به سکوی پرش و دگرگونی چهره این منطقه تبدیل شود. 

رهبر انقلاب اسلامی خدمت رسانی به مردم مناطق زلزله زده را خوب ارزیابی کردند و افزودند: البته مسئولان برای بازسازی و مقاوم سازی مناطق زلزله زده وظایف سنگینی دارند و مردم این مناطق نیز باید به مسئولان برای انجام این وظایف سنگین کمک کنند.

 تصاویر حضور رهبر معظم انقلاب در مناطق زلزله زده

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: برچسب‌ها: رهبرمعظم انقلاب , زلزله تبریز ,
:: بازدید از این مطلب : 2290
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : گمنام
شنبه 21 مرداد 1391

عبدالحسین احمد امینی که بعدها به «علامه امینی» معروف شد، بیش از یک قرن پیش یعنی در سال 1285 هجری شمسی، در یکی از روستاهای سراب از توابع تبریز به دنیا آمد.

وی پس از کسب معارف اولیه در مدرسه علمیه تبریز و بهره‌مندی از محضر اساتیدی هم‌چون سیدمحمد موسوی (مولانا) و حضرات آیات سیدمرتضی خسروشاهی و حسن توتونچی، در سن 16 سالگی راهی نجف اشرف شد.

شیخ عبدالحسین در نجف، از محضر اساتیدی هم‌چون سیدابوالحسن اصفهانی، میرزا محمد نائینی، شیخ محمدحسین کمپانی، شیخ محمدحسین کاشف‌الغطاء، سیدمحمد حسینی فیروزآبادی، سیدابوتراب خوانساری، میرزا علی ایروانی و میرزا ابوالحسن مشکینی بهره‌مند شد.

او پس از 16 سال تلمّذ از محضر اساتید و بهره‌مندی از معنویات امیرالمؤمنین(ع) در نجف اشرف، در سن 32 سالگی به کشور بازگشت، اما شیفتگی او به مقام امیرالمؤمنین (ع) بار دیگر او را به نجف بازگرداند و در این مراجعت، به درجه اجتهاد نائل آمد.

مرحوم علامه امینی، از مجتهدان بزرگی از جمله سید ابوالحسن موسوی اصفهانی، علی‌اصغر ملکی تبریزی و آقابزرگ تهرانی اجازه روایت و نقل حدیث دریافت کرد.

علامه امینی پس از مدتی تدریس، به تألیف کتاب‌های دینی روی آورد و رسالاتی چون «شهداء‌الفضیلة»، «سیرتنا وسنّتنا»، «تفسیر فاتحة‌الکتاب»، «ثمرات الأسفار»، «ریاض الأنس» و «المقاصد العلیة» را به رشته تحریر در آورد.

مهم‌ترین اقدام علامه امینی در حوزه تألیف، کتاب 20 جلدی «الغدیر» است که به گواهی مرحوم سیدجعفر شهیدی (از یاران علامه در تهران و نجف)، مرحوم علامه امینی چهل سال متوالی، هر روز در حدود 16ساعت در تهیه مطالب «الغدیر» همت گماشت.

وی در تبیین هدف خود از نگارش الغدیر می‌گوید: «الغدیر، ملل اسلامی را در یک صف واحد، متحد و متشکل می‌سازد. مجموعه مطالب این اثر اتحادی را که در زمان رسول خدا (ص) در سایه هم‌دلی اسلامی بین صفوف مسلمین بود، دوباره به جوامع اسلامی باز می‌گرداند».

علامه امینی در «الغدیر» کوشیده است با نام‌بردن از 110 تن از صحابه و 84 نفر از تابعین پیامبر (ص) ـ که حدیث غدیر را رویات کرده‌اند ـ ولایت مطلقه ائمه معصومین را از طریق اثبات خلافت بلافصل امام علی (ع) اثبات کرده و سپس ولایت غیر معصوم را نفی کند.

علامه امینی می‌گوید: «من برای نوشتن الغدیر، 10 هزار کتاب را از بای بسم‌الله تا تای تمّت خوانده‌ام و به 100 هزار کتاب مراجعه مکرر داشتم.»

علامه امینی در دوازدهم تیرماه سال 1349 در تهران دار فانی را وداع گفت. مزار این عالم ربانی در نجف اشرف است و به عقیده بسیاری از علما، علامه امینی با نگارش کتاب «الغدیر» دل امیرالمؤمنین (ع) و شیعیان آن حضرت را شاد کرد.

* اثبات صحت ماجرای نماز‌ 1000 رکعتی امیرالمؤمنین(ع)

حجت‌الاسلام والمسلمین محمد مسعودی از استادان رجال و علوم حدیث حوزه علمیه قم درباره یکی دیگر از اقدامات مهم علامه امینی چنین می‌گوید: علامه امینی(ره) احوالات عجیبی داشت. ما شنیده‌ایم که امیرالمومنین علی علیه‌السلام در هر شب هزار رکعت نماز می‌خواندند. این مسئله مورد نقد برخی مخالفین قرار گرفت که مگر در یک شب، انسان چقدر می‌تواند نماز بخواند که هزار رکعت شود؟!

وی ادامه داد: در احوالات علامه امینی است که ایشان در سفری که به مشهد مقدس داشت، در حرم امام رضا علیه‌السلام شب‌ها هزار رکعت نماز می‌خواند تا ثابت کند چنین امری محال نیست.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: برچسب‌ها: نماز1000رکعتی , علامه امینی , رایه الهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 1685
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : گمنام
شنبه 21 مرداد 1391

ما مسئله امامت را به عنوان ادامه جریان نبوت و رسالت می‌شناسیم طرح اصلی نبوت و رسالت برای رفع اختلاف در جامعه بشری است، انسان بر اساس جهل یا بر اساس هوی و هوس با سایرین به اختلاف می‌رسد و اختلاف گاهی تا حد جنگ‌های طولانی مدت پیش می‌رود، پیامبران آمده اند که مشکل جهل را حل کنند، دیگر کسی بر اساس جهل با هم نوع خود اختلافی پیدا نکند. دو برادر ممکن است برای ارث بیشتر به اختلاف و جنگ برسند. ولی وقتی قانون روشن بود کسی اینگونه به اختلاف نمی‌رسد. انبیا آمده‌اند، این جهل را از بین ببرند.

پس عاملی که مردم را به اختلاف می‌رساند یا جهل است و یا هوی و هوس و در همه روزگاران این عوامل بوده است. پیامبران می‌آیند که قانونی که حل کننده اختلافات است را به مرم برسانند.

قرآن می‌فرماید که این اختلاف بعد از وفات پیامبران هم وجود داشته است (سوره بقره آیه 213) البته  دیگر این اختلاف بر اساس جهل نیست، بلکه بر اساس هوی و هوس است، این به شکلی که خودش می‌خواهد و منافعش آن را تعیین می‌کند، قانون را تفسیر می‌کند و طرف مقابل و رقیب او هم باز قانون را به نفع خودش تفسیر می‌کند.

بعد وفات پیامبران اختلاف فقط بر اساس هوی و هوس و ریاست خواهی است، بنابراین در تمام زمان‌ها یک نفر باید باشد که اگر مردم به او مراجعه کنند واقعیت قانون را بیان کند، تا زمانی که پیامبر خود در میان مردم بود، می‌فرمود که قانون این است و مردم بر طبق آن عمل می‌کردند؛ اما وقتی ایشان از قید حیات رفتند باید کسی دیگر باشد که بتواند بگوید قانون این‌گونه است و سخن او همانند پیامبر اعتبار و حجیت داشته باشد.

پس امامت تا پایان جهان لزوم دارد، پیامبر یعنی کسی که رفع اختلاف می‌کند. امام یعنی کسی که رفع اختلاف می‌کند، البته این یکی از آثار جریان رسالت و امامت است و آثار بزرگ دیگری نیز وجود دارد. ائمه ما براساس همین دلیل امامت را اثبات می‌کرده‌اند. در زمان پیامبر اگر کسی حکم خدا را نمی‌دانست، ایشان آن را بیان می‌فرمود و بعد از ایشان همه حکم خدا را می‌دانستند، منتهی ممکن است برخی بر اساس هوی و هوس و منافع خود حکم را به نفع خود تفسیر کنند.

در هر صورت پیامبران و ائمه برای رفع اختلاف و ادیان و کتاب‌های آسمانی برای حل اختلافات آمده‌اند. اما این را هم لازم است بدانیم که حل اختلافات تنها یکی از کارکردهای اصلی پیامبران و ائمه در جامعه بشری است.

اشکال پیش می‌آید که پس امام غایت یعنی چه؟

در جواب می‌گوییم: یازده تن از کسانی که خداوند برای رفع اختلافات منصوب کرده بودند به دست دشمن کشته شده‌اند و هیچ‌کدام به مرگ طبیعی از دنیا نرفته‌اند، حتی برخی در سنین جوانی مثلاً 25 سالگی شهید شده‌اند، برای همین بود که خداوند آخرین تن از دوازده تن امام معصوم را به غیبت برده است و برای اجرای کامل اسلام در آخرالزمان محفوظ نگاه داشته است.

نه اینکه امروز به ایشان نیاز نیست، ما امروز و هر روز به یک حل کننده اختلاف، احتیاج قطعی و مبرم داریم. این همه اختلاف در میان اهل اسلام دلیل کافی برای لزوم چنین کسی است. کسی به ظاهر مسلمان از یک مذهب و مرام به خود بمب می‌بندد و به جمع کسانی از اهل اسلام وارد شده و برای نابودی آنها خود را تکه پاره می‌کند. آیا چنین نیست؟ اما اگر امروز ایشان هم در دسترس بودند همان‌طور که پدران‌شان را به قتل رساندند، آن حضرت را نیز کشته بودند. بنابراین خدای متعال ایشان را با غیبت از انظار محفوظ نگاه داشته است.

امیرالمومنین علیه‌السلام در صدر کسانی است که بعد از پیامبر ماموریت برای حل اختلاف بین مردم را داشته‌اند، ولی کسانی در همان روز اوّل گفتند که پیامبر کسی را برای این کار مشخص نکرده است. در حالی که ایشان صد بار و به صد شکل توصیف شده بود، نشان داده شده بود، مشخص شده بود. از جمله روزی پیامبر در میان اصحاب فرمود: در میان شما کسی است که برای تاویل (معنای واقعی) قرآن خواهد جنگید، همان طور که امروز برای تنزیل آن می‌جنگد! چند نفر از سران صحابه خدمت ایشان بودند نفر اول گفت: آن کس من هستم؟  فرمود نه! نفر دوم گفت: آیا من هستم؟ فرمودند: نه!  بعد از آن اشاره به امیرالمومنین علی علیه‌السلام کردند و فرمودند: اوست که برای تاویل قرآن و برای احیا دین خدا خواهد جنگید. 1

غدیر خم هم یکی دیگر از مواضعی است که پیامبر (ص)، امیرالمومنین را برای بعد از خودشان مشخص فرمودند. یکبار دیگر در حدیث مسلم ثقلین فرمودند: من در میان شما  دو چیز گرانبها می‌گذارم، مرجع دین شما، راه هدایت شما بعد از من این دو هستند، کتاب خدا و عترت من و تا شما به این دو چنگ می‌زنید، هرگز گمراه نمی‌شوید، «إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً» این دو، مرجع دین مردم و راه هدایتند، رأس خاندان پیامبر، اهل بیت پیامبر و عترت پیامبر (ص)، حضرت امیرالمومنین (ع) بود. پیامبر پنج تن از این عترت را در جریان نزول آیه تطهیر مشخص کردند و فرمودند: «اللهم هولاء اهلی»؛ این پنج تن اهل بیت من هستند و در حدیث ثقلین هم فرمود که بعد از من مدار هدایت در گرو دو چیز گران‌بهاست و شما باید برای هدایت به آنها رجوع کنید و آن قرآن و عترت من است.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: برچسب‌ها: استادجاودان , رایه الهدی , پیامبر(ص) , امام علی(ع) ,
:: بازدید از این مطلب : 2273
|
امتیاز مطلب : 83
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
نویسنده : گمنام
سه شنبه 17 مرداد 1391

 

می‌دانیم دوران امامت تقریبا 250 سال است. این دوران دورانی برای حفظ و گسترش دین است. خداوند اوصیای پیامبر و ائمه علیهم السلام را برای حفظ دین قرار داده است.

هرکدام از ائمه به نوعی این وظیفه را عمل کرده‌اند. یک بخش اساسی از حفظ دین در دوران حضرت مجتبی علیه السلام صورت گرفته است. شاید معاویه خطرناک‌ترین عنصری بود که ائمه با آن روبه‌رو شده‌اند. نقشه و طرحش نابودی اصل دین بود. به دوستش «مغیرة بن شعبه» گفت به خدا قسم من می‌خواهم این نام مبارکی که پنج بار در مأذنه‌ها برده می‌شود را دفن کنم! او هرکاری که برای رسیدن به این مقصود لازم می‌دانست، عمل کرد.

پس چرا امروز دین موجود است و سالم و صحیح در دست ماست؟

ببینید این مطلب بسیار مهمی است. این نمازی که شما می‌خوانید، این روزه‌ای که می‌گیرید، این اعتقاداتی که دارید همان است که پیغمبر صلی الله علیه و آله آورده و تعلیم فرموده است. همه همان است که ایشان فرموده است. این مطلب بسیار بزرگی است.

در عالم یک کتاب آسمانی دیگر که درست و سالم و دست نخورده باشد، وجود ندارد. یک دین سالم و درست و دست نخورده دیگر نداریم. فقط همین یکی است. به برکت چه؟ بخشی از آن به برکت آن 10 سال است که حضرت مجتبی (علیه السلام) در دوره معاویه صبر کرده است. دوستانش می‌آمدند و می‌گفتند: «یا مُسَخِّنَ وُجوهِ المُومِنین تو»؛ آبروی مومنین را بردی! این 10 سال صبر یکی از دلایلی است که امروز دین سالم در دست ما است. اگر امیرالمومنین (علیه السلام) نبود، اگر حضرت زهرا (سلام الله علیها) نبود، اگر امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) نبودند، اگر هر کدام از این ائمه (علیهم السلام) را برداریم دین به دست ما نمی‌رسید. ائمه ما مأمور حفظ دین هستند. دقت کنید مأمور حفظ دین، هرکدام برای حفظ یک حلقه از حلقات مأموریت هستند.

صبر حضرت مجتبی (علیه السلام) برای حفظ دین به اندازه شهادت حضرت امام حسین (علیه السلام) لازم بود.

در دوران معاویه 10 سال حضرت مجتبی (علیه السلام) امامت داشتند. امام حسین (علیه السلام) هم 10 سال تمام در عصر معاویه امامت کردند. ایشان هم در این دوران یک قدم و یک حرکت نکردند. همانطور که حضرت مجتبی (علیه السلام) صبر و تحمل کردند، امام حسین (علیه السلام) نیز صبر و تحمل کردند. ببینید امام حسین (علیه السلام) ابتدای حکومت یزید قیام کردند. معاویه مرده بود که قیام کردند.

در زمان معاویه حرکت ممکن نبود و مصلحت دین نبود و باید صبر می کردند. آن صبر دین را سالم به دست ما رسانده است. عرض کردم صبر و تحمل ایشان به همان اندازه قیام حضرت حسین (علیه السلام) ارزش دارد.

کار ائمه (علیهم السلام) همین است. وظیفه دارند بکوشند دین سالم به دست ما برسد. این به این معنی است که دین در جامعه اسلامی به طور صحیح قابل دسترسی باشد و البته اگر مردم کمک کنند به مرحله اجرا هم خواهد رسید آنچه وظیفه امام است این است که دین را در دسترس نگاه دارد، عمل و اجرا آن منوط به حضور مردم است.

یک روزی این دین کاملا اجرا می‌شود. آن عصر حضرت ولی عصر (علیه السلام) است. امیدوارم همه شما حتی پیرمردها آن روز را ببینند. اگر خدا مرحمت کند، می‌شود.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: برچسب‌ها: حجت الاسلام جاودان , رایه الهدی , امام حسن(ع) , کریم اهل بیت(ع) ,
:: بازدید از این مطلب : 1944
|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : گمنام
سه شنبه 17 مرداد 1391

حجت‌الاسلام والمسلمین محمدجواد مروجی طبسی، نویسنده کتاب «سبط اکبر» در گفت‌وگو با خبرنگار آئین و اندیشه فارس در خصوص فرا رسیدن میلاد با سعادت امام مجتبی (ع) گفت: امام حسن مجتبی (ع) یکی از چهره‌های بسیار بزرگی است که در عالم اسلام، جلوه به خصوصی دارد و دلیل اینکه اولین فرزند خاندان نبوت و امامت بود جایگاه بسیار خوبی را نزد رسول‌الله(ص) داشت.

وی اظهار داشت: حضرت رسول(ص) همواره در مجامع و مسجد، از حضرت مجتبی(ع) تجلیل کرده و ایشان را تعظیم می‌کرد، پیامبر(ص) امام حسن مجتبی را دوست داشت و مردم را به دوستی با آن حضرت نیز تشویق می‌کردند.

این محقق و پژوهشگر حوزه علمیه قم تصریح کرد: امام حسن مجتبی(ع) به دلیل اینکه شخصیت بزرگواری بود، قرآن را به طور مستقیم از شخص پیامبر(ص) دریافت می‌کرد و این مسئله‌ای بسیار عجیب در زندگی حضرت مجتبی(ع) به شمار می‌رفت لذا گاهی اوقات وقتی امیرمؤمنان شاهد قرائت آیات نازل شده بر حضرت رسول(ص) توسط حضرت زهرا(س) بود،‌ تعجب کرده و می‌فرمودند: فاطمه جان این آیات همین الان بر پیامبر (ص) نازل شد از کجا و به وسیله چه کسی این آیات به شما رسیده است؟ حضرت زهرا (س) می‌فرمود: از فرزندت امام حسن مجتبی (ع)!

وی ادامه داد: معلوم می‌شود امام حسن مجتبی (ع) مرتبا در مسجد حاضر می‌شد و آیات نازل بر پیامبر(ص) را پس از قرائت ایشان در سن 5 سالگی حفظ می‌کرد.

* ماجرای مسلمان شدن مرد عرب

مروجی طبسی به بیان خاطره‌ای از دوران حضور امام مجتبی (ع) در زمان حیات رسول‌الله پرداخت و گفت: عجیب این است که در دوران پیامبر (ص) عده‌ای در بیرون مدینه، جمع شده بودند که حضرت رسول (ص) را به قتل برسانند و یک نفر هم مامور شد به سمت مدینه حرکت کند. در آن زمان رسول خدا (ص) و عده‌ای از یاران ایشان در دامنه کوه احد نشسته بودند که دیدند امام حسن مجتبی (ع) آرام آرام به کنار پیامبر (ص) آمد و حضرت رسول (ص) به استقبال از ایشان امام حسن (ع) را در آغوش گرفت و فرمود: الان یک نفر بر تو وارد می‌شود که بسیار تند و خشن است کاری با آن نداشته باش و بگذار حرف‌هایش را بزند.

وی عنوان کرد: در حالی که رسول خدا (ص) نشسته بود آن مرد خشن وارد شد و رو به جمع کرد و گفت:‌ کدامیک از شما محمد هستید؟ وقتی فهمید پیامبر (ص) در میان آنها نشسته است گفت من تو را ندیده بودم و کینه تو در دل من بود و حال که تو را دیدم کینه‌ام نسبت به تو زیاد شد چه دلیلی برای نبوتت داری؟ حضرت فرمودند اگر عضوی از من بر نبوت من شهادت بدهد می‌پذیری، حضرت رو به امام مجتبی (ع) کرد و گفت پاسخ این مرد را بده، لذا امام حسن (ع) خطاب به آن مرد عرب فرمود: دیشب فلان جا و با فلان شخص بودی، در راه مشکلی برای تو پیش آمد و جریان را برای او تعریف کرد. آن مرد به امام گفت: طوری با من سخن می‌گویی که گویی دیشب با من بوده‌ای! و امام مجتبی آنقدر آن مرد را با مسائل مختلف آشنا کرد که مرد عرب آرام آرام به پیامبر (ص) ایمان آورد و در اثر فرمایش‌های امام مجتبی(ع) عده ای از خانواده آن مرد عرب نیز مسلمان شدند.

* پیامبر(ص) علم و هیبتش را به امام حسن(ع) داد

نویسنده کتاب «سبط اکبر» در خصوص ویژگی‌های امام مجتبی (ع) تصریح کرد: روزی حضرت زهرا (س) امام حسن و امام حسین علیهما‌السلام را نزد حضرت رسول (ص) ‌برد و او از حضرت درخواست کرد که چیزی از علم و هیبت، جلال و جبروت خود به این دو فرزندش بیاموزد که رسول خدا (ص) فرمود: علم و هیبت خودم را به حسن دادم.

وی با اشاره به هیبت امام حسن مجتبی (ع) گفت: در روایات داریم که امام حسین (ع) با آن عظمت، با وجود امام حسن (ع) یک کلمه صحبت نمی‌کرد و وجود برادرش چنان ایشان را گرفته بود که هیچ‌گاه در حضور برادرش یک کلمه هم سخن نمی‌گفت لذا این موضوع می‌رساند که امام مجتبی (ع) انسان بسیار با عظمتی بوده است که تاریخ در حق ایشان بسیار ظلم کرده است.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: برچسب‌ها: علم لدنی , امام حسن(ع) , رایه الهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 2133
|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : گمنام
شنبه 14 مرداد 1391

برای مشاهده در سایز اصلی روی عکس کلیک کنید

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1551
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : گمنام
دو شنبه 9 مرداد 1391

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: برچسب‌ها: مدفن حضرت خدیجه , رایه الهدی , ام المومنین ,
:: بازدید از این مطلب : 1729
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : گمنام
شنبه 7 مرداد 1391
حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن معين شيرازي در گفت‌وگو با ايسنا، با بيان اين‌كه «ماه رمضان ماه پر بركت و پرنعمت با پذيرايي الهي است» به جريان نامه اهل ري به امام زمان (عج) در مورد بهترين اعمال و بهترين خواسته و حاجت در ماه رمضان اشاره كرد.
 
 
وي خاطرنشان كرد: در زمان غيبت صغري اهل ري نامه‌اي نوشتند و به شيخ صدوق پدر داده‌اند و در آن دو سوال از محضر امام عصر (عج) پرسيدند، يكي اين‌كه بهترين عمل در ماه رمضان چيست و دوم اين‌كه بهترين حاجتي كه در دعاهاي‌مان بخواهيم چه حاجتي است. شيخ صدوق نامه را گرفت و به بغداد رفت و توسط يكي از نواب اربعه خدمت امام زمان(عج) نامه را تقديم كرد و جواب گرفت. آن حضرت در جواب نامه فرمودند «بهترين عمل در ماه رمضان فراگرفتن مسائل شرعي و آگاهي ديني و بهترين حاجت طلب عاقبت به خيري از خداوند است».
 
 
وي با اشاره به اين‌كه «بايد از فرصت ماه رمضان براي خودسازي و متقي شدن استفاده كنيم» گفت: خداوند در اين ماه با نعمت‌هاي معنوي و مادي پربركت از بندگان خود پذيرايي مي‌كند به گونه‌اي كه نفس انسان روزه‌دار در اين ماه تسبيح و خوابش عبادت است و تلاوت يك آيه قرآن در اين ماه مساوي با يك ختم قرآن در غير ماه رمضان است.
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: مــهـــــدویــــت , امامت و ولایت , ,
:: برچسب‌ها: نامه به امام زمان(عج) , رایه الهدی , ری ,
:: بازدید از این مطلب : 1933
|
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 5 مرداد 1391

 

اين ولي خدا مي گفت كه در عرفات ديدم وجود نازنين امام عصر ارواحنا فداه به مقام معظم رهبري با اسم دعا مي كرد...
 
sedighi1
 
پایگاه صالحات - حجة الاسلام صديقي :
قضييه آقا بعد از حضرت امام خدا شاهده از جزء كرامتهاست. اگر در زمان امام ، آقا به عنوان ولي امر مطرح بود زده بودندش .
آقاي طباطبائي ميگويد اين آيات ولايت را در سوره مائده ، خدا جا سازي كرده بود .كه اگر اين گونه جا سازي نشده بود مورد هجمه اهل سقيفه قرار مي گرفت.
 
امام ايشان را تحت پوشش قرار داد ، انگشت هدايتش را هم به سوي او گرفت كه اين براي ولايت مناسب است ، هم تصريح فرمودند كه ايشان مي تواند اين كار را بكند ، هم بعنوان اسلام شناس ، مثل آفتاب مي درخشي ، اين تعبيراتي را كه فقط در مورد ايشان بود . عملأ هم الله أعلم حيث يجعل رسالته .
 
من همين قدر به شما بگويم ، خدا گواه است بنده از يك ولي خدائي خودم كرامت ديدم . ايشان به من گفتند كه شما اين سفر دوباره به مدينه بر مي گرديد و مهمان خانم زهرا سلام الله عليها هستيد . مدينه قبل بودم در يكي از سفرها برنامه اي هم نداشتم ، ولي به من فرمودند شما اين سفر دوباره به مدينه برميگرديد .
 
من اين تعبير مهمان خانم زهرا (س) هستيد را موقعي كه در هواپيما بودم ميرفتم يك جرياني پيش آمد در ذهنم آمدكه ما در اين سفر مهمان خانم زهرا (س) هستيم .
 
اين ولي خدا ميگفت كه در عرفات ديدم وجود نازنين امام عصر ارواحنا فداه به مقام معظم رهبري با اسم دعا ميكرد .
و با يك حالي گفتند : طوبي له ، طوبي له ، طوبي له .
 
اين عَلَم صاحب دارد ، اين سيد صاحب دارد ، سر سوزني هم تعلق به اين دنيا ندارد .
نه اين عمارت ، نه اين رهبري ، نه بر مالشان اضافه كرده ، نه برژستشان اضافه كرده است .
يكي از علماي موجودي كه خيلي هم با آقا موافق نيست و جزء نگراني هاست ، ايشان يك وقت بعد از ولايت آقا به بيت آقا رفته بود ، آقا به زور ايشان را جلو انداختند وپشت سرش نماز خواندند ، رهبر جامعه پشت سر ايشان نماز خواند .
آيت الله خوشوقت ميگفتند كه من وارد شدم به بيت براي روضه شان شركت كنم از آن درب آمدم كفشهايم را درآوردم . بعد از روضه هم ايشان يك شامي دارند و شام ميدهند وبنا شد كه خدمتشان برويم شام. منتها كفش من آنطرف بود .گفتند كه حضرت آقا با اصرار نعلين هاي خودشان را گذاشتند جلوي من و خودشان پا برهنه آمدند .
كجاي عالم شما يك همچنين كسي را پيدا ميكنيد ؟ شما كسي را پيدا ميكنيد كه يك آخوندي تا عمر داشت هر تيري كه در تركش داشت تا آخرين روز حياتشان هم به امام (ره) زد هم بر ايشان . اما بعد از وفات ، آقا در حق ايشان هم كم نگذاشتند .
 
كجاي عالم شما اينجور پيدا ميكنيد ،اين خُلق ، خُلق سلاطين است ؟ شما يك موجود مادي نفساني پيدا كنيد كه بتواند اين سعه صدر را داشته باشد، اين ژست ژست انبيا ست .آخوند هاي عادي نمي توانند اين كارها را بكنند .
يك آخوندي كه الان جزء مخالفين خيلي سر سخت است يك وقتي كاره اي بود ، يك رئيس دادگستري حرفش را گوش نكرده بود ، يك گارد نظامي برايشان قرار داد گفت با حقارت كوچكش كنيد تا بياوريدش .
خيلي از اينجا تا آنجا فاصله است.
 
در تمام فراز ونشيبها كسي مثل كوه ، المؤمن كالجبل الراسخ لاتحركه العواصف اين نيست مگر روح انقياد و بندگي، وهمين هم باعث شده كه خدا پرچم را به دست ايشان بدهد .
حضرت امير(ع) كفشهاي پيغمبر را داشتند وصله ميزدند، پيغمبر خدا فرمودند : ليضربنكم رجل على تأويل القرآن كما ضربتكم على تنزيله‏عرض كردند چه كسي است ؟ فرمود: هذا خاصف النعلاصلا اشاره به اين تواضع بوده - همين كسي كه دارد كفشهاي پيغمبرش را پينه ميزند - فردا پرچم به دست اين است و شما با او مقابله ميكنيد و او مجبور ميشود شمشير بزند در تاويل ،آنگونه كه ما شمشير زديم براي تنزيل . لئن شكرتم لأزيدنّكم‏ ‏بدانيد من خيلي حرفها دارم كه چه وضعي داشت قبل از انقلاب و انقلاب چه كرده ،امام چه معجزه ايست و چه رهگشايي است براي آمدن امام زمان (عج).
 
امام مشكل فرج را حل كرد اين انقلاب خيلي از مشكلات اعتقادي را حل كرد ، امام زمان (عج) انشاءالله تشريف مي آورند، انشاءالله نزديك است .باش تا صبح دولتش بدمد .
 
قدر اين آقا را بدانيد ، اين سيد بزرگوار اين رهبر ، والله عبد صالح است ، والله ولي خداست ، اهل ارتباط است ، سيمي وصل داره ، دل شكسته اي داره ،زجه هاي سحر داره ، گريه هاي جانسوز داره ، توسلات داره ، عالَمي با مادرش حضرت زهرا داره ، برايش دعا كنيد ،كمكش كنيد ، شبهات را بزدائيد ، با سعه صدر بدون مراء بدون جدال، با اخلاقتان با سعه صدرتان
 
كونوا له زيناً ولا تكونوا عليه شيناً .
 
agha1
 
 
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , مـــردان خــــدا , ,
:: برچسب‌ها: دعاي حضرت مهدي (عج) براي مقام معظم رهبري در عرفات , رایه الهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 2001
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : گمنام
شنبه 10 تير 1391

 

برای مشاهده تصویر(برنامه هیئت)در سایز اصلی روی آن کلیک نمایید

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: برچسب‌ها: برنامه امشب هیئت منتظران مهدی(عج) عباس آباد , رایه الهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 1941
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : گمنام
شنبه 10 تير 1391

 

برای مشاهده و دریافت تصاویر در سایز اصلی بر روی آنها کلیک نمایید.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: برچسب‌ها: پوستر ویژه ولادت حضرت علی اکبر(ع) , رایه الهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 1751
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : گمنام
شنبه 10 تير 1391

 

حضرت علی‎اکبر(ع) شبیه ترین مردم به پیامبر اکرم(ص) بود و شجاعت و رزمندگی را از جدش امام علی(ع) به ارث برده بود، اهل بیت(ع) هرگاه که دلتنگ پیامبر می شدند به چهره او می نگریستند.

حضرت علی اکبر(ع) فرزند اباعبدالله الحسین(ع) بنا به روایتی در یازدهم شعبان سال۴۳ قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشود. پدر گرامیشان امام حسین بن علی بن ابی طالب (ع) و مادر محترمه اش لیلی بنت ابی مرّه بن عروه بن مسعود ثقفی است.

درسنّ شریف حضرت علی اکبر به هنگام شهادت، اختلاف است. برخی می گویند هجده ساله، برخی می گویند نوزده ساله و عده ای هم می گویند بیست وهشت ساله بود. اما بر اساس منابع تاریخ و حدیثی حضرت علی اکبر از امام زین العابدین(ع)بزرگتر بودند.

در تاریخ نقل است روزی علی اکبر(ع) به نزد والی مدینه رفته و از طرف پدر بزرگوارشان پیغامی را خطاب به او می برد، در آخر والی مدینه از علی اکبر سؤال کرد نام تو چیست؟ فرمود: علی سؤال نمود نام برادرت؟ فرمود: علی. آن شخص عصبانی شد، و چند بار گفت: علی، علی، علی، « ما یُریدُ اَبُوک؟ » پدرت چه می خواهد، نام همه فرزندانش را علی می گذارد. این پیغام را علی اکبر(ع) نزد اباعبدالله الحسین (ع) برد، ایشان فرمود : والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به من عنایت کند نام همه آنها را «علی» می گذارم و اگر دهها فرزند دختر به من عطا نماید نام همه آنها را نیز «فاطمه» می گذارم.

درباره شخصیت علی اکبر(ع) گفته شده که وی جوانی خوش چهره، خوش زبان و دلیر بود و از جهت سیرت و خلق و خوی و صباحت رخسار، شبیه ترین مردم به پیامبر اکرم(ص) بود و شجاعت و رزمندگی را از جدش علی ابن ابی طالب (ع) به ارث برده و جامع کمالات، محامد و محاسن بود.
 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: برچسب‌ها: حضرت علی اکبر(ع) , رایه الهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 1897
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : گمنام
شنبه 10 تير 1391

مدارا

  • امام صادق عليه السلام:
  • «فى قَولِهِ تَعالى (وَقولوا لِلنَّاسِ حُسنا) ـ أى لِلنّاسِ كُلِّهِم مُؤمِنِهِم وَمُخالِفِهِم ، أَمَّا المُؤمِنونَ فَيَبسُطُ لَهُم وَجهَهُ ، وَأَمَّا المُخالِفونَ فَيُكَلِّمُهُم بِالمُداراةِ لاِجتِذابِهِم إِلَى اليمانِ ، فَإِنَّهُ بِأَيسَرَ مِن ذلِكَ يَكُفُّ شُرورَهُم عَن نَفسِهِ ، وعَن إخوانِهِ المُؤمِنينَ»

  • درباره آيه (و با مردم سخن نيكو گوييد) فرمود مقصود همه مردمان اعم از مؤمن و كافر است. اما با مؤمنان بايد گشاده رو بود و اما با كافران بايد به نرمى و مدارا سخن گفت، تا به سوى ايمان كشيده شوند و كمترين ثمرش اين است كه خود و برادران مؤمنش را از گزند آنان مصون مى دارد.

  • بحارالأنوار، ج75، ص401، ح42
  •  
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: اخلاق و عرفان , امامت و ولایت , ,
:: برچسب‌ها: امام صادق(ع) , رایه الهدی , رایة الهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 2071
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 7 تير 1391

 

برخی سیاسیون برای تامین آیندۀشان در ارتباط با ولایت کم می‌گذارند/ مردم‌سالاری بدون ولایت قابل تحقق نیست همچنان که با ولایت تحقق می‌یابد

حجت الاسلام علیرضا پناهیان در جمعِ معتکفین مسجد دانشگاه تهران، به ابعاد مختلفی از اهمیت ولایت و نقش آن در جامعه و فرد اشاره کرد و با نقد شیوه‌های حکومتی غربی، به تبیین روشنی از ولایت فقیه و کارکرد ولایی آن به عنوان الگویی از تنها راه نجات بشر ارائه پرداخت.

مشروح این سخنان، که در مسجد دانشگاه تهران و در در جمع معتکفین ایراد شده است، به جهت اهمیت آن در پی می‌آید:
 
چرا شخصیت با عظمتی مانند علی(ع) باید صرف تحقق امر ولایت شود؟
 
یقیناً اعجاز شکافته شدن خانۀ کعبه و میلاد حضرت علی(ع) در آن بسیار پرحکمت است و عمیق‌تر از آن است که حتی بخواهد محدود به فواید زمان حیات امیرالمؤمنین(ع) شود. اعجاز ولادت علی(ع) قبل از ظهور اسلام اتفاق افتاده است. و عظمت این مولود، فراتر از امر ظهور اسلام و حوادث پس از آن است. خداوندی که به این سادگی دست به معجزه نمی‌زند، چرا این معجزه را رقم زده است؟ چرا حضرت مریم(ع) که عمری را در مسجد بوده است هنگام تولد حضرت مسیح(ع)، باید از مسجد خارج شود ولی برای تولد علی(ع) دیوار خانه خدا که قبلۀ همۀ مساجد است، شکافته می‌شود و ولادت علی(ع) در آنجا واقع می‌شود؟
 
عظمت حضرت علی(ع) به حدی است که پیامبر(ص) می‌فرماید: «خداوند هر روز نزد ملائکه به علی(ع) مباهات و افتخار می‌کند؛ إِنَّ اللَّهَ‏ تَعَالَى يُبَاهِي‏ بِعَلِيِ‏ بْنِ أَبِي طَالِبٍ كُلَّ يَوْمٍ الْمَلَائِكَةَ الْمُقَرَّبِينَ‏ حَتَّى يَقُولُوا بَخْ بَخْ هَنِيئاً لَكَ يَا عَلِيُّ»(مناقب ابن شهرآشوب/3/266) این عظمت به هرکه محب علی(ع) هم هست سرایت می‌کند تا آنجا که رسول خدا(ص) می‌فرمایند: «ملک الموت بر محب علی(ع) هنگام مرگ رحم می‌کند و مهربان است، آن چنان که با انبیاء الهی مهربان است؛ إِنَّ مَلَكَ الْمَوْتِ يَتَرَحَّمُ‏ عَلَى‏ مُحِبِ‏ عَلِيِ‏ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع) كَمَا يَتَرَحَّمُ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ‏»(ارشاد القلوب دیلمی/2/235)
 
در اینجا سؤال‌های زیادی مطرح می‌شود: چرا علی(ع) این‌همه عظمت داشت؟ چرا باید محل تولد او خانۀ کعبه باشد؟ چرا امیرالمؤمنین(ع) با این عظمتی که دارند صرف امر ولایت شدند؟ چرا علی(ع) باید صرف تحقق و تجلی دادن مفهوم ولایت و امامت شود؟ آیا ولایت و امامت این‌قدر مهم است که باید شخصیتی که خانۀ کعبه برای میلاد او شکافته می‌شود، اسوۀ امامت از اول تا آخر قرار گیرد؟ اگر پاسخ این سوالها را ندانیم امامت را درست نشناخته‌ایم و رازهای امر ولایت را درست نگاه نکرده‌ایم که نمی‌دانیم چرا خداوند متعال این‌قدر برای مفهوم ولایت و امامت هزینه می‌کند.
 
برای درک عظمت ولایت باید به اثر آن در «حیات معنوی» و «حیات مادیِ» انسان نگاه کنیم / ولایت تنها عامل نجات بشریت در حیات مادی و معنوی است
 
فاطمۀ زهرا(س) با آن عظمتشان، اولین شیعۀ فدایی علی(ع) می‌شود که صرف امامت و ولایت علی(ع) می‌شود. خداوند با این اشاره‌ها چه حقیقتی را می‌خواهد به ما بگوید؟ باید اشاره‌ها را بگیریم و بفهمیم. خدا بنا ندارد همۀ حقایق را «نشان» دهد و الا همه مؤمن می‌شدند، بلکه خداوند برای درک حقایق «نشانه» می‌دهد. در سوره انعام خدواند می‌فرماید: «وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَكاً لَقُضِيَ الْأَمْرُ ثُمَّ لا يُنْظَرُونَ(8/انعام) [ترجمه آیت الله مکارم شیرازی: (از بهانه‏هاى آنها اين بود كه) گفتند: «چرا فرشته‏اى بر او نازل نشده (تا او را در دعوت مردم به سوى خدا همراهى كند؟!)» ولى اگر فرشته‏اى بفرستيم، (و موضوع، جنبه حسى و شهود پيدا كند،) كار تمام مى‏شود (يعنى اگر مخالفت كنند،) ديگر به آنها مهلت داده نخواهد شد (و همه هلاك مى‏شوند).]
 
باید برای درک عظمت مفهوم ولایت به اثر آن در حیات مادی و معنوی انسان و جوامع انسانی نگاه کنیم. اگر خوب بررسی کنیم خواهیم دید که نجات بشر در گرو ولایت است و ولایت تنها عامل نجات بشریت در حیات مادی و معنوی است.
 
تنها راه رفع ظلم از حیات انسان ولایت است/ نبود امر ولایت مهمترین کمبود انقلاب مصر
 
بشریت چقدر باید در لجنزار و منجلابِ ظلم دست و پا بزند تا به این نتیجه برسد که جز با ولایت کارش سامان پیدا نمی‌کند؟ و هرگاه بشریت به این نقطه برسد، ظهور محقق خواهد شد.
 
دشمنان انقلاب مصر و دشمنان همۀ بشریت در همۀ عالم، چرا این‌قدر می‌توانند در هر حرکتی تأثیرگذار باشند و بر موج حرکت‌های مردمی سوار شوند و انقلاب‌ها را مال خود کنند؟ آیا اینها جز به خاطر نبودن امر ولایت است؟ چرا ما در انقلاب موفق بوده‌ایم؟ آیا جز به خاطر امر ولایت بوده است؟ .....
 
بقیه در ادامه مطلب....

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: برچسب‌ها: رایه الهدی , پناهیان , ولایت فقیه , هیئت منتظران مهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 2172
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : گمنام
سه شنبه 6 تير 1391

بسیاری از خودی‌ها با عذرآوری‌های بیجا و بی‌مورد امام را تنها گذاشتند و جنایات حّره و دیگر فجایع را باعث شدند.

شگفت‌انگیز است که در تاریخ امامت حضرت سجاد علیه‌السلام همواره آن حضرت در خدمت مردم بود ولی دیده نشد که یکی به حضرت بگوید آیا شما چه می‌فرمایید، چه امر و یا کاری دارید. همه، چه خودی و چه غیر خودی به دنبال اهداف خود بودند و می‌خواستند از طریق امام به آن برسند.حتی برخی از این غربت استفاده کردند و جبهه و مکتب برای خود درست کردند، مثل فرقه کیسانیه و مانند افرادی چون زهری که خود را جلوتر از امام و پیشگام در علوم می‌دانست، وی دارای برداشت‌های غلط دینی، افراطی‌گری و به دنبال ایجاد تشکل علیه امام بود، خیلی‌ها را فریب داد و با دروغ پردازی‌های زیبا نما، ساده دلان را به ورطه مخالفت با امام واداشت.
بسیاری از خودی‌ها با عذرآوری‌های بیجا و بی‌مورد امام را تنها گذاشتند و جنایات حّره و دیگر فجایع را باعث شدند.
خداوند در قرآن کریم می‌فرماید:
وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمَى
 
هر که ازذکر خدا روی گرداند بی‌تردید دارای زندگی تلخ و سخت خواهد شد و روز قیامت او را کور محشور می‌کنیم.
یکی از مصادیق بارز ذکر خدا، ولایت است. ولایت مفاد قرآن و مهم‌ترین عامل حیات دین است.
خواص و برخی از مردم که ولایت را تنها گذارده و روی برگرداندند هم در دنیا گرفتار زندگی سخت حاکمیت بنی‌امیه و بنی‌مروان شدند و هم در آخرت خداوند آنان را کور محشور می‌کند زیرا در این دنیا چشم بر ولایت بستند و ولایت را نادیده انگاشتند.
در آخرت آن‌ها می‌گویند:
قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أعْمَى وَقَدْ كُنْتُ بَصِيرًا
«پروردگارا! چرا مرا کورمحشور کردي؟! در حالی که من بينا بودم!»
خداوند جواب می‌دهد:
قَالَ كَذَلِكَ أتَتْكَ آياتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلِكَ الْيوْمَ تُنْسَى
«این چنین آیات من بر تو هویدا شد ولی تو آن‌ها را نادیده انگاشتی پس همانگونه نیز امروز تو نادیده گرفته می‌شوی».
امروز میدان عمل به تجارب و عبرت‌های تاریخی گذشته برای ماست، ما باید در کنار ولی فقیه مقام معظم رهبری حضرت آیت‌الله العظمی امام خامنه‌ای (دامت‌برکاته العالیه) با تمام توان حامی ولایت باشیم وگرنه مبتلا به همان دردهایی خواهیم شد که مردمان و خواص دوران امامت امام سجاد علیه‌السلام مبتلا شدند و تاریخ و آیندگان نیز همان گونه که درباره آنان قضاوت می کند درباره ما نیز قضاوت خواهند کرد و عاقبتِ آخرتی نیز جز عذاب چیزی نخواهد بود......
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: برچسب‌ها: خواص بی بصیرت , رایه الهدی البرز , رایه الهدی , آیت الله صفایی بوشهری , رحمتن نوازنی , هیئت منتظران مهدی , امام سجاد (ع) ,
:: بازدید از این مطلب : 2243
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : گمنام
سه شنبه 30 خرداد 1391

بزرگ‌ترین تبلیغ براى اسلام‏

بعد از دوران قرون وسطى که در دنیاى مغرب‏زمین و مسیحیت، تهاجم تبلیغاتى وسیعى نسبت به شخصیت رسول اکرم(ص) انجام گرفت و دشمنانِ سوگندخورده‏ى اسلام فهمیدند که یکى از راههاى مبارزه با اسلام این است که چهره نبىّ مکرّم اسلام - صلّى الله علیه و آله و سلّم - را مخدوش بکنند و کارهاى زیادى هم در این زمینه انجام گرفت، تا امروز که دشمن به نحو مستمر و با شیوه‏هاى مختلف، روى امحاى شخصیت پیامبر(ص) از ذهنهاى آزادگان عالم کار کرده است، مردم بسیارى در دنیا هستند که اگر پیامبر اسلام(ص) را به همان اندازه‏اى که مسلمانها مى‏شناسند یا حتّى کمتر از آن بشناسند - یعنى حقیقتاً فقط شبحى از آن چهره منوّر بر دلهاى آنان آشکار بشود - عقیده و گرایش آن‏ها نسبت به اسلام و معنویت اسلامى تضمین خواهد شد. ما باید روى این مسأله کار کنیم.

بزرگترین تبلیغ براى اسلام، شاید همین باشد که ما چهره پیامبر اسلام(ص) را براى بینندگان و جویندگان عالم روشن کنیم و بسیار بجا است قبل از آن‏که دشمنان و مخالفان، با روشها و شیوه‏هاى فرهنگى و هنرى پیچیده خود، چهره‏ى آن بزرگوار را در اذهان مردمِ بى‏خبرِ عالم مخدوش کنند، مسلمانانِ هنرمند و مطلع و وارد به شیوه‏هاى گوناگون در عالم، با بیان و تبلیغ و تبیین، راجع به آن شخصیت معظّم و مکرّم، کار علمى و فرهنگى و هنرى و تبلیغى بکنند.

باید روى معرفى شخصیت رسول اکرم(ص) کار کنیم و نه فقط شخصیت آن بزرگوار به معناى زندگى آن حضرت، بلکه ابعاد گوناگون وجود آن بزرگوار مثل اخلاقیات و روش حکومت و مردم‏دارى و عبادت و سیاست و جهاد و تعلیمات خاص را مورد توجه قرار دهیم. نه فقط هم کتاب بنویسیم، بلکه باید کار هنرى و تبلیغى را با شیوه‏هاى جدید و با استفاده از تکنیکهاى موجود شروع کنیم و نه فقط در جمهورى اسلامى، بلکه در همه انحاى جهان اسلام، آن‏را انجام دهیم.

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: برچسب‌ها: امام خامنه ای , بیانات , عیدمبعث , رایه الهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 2243
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : گمنام
یک شنبه 28 خرداد 1391

به نقل از فارس، به مناسبت مبعث پیامبر اعظم حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم گفت‌وگوی مشروحی با حجت‌الاسلام والمسلمین علی اعتمادی از شاگردان علامه جعفری و مدیر تربیتی مجتمع آموزش عالی فقه جامعة المصطفی العالمیه انجام دادیم که متن آن از نظر می‌گذرد.

حذف برده‌‌داری از خدمات بزرگ پیامبر اعظم(ص)

احیای جایگاه دختران و زنان

استاد حوزه علمیه قم گفت: زنده به گور کردن دختران یک اصل خدشه‌ناپذیر در روزگاران قبل از بعثت بود. پیامبر اکرم(ص) با طرحی نو، علاوه بر اینکه این سنت زشت را از بین برد، با اکرام و عزیز دانستن دختر بزرگوارشان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خط بطلانی بر همه آن تفکرات پوچ و باطل کشیدند.

وی با اشاره به روایتی درباره زنده به گور کردن دختران ادامه داد: شخصی نزد پیامبر(ص) آمد و عرض کرد یا رسول‌الله! در زمان جاهلیت گناه بزرگی مرتکب شده‌ام که امید بخشش ندارم. پیامبر فرمودند: خداوند گناه تو را می‌بخشد. شخص عرض کرد که گناه من خیلی بزرگ است. پیامبر از او درباره گناهش سؤال فرمودند: آن مرد عرض کرد که خداوند به من دختر بچه‌ای عطا کرده بود بسیار زیبا. مادرش از ترس من او را مخفی کرده بود، بعد از چند سال به خیال اینکه حس پدری من باعث می‌شود که به آن کودک کاری نداشته باشم، خبر وجود آن دختر را به من داد. از همسرم خواستم تا آن کودک را نزد من بیاورد تا من او را ببینم، وقتی دختر بچه را دیدم، به دروغ به همسرم گفتم که لباس‌های کودک را بپوشان تا با خود به میهمانی ببرم، اما دخترک را به دامنه کوهی بردم و در آنجا گودالی حفر و او را زنده به گور کردم.

اعتمادی افزود: پیامبر از شنیدن این خبر چنان ناراحت شدند که در بعضی از کتاب‌های تاریخی آمده است که فرمودند: ای مرد! از من دور شو که می‌ترسم گناه تو مرا هم در برگیرد، چه‌قدر قساوت دل داری...
 

حل مشکل جنگ‌های چندین ساله بین قبایل عرب


حذف سنت‌های باطل و هدایت هنرها به سوی تعالی

معرفی الگوهای کامل انسانی

بقیه در ادامه مطلب....

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: برچسب‌ها: مبعث , پیامبراسلام(ص) , رایه الهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 2269
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : گمنام
یک شنبه 28 خرداد 1391

رُوِيَ عَن مُوسَي بنِ جَعفَرٍ (عَلَيهِمَا السَّلَامُ) قَالَ:
مَنْ صَدَقَ لِسَانُهُ زَكَى عَمَلُهُ وَ مَنْ حَسُنَتْ نِيَّتُهُ زِيدَ فِي رِزْقِهِ وَ مَنْ حَسُنَ بِرُّهُ بِإِخْوَانِهِ وَ أَهْلِهِ مُدَّ فِي عُمُرِهِ.

ترجمه حدیث: روايت از موسي بن‏جعفر(صلوات الله عليه) منقول است كه حضرت به هشام بن‏حكم فرمودند: ای هشام! هر كه راست‏گو باشد، اعمال نیک او فزونی گرفته و اعمالش پاكیزه می‌شود؛ و هر كه خوش‏نيّت باشد روزي‏اش زياد مى‏شود و هر كه به برادران و به خانواده خود نيكوكار باشد عمرش زياد مى‏شود.

شرح حدیث: «مَنْ صَدَقَ لِسَانُهُ زَكَى عَمَلُهُ»؛ «صدقِ لسان» یعنی فرد مقيّد باشد که دروغ نگويد و آنچه مي-گويد راست باشد. «زَكَى» هم دو معنا دارد؛ هم به معناي افزايش است و هم به معنای پاكيزگي است.

راست‏گويي بر روي اعمال انسان دو اثر دارد: 1- بر اعمال نيك انسان مي‌افزايد. 2- عمل انسان را هم پاكيزه مي‏كند. يعني انسان عمل زشت از او سر نمي¬زند. چه بسا مراد امام کاظم (علیه السلام) هر دو معنا است.

«وَ مَنْ حَسُنَتْ نِيَّتُهُ زِيدَ فِي رِزْقِهِ». اگر نيت كسي از نظر دروني هميشه ‌نيت خير باشد و حسن نيت داشته باشد، اين موجب مي¬شود كه به رزق و روزي او افزوده شود. یعنی هيچگاه در ذهنش اين نيست که ‌نعوذ بالله كار زشتي انجام دهد، بلكه هميشه در ذهنش اين است که كار خیر انجام دهد، اطاعت خدا كند. كسي كه دلش مي خواهد هميشه كار خوب كند ،‌خدا روزي اش را زياد مي‌كند.

خيلي چيزها موجب زيادتي روزي مي‏شود. مانند شکر نعمت. در قرآن کریم می‌فرماید: «لَئنِ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ» اگر شكرگزارى كنيد، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود. در ‌اينجا شكرِ نعمتی که خدا داده، صرف نيت است. حتي لازم نيست «شكراً لله» بگويي؛ «الحمدلله» بگويي. در اين روايت هم اين‏طور است. دلش مي‌خواهد كارهاي خوب وخدا پسندانه بكند،‌ همین که دلش مي‌خواهد، ‌همين كه در ذهنش هست، ‌اين موجب مي‌شود روزي‌اش زياد شود.

«وَ مَنْ حَسُنَ بِرُّهُ بِإِخْوَانِهِ وَ أَهْلِهِ مُدَّ فِي عُمُرِهِ» كسي كه نسبت به برادران ديني‌اش و خاندانش، كار نيك انجام دهد، اثرش اين است كه طول عمر پيدا مي‌كند.

بنابراین سه چيز شد: صدق لسان که روی عمل دو اثر دارد، ‌صدق نيّت که نسبت به ازدیاد روزی مؤثر است، و كار نيك انجام دادن نسبت به ديگران که نسبت به طول عمر مؤثر است.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: برچسب‌ها: رایه الهدی , آیت الله مجتبی تهرانی , شرح حدیث , امام موسی بن جعفر(ع) ,
:: بازدید از این مطلب : 2495
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : گمنام
یک شنبه 28 خرداد 1391

برای مشاهده سایز اصلی روی عکس کلیک کنید

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: برچسب‌ها: هیئت , منتظران , مهدی , مبعث , بعثت , عیدمبعث , رایه الهدی , عباس آباد , کرج , بیت المهدی , هیئت منتظران مهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 2536
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : گمنام
جمعه 26 خرداد 1391

بخشی از سخنان امام موسی صدر درباره امام موسی کاظم(ع) برگرفته ازکتاب مسیرة الامام السید موسی الصدر صفحه 237

 

برادران! ما هيچ عذري براي ترک واجباتمان نداريم. آيا فقري سخت‏تر از فقر موسي بن جعفر مي‏خواهيد؟ ظلم و ستمي بيش از آنچه بر ايشان روا رفته است مي‏خواهيد؟ امام با وجود همه اين سختي‏ها براي اصلاح و تقويت دين و بالا بردن نام الله تلاش مي‏کرد و در هر شرايطي حق را مي‏گفت. ما به محض اينکه احساس کردیم مردم پشت کرده‏اند و از دين رو گردانده‏اند مي‏ترسيم سخن بگوييم، چرا که شايد فلاني يا فلاني رنجيده و دلخور شود! يا فلاني با ما بحث کند يا ما را آزار دهد و متهم کند يا... بگذاريد چنين باشد! اينکه من يا شمار را تحقير مي‏کنند به خاطر آن است که شما بر حق هستيد و اين براي شما مايه شرف و افتخار است، چون شما با خشم مخلوق، خوشنودي خداوند را به دست آورده‏ايد. مخلوق کيست، چه کسي است آيا روزي‏دهنده شماست؟ آيا عامل جاودانگي شماست؟ هرگز! به مجرد اينکه ديديدم مردم روگردانده‏اند مي‏ترسيم و از حرکت مي‏ايستيم. چرا مي‏ايستيم؟ چون جريان مردم شديد و کوبنده است؟ اگر آنها چيزي بگويند و شما نيز چيزي بگوييد چه مي‏شود؟ اگر شما سخن حق را بگوييد و درست رفتار کنيد چه مي‏شود؟ مي‏گويند تو عقب‏مانده‏اي؟ به تو اتهام مي‏زنند؟ بگذاريد هر چه مي‏خواهند بگويند. اين براي انسان مايه افتخار است. همين که خدا با شماست کافي است «وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلًا؛ و کارسازي [چون] خدا کفايت مي‏کند.» [احزاب، 48] و «إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ ءامَنوا؛ قطعا خدا از کساني که ايمان آورده‏اند دفاع مي‏کند.» [حج، 38]. آيا ستم‏ها مي‏تواند مانع تلاش شما شود؟ آيا سختي‏ها مي‏تواند جلوي آغاز به کار شما را بگيرد؟ هرگز!...

 

 

 

 

 

بقیه در ادامه مطلب....

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: برچسب‌ها: امام موسی کاظم(ع) , امام موسی صدر , رایه الهدی , البرز , هیئت منتظران مهدی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2437
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 25 خرداد 1391

دعای پیامبر(ص) برای علی(ع) در فتح خیبر

*مسلمانان در تسخیر دژهای دیگر با مشکل روبرو شدند، با اینکه پیامبر برخی از افراد شاخص را به فرماندهی سپاه برای فتح قلعه مامور کرد، آنها نتوانستند در ماموریت محوله موفق شوند، تا اینکه حضرت رسول اکرم(ص) فرمود: «لأعطینّ الرایة غداً رجلاً یحب اللهَ و رسولَه و یحبه اللهُ و رسولُه، یفتح اللهُ علی یدیه، لیس بفرّار»؛ «پرچم را فردا به دست کسی می‌دهم که خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبرش او را دوست می‌دارند، خداوند این دژ را به دست او می‌گشاید، او مردی است که هرگز پشت به دشمن نکرده و از صحنه نبرد فرار نمی‌کند».

* صبح روز بعد پیغمبر فرمود: علی (ع) را بیاورید، گفتند علی به درد چشم گرفتار است، چون علی (ع) آمد، پیامبر دستی بر دیدگان او کشید و درد چشم وی (ع)‌ را شفا بخشید و دستور حرکت داد.

 

*هنگامی که آن‏ شهسوار، فداکارانه رو به دشمن نابکار رفت، حضرت رسول (ص) دست‌ها را با حالت‏ ارتعاشی به آسمان بلند کرد، خداوند را مخاطب‏ ساخته و فرمود: «اللهم اخذت من عبیدة یوم بدر و حمزة یوم‏ احد، فاحفظ لی علیا»

*زمانی که امیر مؤمنان (ع)از ناحیه پیامیر مأموریت یافت، دژهای «وطیح» و «سلالم» را بگشاید، زره محکمی را بر تن کرد و شمشیر مخصوص خود «ذو الفقار»را حمایل کرد و «هروله»کنان و با شهامت خاصی که شایسته‏ قهرمانان ویژه میدان‌های جنگی است، به سوی دژ حرکت کرد و پرچم اسلام را که پیامبر به دست ‏او داده بود، در نزدیکی خیبر بر زمین نصب کرد، در این لحظه، در قلعه باز شد و پهلوانان یهود از آن بیرون ریختند.........

 

بقیه در ادامه مطلب.....

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: برچسب‌ها: فتح خیبر , امام علی(ع) , دعای پیامبر , رایه الهدی , هیئت منتظران مهدی(عج) ,
:: بازدید از این مطلب : 2330
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : گمنام
شنبه 20 خرداد 1391

محقق فلسفه و کلام حوزه های علمیه گفت: کتاب هایی که شیعیان در خصوص حضرت عباس (ع) می نویسند کمتر از کتاب هایی است که اهل سنت در مصر می نویسند و این شایسته شيعه نیست.

به گزارش خبرنگار «خبرگزاری دانشجو»، حجت الاسلام احمد عابدی شامگاه پنج شنبه 18 خرداد در سومین همایش «ولایت؛ محور اتحاد امت اسلامی» در این شهرستان اظهار داشت: ولایت به عنوان محور اتحاد، مظهر وحدت اسلامی است که یایان ناپذیر است.
 
وی در ادامه در تشریح عنوان همایش به احکام اولیه و ثانویه دین اسلام اشاره کرد و افزود: در دین اسلام احکام اولیه و ثانویه همیشه احکام ثانویه بر احکام اولی مقدم است همانطور که حکم اولی حکم خدای متعال است حکم ثانوی هم حکم خداست لذا همان خدایی که وضو واجب کرده است همان خدا نیز فرموده برای کسی که توانایی ندارد تیمم کند و وضو واجب نیست یعنی حکم اولی و حکم ثانوی هر دو از سوی خدا صادر شده است.
 
محقق فلسفه و کلام حوزه های علمیه قم گفت: همیشه حکم ثانوی بر حکم اولی مقدم است اما در دین چند مسائه وجود دارد که احکام اولی است ولی هیچ حکم ثانوی بر حکم اولی مقدم نیست، نماز اگر واجب است قیام نماز واجب است ولی در عند الضروره واجب نیست و باید نشسته خواند.
 
عابدی گفت: یکی از مسائلي که وجوب حفظ اتحاد مسلمانان را بیان می کند حکم اولی است ولی هیچ حکم ثانوی در آن مقدم نیست پس وجوب حفظ اتحاد مسلمانان حکم اولی است ولی حکم ثانوی هیچ وقت ندارد.
 
این محقق حوزه عرفان و ادیان در این رابطه با اشاره به اینکه وجوب حفظ وحدت مسلمانان از نماز، خمس و زکات واجب تر است، بیان داشت: وجوب حفظ نظام از احکام اولیه است ولی هیچ وقت حکم ثانویه بر آن حکم مقدم نیست.
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: برچسب‌ها: حضرت عباس(ع) , حضرت ابوالفضل(ع) , حجت الاسلام عابدی , محقق , شیعه , سنی , کتب , احکام ثانویه , رایه الهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 1897
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6

.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
شکر ،خدارا که درپناه حسینم(ع)،گیتی ازاین خوبتر،پناه ندارد........................... ....هرکسی با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت/ زان میان پروانه را در اضطراب انداختی / گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما / سایه دولت بر این کنج خراب انداختی.../ اللّهم عجّل لولیّک الفرج........ ...با عرض سلام و تحیّت خدمت شما بازدید کننده گرامی به اطلاع می رساند که """برنامه ی هفتگی هیئت کربلا (محمدشهر- عباس آباد - کرج ) به شرح ذیل می باشد: پنجشنبه شب ها ساعت21 با مداحی " حاج رحمــــــــان نـوازنـــــــی "/ لازم به توضیح است مراسماتی که بصورت مناسبتی برگزار می گردد از طریق سامانه پیام کوتاه به اطلاع عموم بزرگواران می رسد. سامانه پیام کوتـــــــــاه این هیئت نیز با شماره 30008191000002 پل ارتباطی بین ما و شما می باشد.لطفا نقدها و پیشنهاد های خود را و همچنین پیامک های مهـــــــــدوی و دلنوشته هایتان را جهت انعکاس در این تارنما برای ما ارسال نمایید.ضمنا جهت عضویت در این سامانه عبارت * یازهرا * را به شماره فوق پیامک نمایید. التماس دعا.
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پیوندهای روزانه